فرزین شیرزادی / خبرنگار : آمارها این سخن را تأیید میکنند. در فاصله بهار گذشته تا بهار پیش رو، جانهای پرشماری پژمردند و گلهای بسیاری پرپر شدند. خبرها، تصاویر و ویدئوهایی را به یاد بیاورید که قلب تکتکمان را فشردند و اشک به چشمانمان نشاندند.
نامها و نامداران به خاک افتادند و گمنامان و بینام و نشانها هم. در سوگ نامآوران ماتمگرفته و درمانده نوشتیم و در عزای دوستان و آشنایان گریستیم، اما از بار غصه و دغدغه سبک نشدیم. شاید در پس اعداد مکرر و اعلام رسمی و سرد تعداد کشتگان، هزاران چهره رنجدیده بینام ایستادهاند که شایسته عزت و احترامی بیش از پیشاند.
شاید گریبانمان آنجاگیر است که همچنان ناآرامیم؛ پیش هزاران عزیزی که سوگواریشان را هم این همهگیری سیاه از آنها گرفت و به جایش داغ بیدرمانی بر دلشان نهاد. آرام نشدیم، چون غمانگیزترین غمها مظلومانه جان باختن است و غریبانه به خاک سپرده شدن است. کاری از دست ما در این میانه ساخته نبود. روزها و شبهای دردناکی را از سر گذراندیم.
در فاصله دو بهار، سال سنگین و پرمحنتی را تجربه کردیم. اکنون، در پایان این سال، با احترام به تمامی رفتگان، کلاه از سر برمیداریم و این بغض لاکردار را فرومیخوریم.
گویا ناچاریم به طبیعت تکیه کنیم؛ به شاخههای تکیدهای که از جدال با زمستان سربلند بازمیگردند. به شاخههای بارانخوردهای چشم میدوزیم که با نسیم میجنبند و بار دیگر، دیر یا زود، نفس تازه میکنند. به این چرخه شگفتانگیز بهار، تابستان، پاییز، زمستان و بهار و باز هم بهار دلخوشیم.
با همه تلخی و اندوه، چشم به آغازی دوباره داریم. زندهیاد «حسین منزوی» با حنجره زخمی تغزلش میگوید: «اگرچه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد، اما / بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود»
تاریخ انتشار: ۵ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۸
همهگیری دمار از روزگارمان درآورد؛ چه آشکار و چه نهان و نیمهنهان. سال پرعذابی را پشت سر گذاشتیم.