همشهری آنلاین_سارا جعفرزاده: مردان و زنانی که برخی از آنها را از قاب جادویی تلویزیون دیدهایم و تعدادی را هم به دلیل افتخارات ورزشیشان، میشناسیم. آنها فارغ از جایگاه حرفهایشان در این گوشه از شهر زندگی میکنند و سالها شاهد رشد و پیشرفت محل سکونتشان بودهاند. محلههایی که دلشان برای آن میتپد و دوست دارند صفا و صمیمیت گذشته دوباره به آن برگردد و همدلی در آن پر رنگتر شود.
سید وحید امیری – بازیکن سابق تیم استقلال
- بازی علی پروین در استوار
در محله عارف به دنیا آمدهام و با اینکه چند سالی است از این محله نقل مکان کردهام اما هر زمان احساس دلتنگی میکنم به محله قدیمیام میروم و در کوچهپسکوچههایش قدم میزنم، با این کار سرحال میشوم و انرژی دوباره میگیرم و برمیگردم. به نظر من همه محلههای منطقه۱۴ تهران اصیلنشین و با هویت هستند و بیشتر فوتبالیستهای ما از زمین خاکیهای همینجا راهی تیمملی شدهاند. یادم است آن زمان یک زمین خاکی سر خیابان عارف قرار داشت که به آن زمین «استوار» میگفتند. «علی پروین» برای بازی به آنجا میآمد. من هم به تشویق برادرم وارد وادی فوتبال شده و نخستین بازی رسمیام را در سن 14 سالگی و در تیم «ابومسلم» انجام دادهام. کلا خانوادگی به فوتبال علاقه داشتیم. برادرم فوتبالیست ماهری بود. از بازی او لذت میبردم و همین انگیزه فوتبالیست شدن را در من ایجاد کرد. مدتی در تیم ابومسلم بودم و بعد برای بازی در تیمملی جوانان انتخاب شدم. بعد از آن سالها در تیم استقلال بازی کرده و با تیممان موفقیتهای زیادی را پشت سر گذاشتیم. حالا با پا گذاشتن به دوره میانسالی بهعنوان مربی کنفدراسیون فوتبال آسیا و سرمربی تیمملی نونهالان فعالیت دارم. در ماههای اخیر و روزهای شیوع ویروس کرونا من هم مثل دیگر شهروندان درخانه ماندم و بیشتر وقت خود را در منزل سپری کردم و همچنان تردد اضافی ندارم. البته ورزش را هم در این شرایط تعطیل نکردم و هر روز تقریباً یک ساعت نرمشهای سبک و کششی انجام میدهم چون ورزش باعث حفظ سلامت شده و به بالا رفتن ایمنی بدن کمک میکند.
رضا بنفشهخواه-بازیگر
- ضرابخانه بود و یک نانوایی سنگکی
سال۱۳۳۷ آمدیم و ساکن محله پاسداران شدیم. من آن زمان کلاس هفتم درس میخواندم و به دبیرستان «ادیب» در میدان توپخانه که یکی از بهترین دبیرستانهای تهران در آن زمان بود، میرفتم. یادم است با اتوبوس رفتوآمد داشتیم و پیچشمیران میرفتیم. بعد از آنجا راهی کوچه اتابک میشدیم. مدرسه نزدیک ساختمان روزنامه کیهان بود. هنگام برگشت از آنجا هم همین مسیر را با اتوبوس برمیگشتیم. خیابان پاسداران آن وقتها یک خیابان کمعرض و باریک به نام «سلطنتآباد» بود که از سهراه ضرابخانه شروع میشد و تا کاخ نیاوران امتداد داشت. همیشه برای خرید پیاده میرفتیم تا حوالی ضرابخانه و هرچه برای خانه لازم بود از آنجا تهیه میکردیم و برمیگشتیم. خوب یادم هست که یک نانوایی سنگکی، یک مغازه لبنیاتی و یک خواربارفروشی در آنجا بود که آن موقع به آن «سقطفروشی» یا همان «خردهفروشی» میگفتند. قهوهخانهای هم در ضرابخانه فعالیت داشت که آن هم پاتوق پیرمردان بود و ما جوانهای آن سالها برای اینکه دورهم جمع شویم تا دروازه دولت و خیابان سعدی میرفتیم تا به کافهتریا همان کافیشاپ امروزی برویم. تا اینکه ازدواج کردم و بعد از آن مدتی در خیابان دبستان ساکن شدیم. خوب یادم میآید که پسرانم «پژمان» و «بیژن» هم به مدرسه «کودک امروز» و مدرسه «شهید عباسپور» میرفتند. مدتی هم در خیابان شهید عراقی زندگی کردیم. حالا هم 15 سال است که ساکن محله پاسداران هستیم و از زندگی در این محله راضی و بیشترین خاطرات من به این محله و دوران کودکی برمیگردد. ما در این محله منزل شخصی داریم اما به قول معروف من داماد سرخانه هستم، چون خانه به نام همسرم است.
خشایار راد، بازیگر
- فوتبال با توپ دولایه در خیابان لرزاده
معمولاً کودکی هریک از ما مملو از خاطرات تلخ و شیرین در محل سکونت گذشتهمان است. من هم از محله دوران کودکیام خاطرات بسیاری دارم. دوران کودکیام با سکونت در خیابان لرزاده گره خورده و بیشتر خاطراتم از این دوران مربوط به فوتبال بازی کردن با همسن و سالانم است. آن زمان توپ فوتبال بهصورت دولایه بود که وزن توپ بیشتر میشد و همین مقدمه شکستن شیشه همسایهها را فراهم میکرد و در این میان همه من را مقصر میدانستند، از طرفی پدر و مادرها مجبور بودند خسارت شیشه شکسته را بپردازند. دلم برای دوران کودکیام تنگ شدهاست. در عین سادگی پشتهم بودیم و هوای همدیگر را داشتیم. محبت و همدلی که آن زمان میان همسایهها بود حالا نمیبینم. خاطرم هست یخچال خریده بودم و همسایهها از من یخ میگرفتند یا همسایهای تلویزیونی میخرید و تمام بچههای محله برای تماشای برنامه دور آن تلویزیون جمع میشدند. هرچه داشتیم متعلق به همه بود. درحالحاضر ساکن منطقه 8 هستم و استنباط شخصی من از حالوهوای محلههای فعلی این است که محلهها فقط به ظاهر لوکس شدهاند و کمتر عاطفه، رفاقت و دوستی میان همسایهها دیده میشود. مردم از حال همدیگر اطلاع ندارند و محبتی میان آدمها نیست. دوستیها در محلهها کمرنگ شده و در واقع باید گفت هیچ همسایهای را نمیشناسیم و در صورت روبهرو شدن با همسایهای فقط به دیالوگهای محدود به سلامواحوالپرسی بسنده میکنیم که خدا میداند که اگر همین هم نبود چه میشد. در واقع میتوان گفت دوستی، محبت و انرژی در میان افراد کم شده و نسل جدید از آن کمبهرهاند.
زهرا کریمی، ملیپوش تیم کبدی ایران
- مسابقات محلهها در شهرک شهید بروجردی
من در مدرسه نور که داخل شهرک شهید بروجردی منطقه۱۵ درس میخواندم و یکی از خاطرات شیرینم از آنجا مربوط به مسابقات محلههاست که در همه رشتهها برگزار میشد و من هم با ذوق فراوان در این مسابقات شرکت میکردم. خاطرم هست در بخشی از فضای سبز طراحی شده در حیاط بلوک مجتمع مسکونیمان با همسن و سالانم مشغول بازی میشدم. در مدرسهای که درس میخواندم استعدادهای ورزشی بسیاری بودند که هیچوقت شناسایی نشدند کسانی که والیبال یا بسکتبال را عالی بازی میکردند اما هیچوقت نتوانستند به این رشتهها ورود کنند. فارغ از تغییرات ظاهری محلهها در گذر زمان میخواهم به موضوعی بپردازم که همیشه برایم دغدغه است. از همان ابتدا تاکنون در محلههای ما انگار جای استعدادیابی خالی بود و هست. اگر استعدادیابی در محلهها بهصورت گسترده اتفاق میافتاد، اکنون بسیاری از دانشآموزان آن زمان در رشتههای ورزشی مورد علاقه خود فعالیت میکردند چون جامعه امروز جامعهای نیست که همه با تحصیل در رشتههای پزشکی و مهندسی بتوانند به اهدافشان برسند. خود من هم اگر از همان ابتدا در زمان مدرسه کسی از طرف مسئولان یا مدرسه استعدادم را شناسایی میکرد، زودتر وارد رشته کبدی میشدم و چه بسا نیمی از مسیر را طی کرده بودم اما من به واسطه علاقه و پیگیریهای پدر و مادرم وارد این رشته شدم. به نظر من محله ایدهآل محلهای است که در آن کودکان به دنبال علاقه و استعدادشان میروند و وقت خودر ا صرف امور بیهوده نمیکنند. تصور کنید جامعهای که بعدها کودکان، نوجوانان و جوانان ارکان اصلی آن هستند براساس تواناییها و مهارتهای آنها شکل گرفته باشد، چه بازدهی میتواند باشد.