سعید کیائی-فرزانه منصوری: آقای نویسنده روی تخت، بیماری بود که به خانه‌شان رفتم تا با همسرش مصاحبه کنم.

فرزانه منصوری همسر نادر ابراهیمی آن روزها همواره از امید به دوباره قلم به دست گرفتن نادر می‌گفت. می‌توانید این نکته را لابه‌لای همین مصاحبه جست و جو کنید.

  • آقای ابراهیمی همواره فهرست بلندی از آثاری که می‌خواستند منتشر کنند داشتند. چرا کتاب هایی که تبلیغشان، هم در نشریات و هم در انتهای کتاب‌های نادر ابراهیمی چاپ می‌شد به بازار کتاب عرضه نشدند؟

اگر به اولین آثار چاپ شده‌ نادر در دهه‌  اول نویسندگی‌اش مراجعه کنیم در پایان هر کتاب فهرستی می‌بینیم از آثاری که «منتشر خواهد شد».

خیلی از آنها نوشته نشد یا به صورت طرح باقی ماند، بعضی‌ها نوشته شد ولی ناتمام ماند، تعدادی‌هم نوشته و منتشر شد. می‌دانید که هر نویسنده‌ای، در ذهنش، آثار زیادی دارد.

نادر هم همینطور. گاهی می‌بینیم که، فی المثل، ‌از پیاده روی می‌آید، با عجله به اتاقش می‌رود و شروع به نوشتن می‌کند.

بعد می‌آید و می‌گوید چیزی تازه به ذهنم رسیده است، یک رمان است، یک قصه‌ کودکان است، طرح یک سخنرانی است راجع به فلان مشکل که مبتلا به جامعه است. خیلی از اینها در سطح طرح اولیه باقی ماند.

شاید در جواب سوال شما اینطور باید بگویم:‌ اثر در ذهن جرقه می‌زد و روی کاغذ می‌آمد ولی اثر دیگری آن را کنار می‌زد. دومی نوشته می‌شد و کامل، به بازار نشر می‌رفت و اولی در صف انتظار می‌ماند. مثل «مجموعه مردان کوچک»  یا دنباله‌ «صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها» و ...

  • جریان تعطیل شدن موسسه‌ همگام اول که به کار نشر آثار کودک و نوجوان می‌پرداخت را می‌توانیم در «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» بخوانیم. در باره بسته شدن همگام دوم توضیح دهید.

همگام دوم سال 1368 راه اندازی شد. این بار من و نادر با هم کار می‌کردیم، البته احمدرضا احمدی و دوستان دیگر هم کمک می‌کردند. خب، ما سرمایه‌ای نداشتیم و کسی سرمایه گذاری کرد که دوست ندارد نامش را بگوییم.

در هر حال شروع کردیم. قصه نویسان و تصویرگران جوان هم بنا به دعوت نادر خیلی سریع و با محبت به ما پیوستند. شاید در عرض چهار، پنج سال، 48 عنوان کتاب کودک به بازار نشر روانه کردیم و در سه جشنواره‌ داخلی و آسیایی و بین المللی شرکت کردیم و در هر سه، عناوین و جوایزی به دست آوردیم و ناشر برگزیده شدیم.

تصویرگری‌ها و قصه‌هایمان چندین جایزه‌ اول و دوم را کسب کردند. منظور اینکه، همگام خیلی خوب کار می‌کرد، ‌البته غیر انتفاعی بود و سودی به دست نمی‌آورد. هر چه در می‌آورد صرف نشر کتاب های بعدی و حقوق دو سه کارمندی که داشت ،می‌شد.

احتیاج به فعالیت اقتصادی بیشتری داشت. ما به ضرر رسیدیم ولی خیال نداشتیم تعطیلش کنیم، ‌می‌خواستیم باز هم از دوستان کمک بگیریم. اما یک روز از یکی از این ادارات که چیزی به عنوان عوارض و مالیات و این چیزها می‌گیرند آمدند و گفتند باید چند میلیون بپردازید.

این برای موسسه‌ای که در ضرر است، ناحق و نادرست بود. آنها با محاسباتی که داشتند فکر می‌کردند ما سودی داریم و باید مبلغی بپردازیم. نادر در یادداشتی برایشان نوشته: مبلغی را که می‌خواهید، اگر من و همسرم 30 سال کار کنیم، قادر به پرداختش نیستیم.

بنا بر این از  امروز اعلام ورشکستگی می‌کنیم. چنین شد که همگام بسته شد. فکر می‌کردیم باز هم به کمک دوستان و به خاطر بچه‌ها، درستش کرده و بازش می‌کنیم. اما متاسفانه نادر مریض شد و فعالیتی صورت نگرفت.

البته به تازگی اجازه‌ی نشر گرفته‌ام و امیدوارم با تجدید چاپ آثار کودکان ابراهیمی خاطره‌ پر افتخار همگام را زنده نگه دارم.

  • بسیاری از کتاب‌های آماده و منتشر نشده‌ آقای ابراهیمی می‌توانست در همگام با نظارت کامل خودشان به چاپ برسد، چرا این کار نشد؟

نادر همگام را برای آثار خودش نمی‌خواست. دوست داشت نویسندگان تازه کار و همینطور تصویرگران جوان، وارد عرصه شوند و زیر بال آنها را بگیرد. شاید هم آنها زیر بال همگام را گرفتند که جایزه بر شد! البته تعدادی از آثار خودش را در همگام به چاپ رساند.

ابراهیمی، هم در ادبیات کودک و هم در ادبیات بزرگسال و به طور کلی در همه رشته‌های هنری، می‌خواست که جوان‌ها وارد میدان شوند. آنها را کمک می‌کرد و هولشان می‌داد در زمینه‌ای که کار می‌کردند.

  • به نظرنزدیک ترین انسان به آقای ابراهیمی، نوشته‌های ایشان از چه کسی یا چه کسانی تأثیر گرفته است؟

هرگز از او نشنیدم که بگوید در نوشته‌اش یا انتخاب سبک آن تحت تاثیر کسی بوده است. خود من هم، هرگز، چنین حسی ندارم که بگویم آثار نادر شبیه یا تاثیرپذیر از آثار فلان نویسنده است.

این کار محقق و پژوهشگر است که ببیند اصلاً از کسی تأثیر گرفته یا نه و اگر گرفته از چه کسی یا کسانی و از چه آثاری. تا جایی که می‌دانم و نادر خودش هم نوشته است، سبک‌های مختلفی را تجربه کرده.

می‌بینیم قصه‌ تک کلمه‌ای دارد، قصه‌ای دارد که به صورت نقاشی آنچه را که خواسته، گفته است. از نثر آسان دارد تا نثرهای سخت و دشوار. شعرگونه‌ دارد، غزلداستان دارد و ...

  • آقای ابراهیمی نوشته‌های چه کسی یا چه کسانی را بیشتر می‌خواندند؟

نوشته‌های آدم خاصی را نمی‌خواند. اگر کتابخانه‌  ما را نگاه کنید ـ که تمام کتاب ها به انتخاب نادر است و تعداد کمی به انتخاب من و بچه‌ها ـ همه نوع کتاب از نویسندگان مختلف می‌بینید: آثار نویسندگان خودمان، هم بزرگان گذشته، هم معاصران و هم کسانی که تازه به این خطّه آمده‌اند و همینطور آثار نویسندگان شرق و غرب را.

اما آثاری هستند که جملات آنها را از حفظ است و تکرار می‌کند، مثل «مائده‌های زمینی» آندره ژید، ‌شعر‌های شاملو، اخوان ثالث، احمدرضا احمدی و ...

  • آقای ابراهیمی داستان‌های مختلف و کتاب‌های مختلفی را به شما تقدیم کرده‌اند اما کتاب «چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم» با همه فرق دارد. وقتی این کتاب را دیدید چه احساسی داشتید؟ اصلا می‌دانستید که در حال نوشتن این کتاب هستند؟

بله، می‌دانستم. حتی قبل از اینکه به صورت کتاب در آید، بعضی نامه‌های کوتاه را به دیوار‌های خانه،‌ نصب کرده بودیم، چون علاوه بر متن، با خط زیبایی هم نوشته می‌شدند. در واقع تمرین‌های خط نادر بودند.

توجه کسانی که به خانه‌مان می‌آمدند به این تابلو‌ها و اینکه می‌گفتند اینها حرف‌های ما هم هست که نمی‌توانیم به این زیبایی بازگو کنیم سبب شد تا به صورت کتاب در آید.

وقتی کتاب چاپ شده‌ «چهل‌نامه‌ی کوتاه به همسرم» را دیدم از زیبایی ظاهر و تصویری که آقای ممیز برای جلدش ساخته بودند، بسیار لذت بردم و بعد، حرفی را زدم که موقع نوشتنش، یکی دو بار، گفته بودم که «این قبیل مسائل که در زندگی ما مطرح بوده،‌ فکر می‌کنی به درد دیگران بخورد؟» که خوشبختانه تجدید چاپ‌های این اثر نشان داد که به درد خیلی‌ها می‌خورد و خیلی‌هم زیاد برای همسران راهنما و کارگشا بوده است.

نمونه‌ای از چندین ماجرا و تاثیر این اثر را بگویم: خانم آرایشگری که اهل مطالعه هم بود تماس گرفتند که می‌خواهم اجازه بگیرم و از این به بعد کتاب چهل نامه را به عروس‌هایمان هدیه دهم.

این برای من خیلی زیبا بود. در یک آرایشگاه، که به طور معمول جایی برای طرح مطلب فرهنگی نیست، چهل نامه به این صورت مطرح شود که خواننده فکر کند به کار هر زن و شوهری که در آغاز زندگی هستند می‌آید.

 


  • می‌خواهم سؤال کمی شخصی‌تری کنم، اگر آقای ابراهیمی، آقای ابراهیمی نبود با ایشان ازدواج می‌کردید؟

وقتی نادر را انتخاب کردم و قرار شد ازدواج کنیم، نادر ابراهیمی، نادر ابراهیمی امروز نبود. جوانی بود خوش بر و بالا، کوهنورد، خوش صحبت و در بانک عمران آن روزگار کار می‌کرد و یکی از بستگانش، فامیل من هم بود.

نادر در مورد ازدواج، در کتاب «ابن مشغله» نوشته است که خانمی از اقوامش، ما را برای هم در نظر گرفت و بعد مهمانی داد و ما همدیگر را دیدیم، در نگاه اول شاید به دل هم نشستیم و در معاشرت‌های خانوادگی بیشتر با هم آشنا شدیم. این آشنایی به ازدواج رسید.

نمی‌دانم در کدام اثرش، شاید نامه‌هایش، گفته است که: اول از تو خوشم آمد، بعد تو را دوست داشتم و بعد عاشقت شدم. ما اینچنین ازدواج کردیم. سؤال شما این بود که آیا باز هم این کار را می‌کردم یا نه؟ بله. برای اینکه نادرِ آن روزگار با معیار‌هایی که من برای ازدواج داشتم، تطبیق می‌کرد.

  • تفکر رئالیستی نادر ابراهیمی در آثارش،‌ چقدر در زندگی و شیوه‌های رفتاری او، قابل لمس بود و مشاهده می‌شد؟

بسیاری از آنچه را که در آثارش می‌بینیم، در شخصیت، رفتار و عملکردش وجود دارد. یا قبلاً عمل کرده یا سعی می‌کند عمل کند. از جمله رفتارش با خانواده، با محلّه، با کَسَبه، در ادارات، با خوانندگانش و به طور کلی با مردم، همانی بود که می‌گفت و می‌نوشت.

  • خیلی‌ها اینطور برداشت کرده‌اند که آلنیِ آتش بدون دود نادر است و مارال فرزانه. و یا عسل بانوی عاشقانه‌ی آرام، فرزانه است و گیله مرد کوچک، نادر ابراهیمی.

نه، اینطور نیست. شاید نادر دلش می‌خواسته که فرزانه یک مارال باشد و نادر یک آلنی. شاید می‌خواسته که ما دو تا، عسل بانو و گیله مرد باشیم،‌ با آن نوع زندگی که آنها دارند.

ولی نه،‌ ما همه‌ آنها نیستیم. نمی‌دانم چطور بگویم، شاید بخشی از ما را، نادر در شخصیت‌هایش به کمال رسانده، ولی هیچ‌کدام اینها نه منم و نه نادر.

چنین شخصیت‌هایی، امّا، می‌شود که وجود داشته باشند یا آنها را به وجود آورد. خوانندگان نادر، این نوع زندگی‌ها را عمل کرده‌اند. بعضی‌ها را ما خبردار شده‌ایم. مثلاً یکی از آنها در شمال زندگی می‌کند. خانم جوانی‌است با همسرش و فرزندی هفت -هشت ساله.

ایشان پس از خواندن یک عاشقانه‌ آرام، به جز آثار دیگر، زندگیش متحول شده، بهتر است بگوییم زندگیش را متحول کرده است. کارهایی را می‌کند که عسل بانو و همسرش قرار است از شنبه تا پنجشنبه انجام دهند.

علاوه بر عمل کردن به بسیاری از مواردی که در کتاب آمده‌ است، ایشان از نیکوکاران  منطقه هم شده است. نه با پول، که با عمل.

به خانه سالمندان می‌رود، به کودکان بی سرپرست سر می‌زند، گل می‌برد، هدیه تهیه می‌کند، جشن تولد برایشان می‌گیرد، چنان چهارشنبه‌سوری‌ برای بچه‌ها برگزار کرده بود که اهالی می‌گفتند تا به حال چنین برنامه‌ زیبایی ندیده بودیم. می‌توانید با این خانم صحبت کنید و حرف‌هایش را بشنوید که چقدر از این تحول خوشحال است.

نادر ابراهیمی می‌گوید: «در یک عاشقانه‌ آرام در واقع دکترین یک زندگی را گفته‌ام، خیلی به این کتاب علاقه‌مندم. تنها‌ یک قصه‌ نیست. کاش بتوانیم اینطور باشیم». این خانم خواست و شد؛ شاید دیگرانی هم باشند که ما خبر نداریم.

  • می‌توانیم به این نتیجه برسیم که شما هم به این خاطر که دوست داشتید حد اعلای مارال بودن را تجربه کنید در مجموعه آتش بدون دود بازی کردید؟ شاید طرف دیگر سؤال من این باشد که چرا بازی در دو مجموعه تلویزیونی نادر ابراهیمی را قبول کردید؟ یا اگر کسی غیر از همسرتان مسئول ساخت این مجموعه‌ها بود بازهم فعالیت در آنها را قبول می‌کردید؟

نه، دلیلش این نبود. می‌دانید که پشت صحنه کارهای سینمایی قبل از انقلاب بر اساس آنچه شاهدان آن زمان می‌گویند از نظر اخلاقی پشت صحنه خوبی نبوده. در نتیجه نادر وقتی خواست کار سینمایی انجام دهد سعی کرد کسانی را انتخاب کند که اعتقادات اخلاقی داشته باشند.

من یادم هست زمانی که ما «آتش بدون دود» را کار می‌کردیم مقاله‌‌ای در هفته نامه تماشای آن زمان منتشر شد تحت عنوان «مدینه فاضله»، که پشت صحنه و آن کمپی بود که نادر در بیابان‌های ترکمن صحرا زده بود، البته با کمک همکارانش، و اساسنامه‌ای داشتیم که بهترین و معروفترین هنرپیشه‌ وقتی می‌خواست در آن فیلم بازی کند اگر قبول می‌کرد کارهایی انجام دهد و کارهایی نکند باید آن را امضا می‌کرد. بعد با او قرارداد می‌بستند.

ضمناً چون نادر می‌خواست مکان مطهری برای کار سینما داشته باشد، از نزدیکانش دعوت می‌کرد تا در فیلم بازی کنند. در «آتش بدون دود» خواهرهایش بودند. من بودم، خواهر زاده‌اش بود، دوستان صمیمی و نزدیکش بودند و هنر پیشگان بزرگمان هم بودند.

این‌که چرا من قبول کردم، این بود که من بازیگری را دوست داشتم. بازیگری خیلی جذاب است، الآن هم برایم جذاب است. بنابر این پذیرفتم و با هدایت نادر بازی کردم.

  • بسیاری از منتقدین آقای ابراهیمی معتقد بوده و هستند که «سفرهای دور و دراز هامی و کامی»، همچنین «آتش بدون دود» در شرایطی ساخته شد که جامعه‌ آن روز ما با تلویزیون بیگانه بود و معتقدند که این دو مجموعه تلویزیونی مخاطبی نداشت. عده دیگری هم فضای آن روزگار سینما و تلویزیون را فضای فیلمفارسی می‌دانند و فیلم‌های آقای ابراهیمی را هم در همان دسته قرار می‌دهند ...

این که می‌گویند، زمانی که «آتش بدون دود» و مجموعه «هامی و کامی» ساخته شد مردم با تلویزیون بیگانه بودند درست نیست. در اکثر خانه‌ها تلویزیون وجود داشت.

اما بخش دوم حرف درست است. فضای فیلمفارسی بود. سریالی که آن موقع‌ جا افتاده بود، مجموعه «مراد برقی و هفت دختران» بود.

شاید اولین مجموعه‌ای هم بود که با قصه‌های سطح پایین، دوشنبه‌ها خیابان‌ها را خلوت می‌کرد، و همه می‌رفتند مراد برقی تماشا کنند.

در چنین فضایی «آتش بدون دود» ساخته شد که بسیار متفاوت بود و قابل مقایسه نبود. حتی اگر از نظر تکنیکی نگاه کنیم آن زمان بی‌سابقه بود.

نادر صحنه‌های آن فیلم را با 4دوربین می‌گرفت که کمتر کسی این‌کار را می‌کرد، عطف به حرف‌هایی که دیگران می‌گویند.

پس مردم با تلویزیون بیگانه نبودند، تلویزیون بود امّا خوراکی که برایش تهیه می‌شد همان‌طور که گفتید به اصطلاح فیلمفارسی بود. شبکه2 تازه شروع به کار کرده بود، ‌شبکه‌ای متفاوت بود و «آتش بدون دود» را پخش می‌کرد.

اینکه می‌گویند «آتش بدون دود» را نمی‌دیدند؛ ‌تا جایی که من اطلاع دارم مخاطب فراوانی داشت، ‌کما اینکه امروزه هم کسانی که سن و سالی ازآنها گذشته نادر ابراهیمی را با «آتش بدون دود» می‌شناسند، با گالان اوجا و سولماز.

به اضافه اینکه خود من در مسافرتی به جنوب مهندسی را دیدم که در اهواز کار می‌کرد. این آقا  می‌گفت: چهارشنبه‌ها با هواپیما از اهواز به تهران می‌آیم، این سریال را شب می‌بینم و برمی‌گردم به اهواز.

وقتی چنین بینندگانی داشته و خیلی از مردمی که الآن هستند از آن یاد می‌کنند نمی‌توانیم بگوییم بیننده‌‌ای نداشته. کاملا پر مخاطب بوده،‌ آماری هم که بعداً گرفتند این را نشان می‌دهد.

در مورد «سفرهای دور و دراز هامی و کامی»، اصلاً نیازی نیست من حرف بزنم خود تلویزیون یک همه پرسی کردکه مشخص شد 98 درصد مردم این مجموعه را دیده‌اند، 98 درصد با آن موافق بودند، و 98 درصد آن‌ را آموزنده و سرگرم کننده دانسته‌اند.

علی‌رغم مواردی که در روزنامه‌های آن موقع داشتیم و بعضی گفته بودند این مجموعه بد آموزی دارد و بچه‌ها از خانه فرار می‌کنند یا پررو می‌شوند و مقابل پدر و مادرشان می‌ایستند.

اما آن نظرگیری‌ای که کردند و محرمانه بود، من الآن آن را دارم، نشان می‌دهد واقعیت چیز دیگری بوده، این مجموعه، مجموعه‌ای پر مخاطب، آموزنده و سرگرم کننده بود.

  • آیا الآن که بعضی از موسسات صوتی و تصویری مثل سروش فیلم‌ها و مجموعه‌های قدیمی،‌ حتی فیلم‌های قبل انقلاب را، در لوح‌های فشرده و یا نوارهای ویدئویی وارد بازار می‌کنند؛ با شما راجع به تکثیر این فیلم‌ها صحبت کرده‌اند؟

تا به حال پیشنهادی نشده است. بسیاری از کسانی که رمان «آتش بدون دود» را خوانده‌اند و فهمیده‌اند مجموعه‌ای تلویزیونی از آن تهیه شده است تماس می‌گیرند و می‌خواهند بدانند چگونه می‌توانند این فیلم را تهیه کنند، در حالی که ما خودمان هم نسخه‌ای از آن نداریم.

[صحبت ما نه از آنجا که شما خواندید آغاز شد و نه در آنجا که شما دیدید، پایان یافت؛ امّا بعد از تنظیم همین متنی که خواندید و بازخوانی خانم منصوری، ایشان حذفیاتی را در نظر گرفتند. ناگهان متوجه شدم، حذفیات ایشان مربوط به بخش‌هایی است که درباره خودشان صحبت کرده‌ایم. ترجمه‌ها، و غیره و غیره. این ها هم که خواندید به اصرار و پافشاری و خودسری من بود.]