همشهری آنلاین _ شقایق عرفینژاد: نزدیک که بشوید پلاکی را روی در سیاه رنگ خانه میبینید که یک اسم روی آن ثبت شده است: «محمدعلی سپانلو». و همین اسم است که این بنا را از بقیه ساختمانهای اطرافش جدا میکند.
محمدعلی سپانلو، شاعر، نویسنده، مترجم، منتقد ادبی و استاد دانشگاه بود. او چندین کتاب شعر و داستان و نیز پژوهشی در شعر نو فارسی به نام «هزار و
یک شعر» دارد. ترجمههای زیادی هم از آلبر کامو، گراهام گرین و ژال پل سارتر در کارنامهاش ثبت شده است. به اینها جایزههای مهم شعر ماکس ژاکوب و نشان لژیون دونور فرانسه را هم اضافه کنید. اما او یک ویژگی و یک لقب هم دارد، سپانلو به شاعر تهران معروف است. او در بسیاری از شعرهایش از تهران گفته، اما در مجموعه شعرهای «خانم زمان»، «هیکل تاریک» و «قایق سواری در تهران» است که این شهر محور اصلی است و آنطور که گفتهاند، در حد یک اسطوره مطرح میشود. علاقه و عشقش به تهران در صحبتهایش هم مشخص است.
بارها درباره هویت شهر و تاریخچهاش حرف زده و عرقش به آن مشهود است. سالها پیش در مراسمی برای انتشار مجموعه اشعارش در مجموعه شهرکتاب درباره پاتوقهای تهران گفته بود: «در گذشته، اگر از میدان بهارستان به طرف چهارراه یوسفآباد میآمدید، بیشتر پاتوقها را از جمله کافههای یاس، نوشین، نادری، فیروز، ریویرا و حافظ را میدید.» او باز هم از تهران گفته بود و مسئله جالبی را طرح کرده بود: «من ۵ نسلم تهرانی بوده است.
زمانی تهران در اذهان منفور شده بود. بعضی میگفتند در تهران اجحاف و دروغ وجود دارد. من جواب میدادم صداقت و بیصداقتی در همه شهرها هست... اما در تهران برای شما امنیت وجود دارد. چون در هیچ شهری نمیتوانید به اهالی آن بد بگویید، اما در مورد تهران هرچه بگویید، کسیکاری با شما ندارد.»
سپانلوی عاشق تهران تقریباً تمام سالهای عمرش را در همین شهر و بیشترش را در همین خانه آجری بنبست سروگذراند. در همین خانه بوده که نشستهای شعرخوانی با حضور مهدی اخوان ثالث، هوشنگ گلشیری، غزاله علیزاده و محمود دولتآبادی برگزار میشده است.
- خانه موزه میشود؟
ارزش این خانه به واسطه حضور سپانلو آنقدر بوده است که در مهرماه سال ۸۲ ثبت ملی میشود و پلاکی با اسم صاحبش روی آن نصب میشود. ثبت ملی خانه باعث شد خیالها بابت حفظ شدنش آسوده شود، اما مسئله مهمتری هم وجود دارد. از همان سالهای اول درگذشت سپانلو ماجرای تبدیل شدن خانه او به موزه مطرح شد. نویسندگان و شاعران پیشنهاد دادند این خانه میتواند تبدیل به موزه یا حتی خانه شعر شود. آبان سال گذشته هم علی اعطا، عضو شورایشهر و سخنگوی این شورا، در سالروز تولد سپانلو، این نکته را طرح کرد و با انتشار عکسی در صفحه توییترش نوشت: «بنبست سرو، پلاک ۴، خیابان جمالزاده شمالی، خانه شاعر تهران، خانهای که محمدعلی سپانلو نیم قرن در آن زیست و همیشه محفل گرم دوستان بود.
این خانه محل برپایی جلسات شعرخوانی و نقد ادبی بسیاری از بزرگان مانند اخوان ثالث و دولتآبادی و بسیاری از شعرا و نویسندگان معاصر بوده است. سال گذشته اخباری از تخریب این خانه و احداث بنایی چندطبقه به جای آن نگرانیهایی را به وجود آورد، اما این موضوع تکذیب شد. بعد از اتفاقات نگرانکنندهای که چند سال پیش درباره سنگ مزار سپانلو افتاد، یکی از کارهای شایسته، چیدمان هنری سنگ اولیه مزار او توسط باربد گلشیری بود که در هفتمین دوسالانه مجسمهسازی تهران هم مورد قدردانی قرار گرفت. امروز که زادروز شاعر تهران است، فرصت خوبی است که ایده تبدیل این خانه به خانهموزه یا خانه شعر دوباره مورد توجه قرار گیرد.»
- تبدیل خانه سپانلو به موزه خواسته مردم است
«هوشنگ اعلم»، روزنامهنگار و سردبیر مجله ادبی آزما، درباره اهمیت سپانلو در شعر فارسی و پرداختن او به تهران میگوید: «سپانلو از شاعران دهه ۴۰ و ۵۰ است و در آن دوره هم بسیار مطرح بود. آنچه او را از شاعران دیگر متمایز میکند، ویژگیای بود که باعث شد بعدها عنوان شاعر تهران را به او بدهند. سپانلو عشق شدیدی به تهران داشت و سابقه تاریخی تهران و گذشته و امروز این شهر برایش مهم بود. او نسبت به آنچه تهران داشت و بعدها در دوران گسترش شهری از دست داد، حس عمیق نوستالژیک داشت. این باعث شد سپانلو از بقیه شاعران متمایز شود. چون هیچ شاعری به اندازه سپانلو به تهران توجه نکرد و موضوع شعرش تهران نبود.»
او موضوع مهمی را درباره اشعار سپانلو که تهران محور آنهاست، طرح میکند: «این که تهران موضوع و مضمون شعرهای سپانلوست، به این معنا نیست که از مسائل اجتماعی غافل بوده است، بلکه در همین اشعاری که با موضوع تهران میگفت، دغدغههای اجتماعیاش را هم به خوبی میتوان دید. تهران در واقع بهانهای بود برای گفتن از شهری که برایش حکم نماد داشت و زیستگاهش بود و بعد دغدغههای سیاسی و اجتماعیاش را هم در همین چهارچوب بیان میکرد. همه آن چیزی که انتظار داریم یک هنرمند یا شاعر از محیط اجتماعیاش بگیرد و پس بدهد، سپانلو در این قالب انجام داده است.»
اعلم هم بر این اعتقاد است که خانه سپانلو باید به موزه تبدیل شود: «این اتفاق چه درباره خانه سپانلو و چه در مورد خانههایی که از صاحبنامان عرصه هنر و ادبیات باقی مانده باید بیفتد. هرکدام از این خانهها باید به نوعی تبدیل به مرکزی شود تا دیگران بتوانند آن را ببینند، مراکزی مثل موزه یا نمایشگاه. مثلاً خانه سپانلو میتواند بهعنوان موزه یا خانه شعر مورد استفاده قرار گیرد.
خانه سپانلو طی سالها پاتوق بسیاری از مردان و زنان شاعر بوده است که در این خانه رفتوآمد کردهاند و با هم گپوگفت داشتهاند. فقط هم شاعران نبودهاند. از حوزه تجسمی هم کسانی بودهاند که در این خانه با سپانلو و دیگران دیدار کردهاند. بنابراین، به نظر من، روح تمام این آدمها در این خانه حاضر است و اثری از آنها در فضای خانه وجود دارد. بیمورد نیست اگر این خانه تبدیل به خانه شعر یا هنر شود. این کار باید انجام شود.» او میگوید در مورد خانه نیما و آل احمد کارهایی انجام شده و کارهایی هم قرار است صورت گیرد. خانه سپانلو هم نباید مورد غفلت واقع شود. انتظار مردم هم همین است.
- همسایگان از خانه میگویند
ساکنان بنبست سرو با شاعر شهرشان ناآشنا نیستند. آنها که درباره این خانه صحبت کردند، میگویند دوست دارند خانه به موزهای تبدیل شود تا هم حفظ شود و هم دیگران بتوانند از آن دیدن کنند. یکی از ساکنان که سالهاست در این کوچه خانه دارد، میگوید: «آقای سپانلو را گاهگاه در کوچه میدیدم و با هم سلاموعلیک پیدا کرده بودیم. راستش را بگویم، کتابی از ایشان نخواندهام، ولی میدانم در ادبیات فارسی شخص مطرحی بوده است. بسیار بجاست اگر در این خانه که به اسم ایشان ثبت شده روی مردم باز شود و آنها که دوستش داشتهاند بتوانند دقایقی را در خانهاش بگذرانند.» مرد میانسال همسایه از اینکه خانه ثبت شده است، اظهار خوشحالی میکند و امیدوار است با تبدیلش به موزه قدم مؤثرتری برای حفظش برداشته شود.
همسایه دیگر نزدیک به ۱۰ سال است که ساکن این کوچه شده است. میگوید سپانلو را میشناخته و اینکه در همسایگی او زندگی میکرده برایش ارزشمند بوده است: «اوایل که ساکن این کوچه شدیم، نمیدانستم در همسایگی یک شاعر و نویسنده مطرح زندگی میکنیم. اما کمکم با رفتوآمدهای زیادی که به این خانه میشد، متوجه شدم محمدعلی سپانلو در اینجا زندگی میکند و نشستهای زیادی هم در خانهاش برگزار میشود.»
خانم ساکن کوچه میگوید: «اوایل دهه ۹۰ که ایشان فوت کردند، بسیار متأثر شدم و حالا فکر میکنم تبدیل خانه او به موزه هم حق اوست و هم حق کسانی که به او علاقه دارند و میخواهند خانهای را که او در آن زندگی میکرده، ببینند.»
مرد دیگری از همسایگان هم میگوید: «حدود ۲ سال پیش شنیدیم که قرار است این خانه تخریب شود و جای آن را یک آپارتمان بگیرد. اصلاً دلمان نمیخواست این اتفاق بیفتد و خوشبختانه هم نیفتاد. امیدواریم با تبدلیش به موزه شرایط بهتری برای نگهداری از خانه و همینطور بازدید شهروندان از آن فراهم شود.»