پدرش میرزا حسین خان ابن غلامعلی خان بن محمدحسین خان (جلال السلطان) ابن محمدصادق خان جارچیباشی (تعلق و تماشا، ۳۱۲) کارمند بانک ملّی و فارغ التحصیل مدرسة کمالالملک بود که در هنرهایی چون خطاطی و نقاشی و موسیقی دست داشت و همو سپانلو را به با شاهنامه و مثنوی و گلستان آشنا کرد و به ادبیات و سینما علاقهمند (محمدعلی سپانلو، ۱۲).
دبستان را در مدرسة کسایی و بعد ادب گذراند که در این مدرسه همدوره احمدرضا احمدی بود و دبیرستان را در مدرسة رازی و پس از آن در دارالفنون گذرانید. در همین مدرسه رازی بود که زبان فرانسه را آموخت و یاد گرفت (محمدعلی سپانلو، ۳۵). در مدرسة رازی شاگرد زینالعابدین موتمن و همدورة اکبر رادی شد و در سال ۱۳۳۵ش در مسابقات ادبی سراسر کشور نفر اول شد و جایزهای از دست محمدرضا شاه پهلوی گرفت (محمدعلی سپانلو، ۴۰). در همین سال هم داستان تاریخی او دربارة مازیار در مجلة دانشآموز وزارت فرهنگ به چاپ رسید (محمدعلی سپانلو، ۴۶).
چون مدرسة رازی رشتة ادبی نداشت مجبور شد به دارالفنون برود، مدرسهای که هم رشتة ادبی داشت و هم زبان فرانسه. در آنجا با کسانی چون ناصر شاهینپر، احمدرضا احمدی، داریوش آشوری، عباس پهلوان، نوذر پرنگ و بهرام بیضایی همدوره بود (محمدعلی سپانلو، ۴۷).
در این زمان با شعر کلاسیک آشنا شد و قصایدی به سبک منوچهری و شعرای سبک خراسانی میسرود. در غزلسرایی هم به شیوه شاعران سبک عراقی شعر میگفت و این اشعار را در انجمن ادبی دارالفنون میخواند. تخلص او در شعر کلاسیک «پارسی» بود (محمدعلی سپانلو، ۱۰۲).
اولین کتاب او نیز که در همین زمان چاپ شد داستانی تاریخی است به نام نیزههای پارسی که موضوعش مربوط به دوران داریوش هخامنشی و نام کتاب هم برگرفته از جملهای از کتیبة داریوش بود: «بنگر نیزههای پارسی تا به کجا رفتهاست» (محمدعلی سپانلو، ۵۵).
در همین دوران است که آشنایی او با شعر معاصر و مدرن از طریق مجلاتی مانند سخن، خوشه و بامشاد آغاز میشود و با نامهای نیما، اخوان و شاملو آشنا میگردد. فرّخ تمیمی و نادر نادرپور، گزیدهای از افسانه نیما و هذیان دل شهریار که برای ذهن شاعر در حکم یک بمب بود. اولین آشنایی او با نام نیما یوشیج هم مربوط میشد به مجموعههایی به نام چیست کیست که جزوههای کوچک بغلی بود و نیما یوشیج آن را ایرج جنتی عطایی فراهم آورده بود. اما ورودش در عرصه شعر نو منحصر بود به گرتهبرداری از مصرعهای هماندازة تمیمی و توللی (تعلق و تماشا، ۳۱۴).
داستانخوانی او از دوران کودکی با حرص و ولعی بسیار همراه بود. او هر نوشتهای را میخواند و تقلید میکرد از رستمنامه و امیر حمزه و حسین کرد تا ده نفر قزلباش و رابعه. رمانهای پلیسی شرلوک هلمس و آرسن لوپن و جین گوز رجایی تا آثار الکساندر دوما. اما به گفتة خودش کتابی که او را با دنیای مدرن و ادبیات نو آشنا کرد کتاب یکلیا و تنهایی او تقی مدرّسی بود و بعد از آن پیرمرد و دریای همینگوی ترجمة م. یحیوی. (تعلق و تماشا، ۳۱۴)
در سال ۱۳۳۸ ش از مدرسه دارالفنون دیپلم گرفت و وارد دانشکدة حقوق دانشگاه تهران شد. در دانشکده جزو فعالان اجتماعی بود و بدون عضویت در هیچ گروه و حزبی فعالیت سیاسی و اجتماعی داشت (محمدعلی سپانلو، ۶۹).البته او تمایلات ملی داشت و همواره از منتقدین تودهایها بود. در مصاحبهای عقاید سیاسی خود را چنین شرح میدهد: «من اولین کسی هستم که شعر در ستایش چهگوارا چاپ کردم و جزء اولین کسانی هستم که برای ویتنام شعر نو نوشتم، به سال ۱۳۴۵ زمانی که فروغ هنوز زنده بود...
من اساطیر چپ را که عنوان چپ مستقل داشتند دوست داشتم و به تعبیری خود را سوسیالدموکرات میدانستم، یعنی سوسیال اروپایی. خیلی از رفقای من هم اینگونه بودند، اما درباب حزب توده به اخبار خاصی برخوردکردم، شنیدم آنها از تجزیة آذربایجان حمایت کردهاند. من همیشه ایراندوست بودهام و مدلم در سیاست مدل مصدق بود» (شرق، ۱۷). در مصاحبهای هم که همراه با هوشنگ گلشیری و مهرداد رهسپار در شمارة ۴ مجلة چراغ در سال ۱۳۶۱ش به بهانة بررسی داستاننویسی ایران انجام شد دربارة سیاست روز چنین صحبت کرد که:
«مبارزة اصلی ما باید در زمینة فرهنگ انجام گیرد، علیه یهوداهایی که ظرف چند دهه جامعة روشنفکری ما را از درون پوک کرده بودند. به نظرم فراگرد مهمی پدید آمد. نوعی زمان حرکت بود، طی هشت سال مبارزه فرهنگی، جوّ روشنفکری ایران توانست از عقدة چپنمایی و تعبد شورویدوستی خلاص شود. اما گناه بزرگی به گردن گفتگوکنندگان نهاده شد. من یکی در بیشتر دشنامهایی که به بهانة نقد ادبی دریافت کردم انتقامجویی آنها را شناختهام» (محمدعلی سپانلو، ۳۴۲).
در همین زمان کار روزنامهنگاری جدّی را با نهیب آزادی شروع کرد و اولین ترجمة او به نام پچپچهای در ظلمت که داستانی آمریکایی بود از زبان فرانسه ترجمه و به صورت پاورقی در روزنامه منتشر کرد (محمدعلی سپانلو، ۹۰).
سپانلو در مصاحبهای علت روی آوردنش به ترجمه را چنین توضیح می دهد: «من برای آنکه به مطبوعات راه پیدا کنم از ترجمه شروع کردم. میگفتم داستان برایتان ترجمه کردم مفت است حالا دیگر چاپش کنید. وقتی که چند داستان را برایشان مجانی ترجمه میکردم از آنها میخواستم که چند خط شعر من را چاپ بکنند» (درباره هنر و اد بیات، ۳۳).
اولین کتاب ترجمة او به نام در محاصره از آلبر کامو در همین دورة دانشجویی منتشر شد که بعدها در سال ۱۳۷۲ ش به نام شهربندان تجدید ترجمه و چاپ مجدد شد.
همزمان با حضور در دانشکدة حقوق به صورت آزاد در کلاسهای دانشکدة ادبیات هم شرکت میکرد. در این همین زمان بود که در دی ماه سال ۱۳۴۰ش نخستین تجلیل از نیما یوشیج در تالار فردوسی دانشکدة ادبیات را به همراه دوستانش پری شیبانی، ایرج پارسی نژاد و بهمن پورشریعتی برگزار کرد و خود نیز در این مراسم سخنرانیای بر اساس نامة معروف نیما یوشیج به شین پرتو زیر عنوان «عقاید نیما پیرامون شعر» انجام داد.
(تکاپو، دوره نو، ش۲/ ۶۰-۶۱) شرکت در همین کلاسهای دانشکدة ادبیات موجب دوستی او با شخصیتهایی نظیر اسماعیل نوریعلاء، بهرام بیضایی، مهرداد صمدی، نادر ابراهیمی، احمدرضا احمدی و غفار حسینی شد و این دوستی هستة اصلی جنگ طرفه را بنیان گذاشت(محمدعلی سپانلو، ۸۹). سپانلو خود دراینباره چنین میگوید: «به خودمان قول دادیم که اگر دستمان به جایی رسید، انتشاراتی باز میکنیم که در آن کار جوانها را منتشر میکنیم. بعدها وقتی که کلّی از آبوگل درآمدیم نفری صد تومان گذاشتیم و با هزارودویست تومان بنگاه انتشاراتی طرفه را راه انداختیم... جزوه شعر را بیرون دادیم. کتابهای خود من هم در آن جا چاپ و منتشر شد. در این جزوه شعر ما بیش از صد شاعر را معرفی کردیم. آنها کسانی بودند که راه به مجلات نداشتند» (درباره هنر و ادبیات، ۳۲ ). کتاب آه... بیابان او نیز بعد از دوران دانشگاه و در دورة سربازیاش به سال ۱۳۴۲ش توسط همین نشر طرفه چاپ و منتشر شد.
اولین نقد جدی بر کتاب آه... بیابان او توسط م. آزاد در چهار شمارة پیاپی مجلة فردوسی چاپ شد و آزاد ازاین کتاب با عنوان بهترین اثر اول یک شاعر تا آن زمان نام برد(محمدعلی سپانلو، ۹۵).
پس از آن کتاب خاک در سال ۱۳۴۴ ش در نشر طرفه به چاپ رسید و همزمان چهار نقد مهم بر این کتاب توسط محمد حقوقی، آیدین آغداشلو، رضا براهنی و یدالله رویایی نوشته شد(محمدعلی سپانلو، ۹۵). هواداران شعر سپانلو عمدتاً از مدافعین موج نو بودهاند تا جایی که بانی و شاخص موج نو احمدرضا احمدی گفته بود که «من از حالا تاثیر سپانلو را در شعرای معاصر میبینم» یا یدالله رؤیایی که منظومة خاک را حماسة خاک نامید. اما از بین این نقدهای فراوان برمجموعة خاک نقدهای منفی هم کم نبود از جمله نقدهای تند محمد حقوقی و رضا براهنی (شمس لنگرودی، ۳/ ۲۳۹- ۲۴۰).
این کتاب منظومهای بود که به صورت کتاب درآمد. او در این کتاب از کلمات غیر مصطلح و رایج استفاده کرده بود، کلماتی مثل هجرت به جای سفر که برای اولین بار در شعر نو دیده میشد. و وزن این کتاب هم بحر طویل بود. شاید سیمین بهبهبانی هنگامی که در یاد بعضی نفرات شعر نیویورک او را بازخوانی میکند به همین ویژگی در اشعار سپانلو توجه دارد هنگامی که مینویسد: « در شعرت واژهیی نیست که پروانه ورود نداشته باشد.
اینجا برای واژهها از هر گونه و هر دست همیشه جایی هست از هودسن و وست ریور و... که بیگانه غربیاند و برابر فارسی ندارند تا مهبط و تسعییر و مولد و لحد... که بیگانه عربیاند و برابر فارسی دارند و تا جیوه و آهک و اختاپوط و قابله و کرور که گذارشان کمتر به شعر میافتد... د. همه و همه بیتکلف و گستاخ بر گسترة شعرت جولان میدهند و پذیرفته میشوند» (سیمین بهبهانی، ۴۰۳). این ویژگی در زبان شعری سپانلو را شمس لنگرودی نیز چنین بیان می کند:
«به نظر نمیرسد که محمدعلی سپانلو تحت تاثیر اشعار منوچهر شیبانی شروع به سرودن شعر کرده باشد او آشکارا با تاثیرپذیری از نیما وارد حوزة شعر نو شد ولی زبان سپانلو به لحاظ زیباییشناسی ادامة منطقی زبان منوچهر شیبانی بود. از خصوصیات بارز شعرهای شیبانی... وارد کردن بیمحابای کلمات معمولی و روزمرهئی چون پیستون، سینما، دنده، ناودان، بقچه... که ظاهراً بهسبب غیرشاعرانه بودن کمتر کسی جرئت اجازه ورود به شعر به آنان می داد و می دهد» (شمس لنگرودی، ۳/ ۱۲۲).
سپانلو در همین زمان داستان هم مینوشت و در نشریات مختلف به چاپ میرساند. البته اولین داستان جدّی او در مجلة سخن در سال ۱۳۳۷ش به نام دشت پندار چاپ شد که به انتخاب رضا سیدحسینی بود. (سخن، دوره نهم، ش۵/ ۴۸۹- ۴۹۳) این داستان به همراه تعداد دیگری از داستان های او بعدها به صورت کتابی به نام مردان در سال ۱۳۴۹ ش به چاپ رسید. ولی پس از آن این میل به داستاننویسی در او به منظومهسرایی بدل شد(محمدعلی سپانلو، ۹۴). در این کتاب پنج داستان چاپ شد که یکی از آنها فصلی از یک رمان بود به نام زمان کهربایی که رمانی ناتمام است و به گفتة سپانلو اگر روزی مشکل سانسورش حل شود تمامش میکند (تعلق و تماشا، ۳۴۰).
در دی ماه ۱۳۴۲ش به سربازی رفت و در دوران سربازی در اصفهان با اعضای جنگ اصفهان آشنا شد و در جلسات آنها شرکت میکرد. کتاب رگبارها حاصل دوران سربازی اوست. چند تا از معروفترین شهرهای سپانلو در این کتاب به چاپ رسیدهاست؛ برجهای بارانی و شعر عاشقانة لیلی. اولین آثار ملیگرایانه شاعر هم در همین کتاب به چشم میخورد. این کتاب نیز در سال ۱۳۴۶ ش و توسط نشر طرفه بهچاپ رسید. در همان زمان اسماعیل نوریعلاء راجع به این کتاب در مجلة بررسی کتاب در فروردین ۱۳۴۷ ش چنین نوشت: «رگبارها پیش از آن که برخلاف ظاهر خود تفکری برونگرا باشد و شعری فرانگر را عرضه بدارد، گفتگویی درونیست که اینک بر محوری روشنتر میگردد.
چراکه گرد خاک از آن گرفته شدهاست و آن شعور کور که دیرزمانی تن به دیوارهای ناآگاهی میزد تا به آن آگاهی گاه محرّک و گاه بازدارنده واصل گردد اینجا فرصت تحلیل و پرسشگری می یابد. رگبارها لباس ظاهر را کنار میزند تا به پوست برسد و بر جدار این واحد هستی دوگانگی های جاری روز را مشاهده کند» (بررسی کتاب، ۱۱). ودر آخر نقد خود درباره شعر سپانلو نوشت: «اما از این نکته درخور اهمیت نمیتوان بهآسانی گذشت که شاعر ضرورت تعویض لباس را یافته، تغییری را در محتوای خود پیشنهاد مینماید.
بعد از کتاب رگبارهاست میبینیم که شاعر نه بهآسانی بر این ضرورت گردن مینهد. زبان شعرش نرمتر میشود. وزن صلابت قاهر و غالب خود را فرومینهد. کلمات تازگی مییابند و این همه برای شاعری که به داشتن زبانی فاخر و وزنی سنگین شناخته شدهاست حکم نوعی فداکاری و گذشت را دارد» (بررسی کتاب، ۱۴).
و بعد از آن است که شاعر دوباره به سراغ منظومهسرایی رفت و یک سال بعد منظومة پیادهروها را منتشر کرد که گردشی است در پیادهروهای تهران که با تصویرهای سینمایی بیان شده. این منظومه ماجرای پیادهروی آدمیست که از صبح تا شب پیادهروی میکند و سر شب کس دیگری با او همراه میشود در اینجا مونولوگ به دیالوگ تبدیل میشود و شعر به پایان میرسد. این کتاب گاهی مسائل سیاسی را خیلی آشکار بیان میکند و به توصیفات داستاننویسی بسیار نزدیک است.
پیادهروها از پرتیراژترین کتابهای سپانلوست که بارها تجدید چاپ شد. اتفاقاً یکی از نکاتی که منتقدین درباره او بیان میکنند همین منظومهسرایی و شعر بلند سرودن است. هوشیار انصاریفر در مقالهای با عنوان «سپانلو شاعر مهمی است اما...» به این نکته اشاره میکند و مینویسد: «دلیل دیگر اینکه اگرچه سپانلو را در این مسیر نمیتوان پیشتاز دانست ولی او بعد از شاملو و بهخصوص بعد از رؤیایی رو به سرودن شعرهای مجموعهای میآورد و شاید هم یک پروژة شعری برای خودش تعریف میکند... سپانلو مثلاً در کنار فروغ و یکی دو نفر دیگر تلاش موفقی برای سرودن شعر بلند دارد.
به نظر من هر دو این شعرها شعرهای مجموعهای و اشعار بلند درعین حال که با هم مرتبطند تلاشهای مهمی هستند که تا ۲۰-۳۰ سال بعد هم جدّی گرفته نمیشود و سپانلو از این منظر هم اهمیت دارد» (شرق، سال چهارم، ش ۸۵۶/ ۱۸).
پس از سربازی در رادیو به صورت روزمزد استخدام شد و به کار ترجمه پرداخت و برنامة روزنامة گویا را راه انداخت که از پرطرفدارترین برنامههای رادیو در آن زمان شد. در همین برنامه بود که سفینة شعر نو را راه انداخت که برای اولین بار به شعر نو در رادیو پرداخته میشد. این کار باعث مخالفت زیادی شد و بالاخره هم با فشاری که از بیرون به رؤسای رادیو تحمیل شد این برنامه تعطیل شد(محمدعلی سپانلو، ۱۳۶). او در همان موقع برای برنامه شما و رادیو هم مطلب مینوشت.
اما این همکاری یک سال بیشتر طول نکشید و بعد از آن به صورت غیررسمی و جستهوگریخته برای رادیووتلویزیون مطلب مینوشت که بعدتر با مخالفت ساواک این همکاری هم در سال ۱۳۵۳ ش کلاً به پایان رسید(محمدعلی سپانلو، ۱۳۸). او بعد از رادیو به بخش خصوصی رفت و در گروه صنعتی بهشهر استخدام شد.
در مهر ماه ۱۳۴۴ ش با پرتو نوریعلاء شاعر و خواهر اسماعیل نوریعلاء نویسنده، شاعر و منتقد ادبی ازدواج کرد و حاصل ازدواج آنها دو فرزند به نامهای سندباد و شهرزاد است. این ازدواج در سال ۱۳۶۴ ش به جدایی اجباری ختم شد و همسر و فر زندانش در امریکا اقامت کردند و سپانلو تا پایان زندگی بهتنهایی در تهران ماندگار شد.
سپانلو در شکلگیری کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۵ش نقش مهمی داشت و جزو ۹ نفر اولیست که بیایینه را امضاء و منتشر کردند. اولین جلسه رسمی کانون به اشارة آلاحمد با حضور بیست نفر در منزل سپانلو برگزار شد و او بعد جزو سه نفری است که همراه حاجسیدجوادی و نادر نادرپور مامور شدند با تشکیل کمیتة ویژه اساسنامة کانون نویسندگان را تنظیم کنند و در همین نشستها بود که نام کانون نویسندگان ایران را برای این تشکیلات پیشنهاد کردند.
در دوره دوم انتخابات کانون نویسندگان در سال ۱۳۴۶ ش با بیستوپنج رأی جزء اعضای اصلی هیئت دبیران کانون انتخاب شد. (شمس لنگرودی، ۳/ ۴۹۳) سپانلو تاریخ وقایع و ماجراهای شکلگیری و فعالیتهای کانون نویسندگان را در کتابی به نام سرگذشت کانون نویسندگان ایران در سوئد، نشر باران به سال ۲۰۰۲ میلادی به چاپ رساند و این کتاب بعدتر در سال ۱۳۸۲ ش در تهران نیز منتشر شد، اما جلد دوم این کتاب که قرار بود شامل اسناد و مدارک مربوط به کانون باشد تاکنون به چاپ نرسیده است(محمدعلی سپانلو، ۲۰۵).
در ادامة فعالیتهایش در کانون نویسندگان در سال ۱۳۵۳ ش به خاطر اعتراضات و بیانیههای کانون در ماجرای دستگیری فریدون تنکابنی بازداشت و یک ماه زندانی و محاکمه شد، و از همین سال است که ممنوعالقلم میشود و در روزنامهها از او با نام «شاعر پیادهروها» نام میبرندو این ممنوعالقلمی تا سال ۱۳۵۶ ش ادامه یافت و در آن سال کتاب هجوم را منتشر کرد که سیاسیترین شعرهای او در همین کتاب به چاپ رسید. شعرهایی راجع به چریکهای عرب، فلسطین و ویتنام و مسائل سیاسی دیگر همه در این کتاب است. یکی از موفقترین اشعار سپانلو یعنی شعر بلند هجوم هم در همین مجموعه است (درباره هنر و ادبیات، ۱۵).
او در این دوره با بیشتر مطبوعات همکاری داشت و در دوران سردبیری احمد شاملو جزو هیئت تحریریه کتاب جمعه بود. همچنین با مجلة فردوسی همکاری کرد و نیزدر سال ۱۳۵۴ش برای همکاری با مجلة دانشکده دانشگاه تهران دعوت شد و به مدت چند ماه سردبیر این مجله بود که یک شماره هم چاپ کرد. (محمدعلی سپانلو، ۱۳۷).
همچنین در همین سالها با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری کرد و دو کتاب امیر حمزه صاحبقران (۱۳۴۷ش) و هفت سفر سندباد بحری(۱۳۵۳ش) حاصل این همکاری است. در سال ۱۳۵۳ش سپانلو همزمان با ممنوعالقلم شدن اجازه کار در مؤسسات دولتی را نیز از دست داد. اما به گفتة خودش او همیشه چند کار مختلف انجام میداد تا حرف زور نشنود و پیرو همین تفکر بود که ترجمهها و تحقیقات ادبی را انجام میداد و حتی در فیلم سینمایی هم بازی کرد(محمدعلی سپانلو، ۱۳۷).
در سال ۱۳۵۶ ش او به انگلستان رفت ولی بیش از هفت ماه دوام نیاورد و دوباره در سال ۱۳۵۷ ش به ایران برگشت(محمدعلی سپانلو، ۲۵۱).
در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ش در دانشگاه به تدریس پرداخت؛ در دانشکدة بازرگانی و کتابداری و بعدتر در دانشکدة هنرهای دراماتیک که با انقلاب فرهنگی این تدریس متوقف شد. او در سالهای دهة ۷۰ شمسی نیز در کلاس های مؤسسه کارنامه تدریس را ادامه داد و درسی به نام لذتهای ادبیات را در آنجا تدریس کرد که با استقبال روبروشد (محمدعلی سپانلو، ۲۶۰- ۲۶۱ ).
سالهای دهة شصت برای او سالهای نوشتن و کار کردن و چاپ نکردن و چاپ نشدن بود. در این دوره به کارهای تحقیقاتی هم پرداخت که کتاب چهار شاعر آزادی در سال ۱۳۶۸ش حاصل این کارهاست. هرچندکه این کتاب که در سال ۶۸ به صحافی رفته بود تا سال ۱۳۷۷ش اجازه انتشار نگرفت(محمدعلی سپانلو، ۳۰۵). همکاری باروزنامهها و مجلات در این دوره همچنان ادامه داشت و در سال ۱۳۶۹ ش در مجلة کلک و به ابتکار خود دست به انتخاب کتاب سال زد. (کلک، ش۱/ ۱۱۷).
بعدتر هم در جشنوارة قلم زرین مجلة گردون با عباس معروفی همکاری کرد. به پیشنهاد سپانلو و با نظر مشورتی هیئت داوران روز ۱۴ تیر ماه، جشن تیرگان، به عنوان روز نویسندگان ایرانی اعلام شد (گردون، ش۵۰/ ۱۴).
بعدها در مجلة تخصصی شعر گوهران نیز به عنوان دبیر بخش فرانسه همکاری کرد. این مجله پیشتر اولین ویژهنامة خود را در پاییز ۱۳۸۲ش به محمدعلی سپانلو اختصاص داده بود.
در سال ۱۳۶۴ ش انتشارات اسفار را با مهدی اخوّت تأسیس کرد که این انتشارات در سال ۱۳۶۵ ش برشکست و تعطیل شد(محمدعلی سپانلو، ۲۷۳).اولین کتابی هم که در این انتشارات منتشر شد کتاب هشت داستان بود که هشت داستان از هشت نویسندة جوان بود با مقدمهای از هوشنگ گلشیری. سپانلو دربارة این انتشارات و برشکستگی آن چنین می نویسد: «روزی شش ساعت کار مدام که بخشی از آن صرف انتشارات اسفار میشد.
اما فلک مینایی دو سنگ در کاسة ما گذاشت. نخست کاغذ چاپ که از پارسال کمیاب بود و سرانجام به قحطی رسید. دوم تجدید چاپ بقیة روزنامة مرد امروز به سردبیری شادروان محمد مسعود مارا ورشکست کرد... این کتاب به طور غیرمنتظرهای در ادارة بررسی کتاب وزارت ارشاد ماند. میپرسیم یک روزنامه که در سال ۱۳۲۲ چاپ شده چه مشکلی دارد؟ بعد از چند ماه پاسخ میآید که برعلیه جنگ دوم جهانی مقاله دارد روحیة رزمندگان ما را در جبهههای جنگ تحمیلی با عراق پایین میآورد» (محمدعلی سپانلو، ۳۴۴).
در سال ۱۳۶۶ش کتاب خانم زمان و در سال ۱۳۶۸ش ساعت امید را چاپ کرد. کتاب خانم زمان منظومهای است برای تهران. محمود معتقدی در معرفی این منظومه در دنیای سخن نوشت: «خانم زمان جدالی است که در فاصلة واقعیت و رؤیا اتفاق افتاده و در ۱۷ بند سینمایی به نمایش درآمدهاست. سخن بر سر شهری است که در گذر زمان به پیری رسیدهاست. مشخصاً تهران عصر پهلوی تا به امروز. شاعر با دادن نشانیهایی از این شهر پرغبار خاطرههای خوش و ناخوشی به دست میدهد از شهری که داغ فراوانی بر پیشانی دارد و امروزه آرام آرام به تاریخ دیگری میپیوندد» (دنیای سخن، ۵۶).
اما در کتاب ساعت امید بود که سپانلو دو زبان موجود در شعرش یعنی یک زبان باستانگرایانه و یک نوع زبان شهری را با یکدیگر تلفیق کرد. هرچندکه این زبان قبلاً در دو کتاب پیادهروها (۱۳۴۷ش) و خانم زمان (۱۳۶۶ش) هم دیده میشود. کتاب ساعت امید شامل ۲۶ قطعه شعر و یک داستان منظوم در قالب مثنوی به نام هیکل تاریک است. اصغر واقدی در مجلة کلک راجع به این کتاب نوشت: «برخی از این شعرها را در طول دو یا سه سال گذشته در برخی نشریات ادبی که هر از چند یک بار منتشر میشوند خواندهایم.
اما در مجموع قطعات این دفتر حالوهوای تازه و باشکوه و گاه تکاندهندهای دارند که نمایانگر تحول، پویایی و دستیابی شاعر به شیوهای خاص و مستقل است که به شعر او هویت میبخشد. هرچند این استقلال و شیوة ارائة تصویرها و تخیلات و بیان صمیمی را با نگاهی واقعگرایانه در منظومة خانم زمان دیدهایم، اما به نظر می رسد شکل و فرم بیان شاعرانه در این مجموعه تکامل یافتهاست.
آنچنان که هر بار که یکی از شعرها را میخوانی و تکرار میکنی احساس و تصویر تازه ای را در آنها کشف میکنی و این درخشانترین ویژگی یک شعر است» (کلک، ش۱/ ۱۰۴). در همین سال ۱۳۶۸ ش مجموعه داستانهایی از نویسندگان ایرانی به نام بازآفرینی واقعیت را منتشر کردکه شامل ۲۷ قصه از نویسندگان ایرانی بود. البته این کتاب قبلاً با ۱۱ قصه در سال ۱۳۴۹ ش منتشر شده بود. چاپ اول این کتاب هم با مقدمهای کامل چاپ شده بود که خود یک رساله بود و بر هر داستانی نقدی موجز نوشته بود. در این چاپ هم مقدمهای مفصل دربارة داستاننویسی معاصر نوشت و تعداد نویسندگان را اضافه کرد.
در سال ۱۳۷۲ ش کتاب گیوم آپولینر در آیینه آثارش چاپ شد. این کتاب را در سال ۱۳۶۸ ش ترجمه کرده بود، ولی در این سال اجازه انتشار گرفت. در انتشار این کتاب بهمن فرمانآرا با سپانلو همکاری کرد و صفحهبندی کتاب را او انجام داد (محمدعلی سپانلو، ۳۱۶).
در سال ۱۳۷۴ش مجموعة فیروزه در غبار به ارشاد رفت. کتابی در ۸۰۰ صفحه که با ۲۰۰ صفحه سانسور مواجه شد. سپانلو خودش دراینباره میگوید: «گفتند دویست صفحه از آن را دربیاورید، آن هم چه حذفهای بی دلیلی! مثلاً نصرت رحمانی گفته بود که من فقط به سپانلو امیدوارم، میگفتند باید این جمله را دربیاورید. یعنی کاملاً معلوم بود که یک خصومت شخصی وجود دارد، حتی شعر نام تمام مردگان را میگفتند باید بردارید.
همچنین هرچه ارجاع به قرآن وجود داشت، میگفتند باید برداشته شود... سال ۱۳۷۷ ش این کتاب با صد صفحه حذف و چند تا نقطهچین چاپ شد تا یادگاری از عقل دستگاه سانسور باشد. آنها میخواستند تمام ارجاعات مذهبی را از شعر ما دربیاورند که بگویند اینها غربزدهاند! مثلاً روزنامه حبلالمتین را میگفتند چون کلمة حبلالمتین دارد باید درآورده شود! الان اگر نگاه کنید میبینید که به جای حبلالمتین، نقطهچین است» (محمدعلی سپانلو، ۳۲۵).
در سال ۱۳۷۷ش با باز شدن نسبی فضای فرهنگی حدود ۱۰ کتاب از او تجدید چاپ شد.
در سال ۱۳۷۸ش کتاب هزار و یک شعر او که گزیده ای از شعر معاصر بود مجوز چاپ گرفت. این کتاب هم از سال ۱۳۶۸ و ۶۹ در ارشاد مانده بود (محمدعلی سپانلو، ۳۵۰). این کتاب ۱۳۰۰ صفحهای که قبلتر با ۷۰۰ صفحه سانسور مواجه شده بود، در این سال با ۴۰ صفحه حذف منتشر شد (محمدعلی سپانلو، ۳۹۹). در همین سال سپانلو کتاب قصه قدیم را منتشر کرد که مجموعهای از قصههای ایرانی بود در منابع کهن. جلد اول این کتاب بیشتر از کتابهای غیر معروف انتخاب شده بود چون به قول خود سپانلو فکر نمیکرد که کتاب بگیرد. اما وقتی کتاب با استقبال روبهرو شد، در سال ۱۳۷۹ ش همزمان با تجدید چاپ جلد اول کتاب، جلد دوم آن هم منتشر شد که در آن از کتابهای معروفی مثل هزارویک شب و سیاستنامه هم داستان بود.
در سال ۱۳۷۹ش کتاب منظومه۱۳۹۹ او در ایران چاپ شد. این کتاب پیشتر در دنور آمریکا منتشر شده بود. او در این کتاب دست به یک تجربة نمایشی زد، چراکه معتقد بود چون شعر نو برخی آرایههای کهن مثل وزن و اوزان عروضی را کنار گذاشته پس میتواند بهجای آنها از چیزهایی مثل نمایش استفاده کند به شرطی که متن حیاتش منوط به ابزار نمایش نباشد و به عنوان یک متن کتبی خوانده شود. خودش دراینباره میگوید: «به نظرم می رسد که شعر فارسی می تواند با کمک نمایش مستمع و مخاطب بیشتری پیدا کند... تئاتر به این تصاویر میتواند کمک کند، چون قادر است خیلی از تصاویر ذهنی را عینیت ببخشد» (گوهران، ش۱/۲۷).
و کتاب دیگرش پاییز در بزرگراه هم در همین سال چاپ شد. کتاب پاییز در بزرگراه او شعرهایی را شامل میشد که از کتابهای قبلی به دلیل سانسور حذف شده بودند، برای همین اشعار این کتاب تاریخهای متفاوتی دارد از شعر به یاد شیروانلو تا آزارستان که مربوط به بیماری ذاتالریه شاعر در سال ۱۳۶۳ش است.
او در سال ۱۳۸۱ ش دو کتاب شعر دیگر منتشر کرد، مجموعة تبعید در وطن که شعرهای سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۶۳ ش او بود و درحقیقت مکمل مجموعة پاییز در بزرگراه است، این کتاب سالها بعد از سروده شدن منتشر شد. و دیگر کتاب ژالیزیانا است که اشعار عاشقانهای از او را در بر میگرفت. خود شاعر دربارة این کتاب گفته است: « ژالیزیانا شخصیترین کتاب من است. من هیچ کتابی ندارم که بیشترش ماجرای یک عشق باشد... د. ژالیزیانا نام یک سرزمین خیالی است که در آن تو یک اقامت داری یک پیشواز داری و یک بدرقه... نامههایی است ارسالی به یک سرزمین خیالی» (محمدعلی سپانلو، ۴۱۶).
در سال ۱۳۷۵ش هم یکی از ۲۱ تن مسافران اتوبوس کانون نویسندگان بود که میخواست برای شرکت در کنفرانسی به ارمنستان برود و قرار بود توسط دستگاه اطلاعاتی به ته دره فرستاده شود اما جان سالم به در برد (محمدعلی سپانلو، ۳۸۲-۳۸۹).
او در سال ۱۳۷۸ش هم جزو ۱۷ تن از فعالان سیاسی، روشنفکران و نویسندگان ایرانی بود که به دعوت حزب سبز آلمان و میزبانی بنیاد هاینریش بل همراه با محمود دولتآبادی، محمدکاظم کردوانی، و منیرو روانیپور شرکت کرد و پس از بازگشت از این کنفرانس به دادگاه احضار و پس از چند جلسه دادگاه و بعد از دو ماه تبرئه شد (محمدعلی سپانلو، ۴۴۸).
سپانلو در کنار فعالیتهای ادبی خود فعالیت هنری هم به عنوان بازیگر داشت. اولین تجربههایش در تئاترهای دوره دانشجویی است و سپس اولین حضور جدی او در سینما مربوط به سال ۱۳۵۱ش و فیلم آرامش در حضور دیگران است که به کارگردانی ناصر تقوایی و براساس فیلمنامهای از غلامحسین ساعدی ساخته شد. در همین سال در فیلم ستار خان علی حاتمی نیز بازی کرد و سالها بعد در ۱۳۶۶ش در فیلم شناسایی به کارگردانی محمدرضا اعلامی و بعدتر در سال ۱۳۸۰ش در فیلمی به نام رخساره از امیر قویدل حضور پیدا کرد.
همچنین مستندی ۹۰ دقیقهای راجع به زندگی او به نام «نام تمام مردگان یحیی» است که برگرفته از عنوان شعری از خود سپانلوست توسط آرش سنجابی تهیه.
نیز دو کتاب دربارة زندگی او نوشته شده که هر دو به صورت مصاحبه است. اولی در سال ۱۳۶۹ش و جزو گفتوشنودهای ناصر حریری با عنوان درباره هنر و ادبیات است که در کتابسرای بابل به چاپ رسید و بخش سپانلو همراه با نصرت رحمانی و محمدحسین شهریار به چاپ رسید و دیگری کتاب محمدعلی سپانلو جزو مجموعة تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران است که به مجموعه ای است که به دبیری محمدهاشم اکبریانی انجام میگرفت. این کتاب مصاحبهای کامل با سپانلوست توسط محسن فرجی و اردوان امیرینژاد، از کودکی تا سالهای دهة ۱۳۸۰ش. اما این کتاب سالها در وزارت ارشاد به تیغ ممیزی گرفتار شد و اجازة چاپ پیدا نکرد و اول در استکهلم سوئد به سال ۱۳۹۰ش چاپ شد و بعدها در تهران و توسط نشر ثالث به سال ۱۳۹۴ش منتشر شد.
همچنین علی دهباشی در سال ۱۳۷۲ جمعی را در منزل احمدرضا احمدی جمع آورد تا مصاحبه ای با سپانلو انجام دهند. این مصاحبه انجام شد ولی هیچ وقت در مجلة کلک چاپ نشد و شاعر آن را بعدها در پایان کتاب تعلق و تماشا چاپ کرد. (محمدعلی سپانلو، ۳۵۷)
سپانلو دفتری هم از خاطرات روزانه خود داشته که وقایع روزانه را در آن ثبت میکردهاست. این خاطرات تاکنون به چاپ نرسیدهاست (محمدعلی سپانلو، ۳۲۶).
او در سال ۱۳۸۲ش جایزة شوالیه نخل آکادمیک را از فرانسه دریافت کرد. او در سخنرانی خود چنین گفت: «در سراسر جهان هر کودکی که کتاب بخواند مرهون سه نام فرانسوی است: ژول ورن، ویکتور هوگو، الکساندر دوما و کودکی من را اینان رنگین کردهاند. بزرگتر که شدم در جوانی زندگی درونی را از استاندال آموختم و اخلاق اجتماعی را از آلبر کامو» (محمدعلی سپانلو، ۴۵۱).
و بعدتر منتخبی از اشعارش توسط آلن لانس و فریده روا به زبان فرانسه تحت عنوان کتابی با نام زمانه دمدمی منتشر شد. این کتاب در سال ۲۰۰۵ برنده جایزة معتبر ماکس ژاکوب شد که برای اولین بار به یک کتاب خارجی داده بودند (محمدعلی سپانلو، ۴۵۰).
سپانلو که پیشتر در سال ۱۳۶۳ش دچار بیماری ریوی شدیدی شده بود و مدت ها در بیمارستان بستری بود و سابقه بیماری ریوی داشت (محمدعلی سپانلو، ۲۶۵) این بار مدتی بود که از بیماری سرطان ریه رنج میبرد و درپی همین بیماری در اردیبهشت ۱۳۹۴ش در بیمارستان سجاد تهران بستری شد و سرانجام در دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ش در سن ۷۵ سالگی درگذشت. مراسم تشییع او در سه روز بعد در روز پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت از مقابل خانة هنرمندان صورت گرفت ودر قطعة نامآوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
در این سالها او یکی از نمایندگان ادبیات معاصر ایران بوده که در بسیاری از همایشهای بینالمللی در اروپا و امریکا شرکت کرد و سهم بزرگی در معرفی ادبیات ایران به جهان داشت. آثار او به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی و سوئدی ترجمه شدهاست. فهرست تقریباً کاملی از این سفرها و ماجراهای دیدارش با بزرگان ادب و هنر جهان در کتاب محمدعلی سپانلو، مجموعة تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران چاپ شده است. (محمدعلی سپانلو، ۴۳۱-۴۵۸)
اورا در شعرهایش متاثر از شعرای اروپایی دانستهاند، اما در مراسم رونمایی از کتاب قایقسواری در تهران که به مناسبت چاپ دوم این کتاب در نشر افق در تهران برگزارشد، مدیا کاشیگر دربارة این موضوع نکتهای را متذکر شد. او اشعار سپانلو را عمیقاً ایرانی دانست که در بستری جهانشمول جاری میشود و این دوالیته محصول نگاه مخصوص به جهان است تا جایی که او به چنان جسارتی در شعر رسیده که پوشکین و رود سند را بیپروا از آن خود میکند(گلستانه، ش۱۰۱/ ۹۳).
سپانلو شاعری است تصویرساز و تصویرسازیاش در بسیاری جاها با یک نوع مبالغهگری استثنایی و منحصربهفرد مخصوص به خودش همراه است. میهن بهرامی دربارة این ویژگی شعر سپانلو چنین میگوید: «نکته این است که او می تواند تصویری از ذهن خودش بدهد که ناگهان آن را در ذهن خودمان پیدا میکنیم... مسیر بزرگ سپانلو در تصویرسازی از منظومة خاک شروع شد و در شعری مثل خانم زمان میبینیم که با پختگی و گستردگی و رنگهای تازه ادامه دارد. مثلاً زنی که میسازد طبیعی است که تصویر ذهنی خودش باشد ولی این زن با نوسانات خاص هستیاش کمتر خوب است. شاید بشود گفت در شعر سپانلو منفی یا تاریک است. زیبا هست ولی نه یک زیبایی کلاسیک و یا رتوششده. نوعی زیبایی دارد که سپانلو کشف کرده آن را خودش زیبا میداند. ممکن است خیلی آدمها آن را زیبا ندانند ولی نمیتوانند به آن فکر نکنند. از این نظر من فکر میکنم که سپانلو وجه مشترکی دارد با استادان نقاشی که کار انتزاعی میکنند» (تعلق و تماشا، ۳۲۲).
سپانلو شاعری منظومهسرا است. او خود دربارة منظومه میگوید: «به نظر من یک تفاوت منظومه با شعر کوتاه شبیه است به تفاوت رمان و داستان کوتاه، منظومهسرایی با رعایت زمان گسترده و ساخت سنفونیک آن، پس از مشقی در شعر کوتاه، هدفی است به آن ذهنِ آشفته از معلومات متناقض میرسد» (تعلق و تماشا، ۳۲۰). و در تفاوت منظومه با شعر نیز بلند معتقد است که: «به نظر من شبیه به تفاوت یک ستاره است با یک منظومة کیهانی. منظومه به علت چندصدایی بودن و چند صحنهای بودن به یک تعبیر مجموعهای از شعرهای کوتاه است که یک تم مرکزی آنها را به هم وصل میکند. شاید وجود نفسانیات گوناگون و تغییر صحنهها آدمی را به یاد داستان بیاندازد اما فراموش نکنیم که زبان منظومه زبان شعر و پیش بر آن منطق خاص یا بیمنطقی خاص شعر است» (تعلق و تماشا، ۳۲۱).
اما سپانلو بیش از هر چیز و هرکس شاعر شهر تهران است چرا که در بسیاری از شعرهایش بیشوکم به تهران اشاره دارد و به خصوص در سه مجموعة خانم زمان، هیکل تاریک و قایقسواری در تهران این شهر را همچون اسطورهای معرفی میکند. اوج این تهراندوستی را در مقالهای از او با عنوان تهران بانو می توان دید که در مرداد ۱۳۷۵ در شمارة ۱۰ مجلة زمان به چاپ رسید که شاید بتوان آن را روایت دیگری از خانم زمان دانست. به همین علت هم بود که در سال ۱۳۸۴ ش انتشارات فرهنگ معاصر کتابی با عنوان منظومه تهران از او منتشر کرد که شامل منظومهها و نوشتههای سپانلو دربارة تهران است: منظومة خانم زمان، پیادهروها، خاک، هیکل تاریک و مقالة تهران بانو. سپانلو خودش دراینباره میگوید: «من به یک تعبیر از بچههای خالص تهرانی هستم. در جزو میراث مادربزرگ یادگارپرستم عکسهایی از پنج پشت پدران من هست که همه اهل تهران بودهاند. این تهرانی بودن به نظرم معنی خاصی دارد. یکجور حالت داور وسط به آدم میدهد. اهل یک مادرشهر باشی در یک کشور بزرگ مختلفالاقوام که همه از این مادر توقعها دارند و هیچ کس از او سپاس ندارد» (درباره هنروادبیات، ۸).
- کتابشناسی:
۱۳۳۹ش: در محاصره نوشتة آلبر کامو
۱۳۴۰ش: عادلها نوشتة آلبر کامو
۱۳۴۲ش: آه... بیابان
۱۳۴۴ش: خاک
کودکی یک رئیس نوشتة ژان پل سارتر
۱۳۴۶ش: رگبارها
۱۳۴۷ش: پیادهروها
امیر حمزه صاحبقران و مهتر نسیم عیار
۱۳۴۹ش: مردان (مجموعة ۵ داستان)
بازآفرینی واقعیت (مجموعه ۱۱ داستان از ۱۱ نویسنده معاصر ایران). این کتاب بعدها با ۲۷ داستان از ۲۷ نویسنده در سال ۱۳۶۸ ش منتشر شد.
۱۳۵۲ش: سندباد غائب
۱۳۵۳ش: تعلق و تماشا، در اطراف ادبیات و زندگی(مجموعه ۲۲ مقاله از سپانلو). این کتاب بعدها با ۶۰ مقاله و مصاحبه در سال ۱۳۷۹ ش منتشر شد.
- سفرهای سندباد بحری
۱۳۵۶ش: هجوم
۱۳۵۷ش: نبض وطنم را میگیرم
دهلیز و پلکان (برگزیده اشعار یانیس ریتسوس با معرفی و تفسیر)
۱۳۶۲ش: نویسندگان پیشرو ایران (تاریخچه رمان، قصه کوتاه، نمایشنامه و نقد ادبی در ایران معاصر)
آن ها به اسبها شلیک میکنند نوشتة هوراس مک کوری
۱۳۶۳ش: مقلدها نوشتة گراهام گرین
۱۳۶۴ش: مرآتالبلدان، نوشته اعتمادالسلطنه، ویرایش به همراه پرتو نوری علاء{تصحیح}
سیاحتنامه ابراهیم بیک، نوشته زینالعابدین مراغهای {تصحیح}
۱۳۶۵ش: شاعر ترانه ملی، دربارة عارف قزوینی
۱۳۶۶ش: خانم زمان
۱۳۶۸ش: ساعت امید
۱۳۷۱ش: خیابان ها بیابان ها
۱۳۷۲ش: افسانه سیزیف با همکاری علی صدوقی نوشتة آلبر کامو
شهربندان نوشتة آلبر کامو که پیش تر با عنوان در محاصره ترجمه کرده بود.
گیوم آپولینر در آیینه آثارش نوشتة پاسکال پیا
۱۳۷۴ش: محمدتقی بهار ملکالشعرا
۱۳۷۶ش: شهر شعر ایرج، زندگی و نمونه آثار ایرج میرزا جلالالممالک
۱۳۷۷ش: فیروزه در غبار
- چهار شاعر آزادی
۱۳۷۸ش: هزارویک شعر، سفینه شعر نو قرن بیستم ایران
فصلی در دوزخ و کشتی مست نوشتة آرتور رمبو
قصه قدیم، جلد اول {مجموعه قصههای قدیمی ایرانی}
۱۳۷۹ش: پاییز در بزرگراه
منظومه ۱۳۹۹
قصه قدیم، جلد دوم
۱۳۸۱ش: ژالیزیانا
تبعید در وطن
قایقسواری در تهران
دیوان عارف قزوینی همراه با مهدی اخوّت{تصحیح}
۱۳۸۲ش. سرگذشت کانون نویسندگان ایران
۱۳۸۷ش: شعر رقصان شمس
۱۳۸۹ش: در جستجوی واقعیت، مجموعه ۳۱ قصه از ۳۱ نویسنده معاصر
۱۳۹۰ش: بهترین رودکی همراه با اشعار نویافته {تصحیح}
۱۳۹۱ش: دیدهبان خوابزده
گزیده افسانه شاعر گمنام(منظومه)
۱۳۹۳ش: زمستان بلاتکلیف ما
هندی از رویاها، با همکاری فرزانه شهفر نوشتة هلن سیکسو
- منابع:
دربارة هنروادبیات، گفتوشنودی با: محمدعلی سپانلو، نصرت رحمانی، محمدحسین شهریار، به کوشش ناصر حریری، بابل، کتابسرای بابل، ۱۳۶۹ش.
سپانلو، محمدعلی، تعلق و تماشا، تهران، نشر قطره، ۱۳۷۹ش.
محمدعلی سپانلو، تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، گفتگو از محسن فرجی- اردوان امیرینژاد، تهران، انتشارات ثالث، ۱۳۹۴ش.
شمس لنگرودی، محمد، تاریخ تحلیلی شعر نو، (دوره ۴ جلدی)، تهران، انتشارات مرکز، ۱۳۸۱ش.
کتاب چراغ، جلد چهارم، سیما کوبان، تهران، پاییز ۱۳۶۱ش.
بهبهانی، سیمین، یاد بعضی نفرات، تهران، انتشارات نگاه، ۱۳۸۸ش.
گردون، شمارة ۵۰، تهران، تیر و مرداد ۱۳۷۴ش.
مجلة تخصصی شعر گوهران، شمارة اول، تهران، پاییز ۱۳۸۲ش.
کلک، شمارة ۱، فروردین ۱۳۶۹ش.
تکاپو، دورة نو، شمارة دوم، خرداد ۱۳۷۲ش.
گلستانه، شمارة ۱۰۱، آبان ۱۳۸۸ش.
دنیای سخن، شمارة ۲۶، اردیبهشت ۱۳۶۸ش.
شرق، سال چهارم، شمارة ۸۵۶، اردیبهشت ۱۳۸۶ش.
نظر شما