همشهری آنلاین _ مریم باقرپور: مدیر این تیم «مهدی صفایی» است؛ فردی که برخلاف هیکل درشت و لقبهایی همچون «رئیس همه قلدرها»، مانند نام خانوادگیاش باصفا و مردمدار است و با خیریهها و انجمنهایی مانندام اس، اتیسم، کمیته صلیبسرخ و... همکاری میکند. صفایی از سالها پیش در سعادتآباد سکونت دارد و چند سال متوالی بهعنوان کارآفرین نمونه کشور معرفی شده است. او این روزها به دنبال انجام کارهای بزرگ است.
آقای صفایی «مردان سیاهپوش» که ما آنها را بادیگارد و شما تیم تشریفات و مراقبت میخوانید، چطور شکل گرفت؟
بعد از قهرمانیام در مسابقات جهانی کیکبوکسینگ دانمارک، سال ۱۹۹۹، آموزش تیم پلیس امارات را به عهده گرفتم. بعد از آن فکر کردم که در کشور خودم از توان بدنی و فکری بالای مردمانم استفاده کنم که نتیجهاش تشکیل تیم مراقبت شد. در نهایت نسل اول تیم کانسپت با ۸ نفر کار خود را شروع کرد که بیشتر آنها بچههای به اصطلاح گردن کلفت محل بودند و من قبل از هرکاری روی روابطعمومی، شخصیت و آموزش آنها سرمایهگذاری کردم.
حالا چند نفرند؟
با گذشت ۱۵ سال، حالا تعداد اعضا به ۲ هزار و ۱۵۰ نفر رسیده که در کل کشور پراکندهاند.
چرا کانسپت؟ درحالی که ما مردان قوی هیکل همراه بازیگران را بیشتر بهعنوان بادیگارد میشناسیم؟
داستان بادیگارد با سکیوریتی متفاوت است. بادیگاردها کارشان حفاظت است و دورههای سخت و پیچیدهای را میبینند که یکی از آنها تیراندازی حرفهای است که این درکاری که تیم ما انجام میدهد اصلاً وجود ندارد. ما کارمان حفاظت و پیشگیری از بعضی اتفاقات و درگیریهاست. هرکسی هم به اسم بادیگارد در کشور کار کند غیرقانونی است و پلیس و سیستمهای قانونی به این موضوع حساس هستند.
برای پذیرش افراد شرط خاصی دارید؟
تاکنون شرط اصلی، قد ۱۹۰ و وزن ۱۱۰ بود؛ چون در مراقبت از افراد، قد و هیکل در ۵۰درصد حرف اول میزند و با توجه به اینکه قرار نیست بچههای ما وارد دعوا و درگیری شوند، وقتی ظاهری درشت و قوی داشته باشند ناخودآگاه تأثیر میگذارد و اگر کسی قصد خرابکاری در جمعی را هم داشته باشد با دیدن آنها جرأت نمیکند. به تازگی و با توجه به افزایش فعالیتهای تیم، گفتیم شاید کسی دوست داشته باشد که دورههای آموزشی را بگذراند، اما قد و وزن او به این کار نخورد برای همین این افراد هم پذیرش میشوند.
کت و شلوارهای یک دست مشکی و عینک دودی چه جریانی دارد؟
تیمهای مراقبت در تمام دنیا باید کت و شلوار داشته باشند که مشخص نباشد زیر کت و شلوار چه چیزی حمل میکنند. این هم باز خودش برای طرف مقابل، یک بازدارندگی ایجاد میکند. عینک دودی هم برای این است که جهتی که چشم نگاه میکند مشخص نباشد.
با این شرایط خانمها هم میتوانند در تیم مراقبت و تشریفات باشند؟
بله. چون برخی از مکانها علاقهمند به استفاده از تشریفات بانوان هستند، یا برخی از بانوان و چهرهها دوست دارند کسی که مسئولیت مراقبت از آنها را به عهده میگیرد خانم باشد که در کانسپت این آموزشها داده میشود.
قانون دیگری هم برای پذیرش دارید؟
نخستین قانون ما پس از پذیرش اولیه، حضور در برنامه خیریههاست. آنها باید ۱۲ ساعت در یک خیریه سرپا بایستند و اگر این مرحله را بگذرانند یکی ازخوانها را رفتهاند.
با خیریهها همکاری دارید؟
بله و تمام کارهایی که برایشان انجام میشود رایگان است و حتی خودم عضو چندین خیریه هستم.
بهعنوان رئیس تیم تا به حال پیش آمده در نزاعی وارد شوید و دعوا کنید؟
وارد نزاعها نمیشوم. چون به من مربوط نیست و کار پلیس است. همچنین نمیدانیم فرد در چه شرایطی است، شرب خمر کرده، اعتیاد دارد و... دوستی داشتم که قهرمان کیوکوشین بود، در دعوای ۲ نفر وارد شد و جان خود را از دست داد. دخالت در درگیری وظیفه ما نیست.
اعضای تیم چطور حقوق میگیرند؟
ما تعدادی عضو ثابت داریم و عدهای هم پارهوقت با ما همکاری میکنند و بر اساس حضورشان در برنامهها حقوق میگیرند.
اگر حین برنامه اتفاقی برای عضو تیم پیش بیاید چه میشود؟
همه اعضا بیمه حوداث دارند و خدا را شکر تا به حال حادثه خیلی خاصی نداشتهایم.
جای رشد افراد در تیم وجود دارد؟
ما وقتی پذیرش اعضای کانسپت را شروع کردیم ۴۷درصد زیر دیپلم داشتیم. الان ۶۳درصد لیسانس و ۳۷درصد فوقلیسانس هستند و اصلاً دیپلم نداریم. این برایم افتخار است که ۹۰درصد هم پس از ورورد به کار ادامه تحصیل دادند. همچنین برخی الان قائممقام، مدیر اجرایی و... کانسپت هستند.
کرونا به تیم کانسپت ضربه زد؟
خیلی. چون همایشها و برنامهها تعطیل شد، البته ما در این دوران همزمان کانسپت سینما را راهاندازی کردیم که اعضا توانستند در فیلمهایی مانند ماتادور، آسمان من، توفیق اجباری و حتی دراکولای مهران مدیری ایفای نقش کنند.
سختترینکاری که گروه کانسپت انجام داد چه برنامهای بوده است؟
هر برنامهای سختی خودش دارد، مثلاً دهه ۸۰ در جشن خانه سینما ۴۰ نفر را برای حفظ آرامش مراسم خواستند. ۶ هزار مهمان دعوت کرده بودند، اما دست آخر ۱۲ هزار نفر به محل جشن آمدند. اگر بچههای تیم ما آنجا را مدیریت نمیکردند حتماً اتفاقات ناگواری رخ میداد. سختترین برنامه را مراسم مرحوم پاشایی میدانم.
مراقبت و همراهی بازیگران سختتر است یا چهرهها و مسئولان نظام؟
ما برای مسئولان وارد نمیشویم، مگر اینکه برای برنامهای دعوت شده باشند. مراقبت از بازیگران هم تفاوت دارد، مثلاً مراقبت از آقای گلزار واقعاً سخت است. البته مدیران برگزاری برنامهها هم در سخت شدن کار بیتأثیر نیستند. مثلاً در برنامه آخر گلزار، مدیر برنامه اصرار کرد که آقای گلزار در خیابان از خودرویش پیاده شود. این کار باعث هجوم مردم به سمت خودرو شد که احتمال داشت ایشان آسیب ببیند. البته بچهها فضا را کنترل کردند.
فعالیت تیم کانسپت گستردهتر خواهد شد؟
طرحهایی داریم. قرار است در آینده مسئولیت حفاظت پیست دیزین و دربندسر را برعهده بگیریم. همچنین به دنبال این هستیم تا دوره کانسپت دانشگاهی شود و در دانشگاه علمی کاربردی ناجا این رشته با ۳۰۰ ساعت آموزش تدریس شود.
- زندگی در سعادتآباد جریان دارد
مهدی صفایی از ۷ سال پیش ساکن سعادتآباد است. میگوید: «این محله گرچه محل دوردور جوانان شده و مانند همه مناطق پیدا کردن جای پارک در آن سخت و به شدت شلوغ است، اما برای من جذاب است. چون با تکاپوی آدمها حس میکنم زندگی در آن جریان دارد. تماشای بستنیفروشیها، رستورانها و نورهای رنگارنگ مغازهها و آدمهایی که در ترددند زیباست و این یعنی زندگی با همه غصههایش جریان دارد.
- ای کاش شهردار بودم«سید ایمان میرشریف» با ۲متر قد، از ۷ سال پیش عضو تیم کانسپت شده است. او در گذشته به فنون بادیگاردی آشنا بوده و به قول خودش به دلیل قد و وزنش به زمین و زمان فخر میفروخته، اما با علمآموزی و حضور در تیم کانسپت یاد گرفته که باید دیگران را دوست داشت. لذتبخشترین کار برایش شرکت در برنامههای خیریه است: «در خیریهها حس خوبی دارم. مثلاً روزی که توانستیم آرزوی یک کودک مبتلا به اتیسم را که میخواست جای شهردار باشد، برآورده کنیم و با تیم تشریفات سراغش رفتیم، خیلی عالی بود.»
- دراکولاهای ترسو
«محسن نیری» را خیلیها با بازیاش در فیلم دراکولا میشناسند. او از سال ۸۴ به عضویت تیم درآمده و به همراه ۴۰ نفر در فیلم دراکولای مهران مدیری حضور داشت. با این تفاوت که این بار بادیگارد ترسو بود. میگوید: «در گذشته دوستان خوبی نداشتم و ناخواسته به سمتشان کشیده شدم. حتی در نزاعی بیشتر از ۵۰۰ بخیه خوردم، اما یک روز دیدم که یکی از بچههای محل به جای شلوار ششجیب، کت و شلوار مشکی دارد. پرسوجو کردم و بعد از یک سال خودم یکی از اعضا شدم.»
نیری در مراسم مرحوم مرتضی پاشایی، ۵ کودک، پدر و عموی مرحوم را از مرگ حتمی نجات داده است. میگوید: «جمعیت زیاد شده بود و در این میان کودکان داشتند زیر دست و پا له میشدند. تصمیم گرفتم کمک کنم و ناگهان دیدم که ۵ کودک را بغل کردهام و روی سن گذاشتهام. وقتی برگشتم با پدر و عموی مرحوم مواجه شدم که زیر فشار جمعیت شرایط سختی داشتند؛ به آنها هم کمک کردم.»
- وقتی فهمیدم چیزی نمیدانم بزرگ شدم
«آرش جوزانی» با ۱۲۰کیلو وزن و ۱۹۴ سانتیمتر قد، ۹ سال پیش عضو تیم کانسپت شد. میگوید: «ورزش را به شکل حرفهای دنبال میکردم. وقتی برای پذیرش رفتم، به استاد صفایی گفتم همه چیز بلدم. او گفت بیا باشگاه و با من مبارزه کن. یادم هست با کت و شلوار رفته بودم. آنجا لباس یکی از بچهها را گرفتم و وارد زمین تمرین شدم و کمی بعد چهاردست و پا خارج شدم. آن موقع فهمیدم چیزی بلد نیستم. پس تلاش کردم تا به موفقیت برسم و در تیم درس زندگی آموختم.»
جوزانی حالا قائممقام کانسپت تشریفات است و در این سالها علاوه بر فعالیت در تیم، تحصیلاتش را تا مرحله دکترای کسب و کار ادامه داده است. او خاطرهای تعریف میکند: «زمانی برای مراقبت از بازیگران به تالار وحدت رفته بودیم. آنجا پسر ۱۲ سالهای بود که بعدها فهمیدیم در خیابان کار میکند. او دلش میخواست روزی مثل ما باشد. از همانجا به فکر افتادیم که تیم کانسپت نونهالان و نوجوانان را راهاندازی کنیم که بیشتر اعضایش کودکانکار باشند و در این کار از خیریهها کمک گرفتهایم. امیدواریم بهزودی این اتفاق رخ بدهد.»
- شرایط عضویت در تیم کانسپت
غیر از فیزیک بدنی، برای من آموزشپذیری و تعصب نسبت به مردم و مهمتر از همه نداشتن سابقه بد مانند اعتیاد و... اهمیت زیادی دارد. اما اگر جوانی مراجعه کند ک ه اهل دعوا و بزن بهادر بوده و ممکن است در نتیجه آموزش تغییر کند با افتخار میپذیرم؛ چون نتایجش را دیدهایم. همیشه هیکل لازم نیست. برخی مراسم نیاز به تیم تشریفات دارند که در کانسپت، دوره پودمانی زیر ۱۰۰ ساعت تصویب شده که شامل ۲ دوره عمومی و تخصصی میشود. دوره عمومی سرفصلهایی مانند اسکورت، روابطعمومی، شخصیتشناسی و... دارد و تخصصی هم شامل مراقبت از مکانهای عمومی و خصوصی، چهرهشناسی و... است.
- راهی برای تغییر آدمها
ما چند مرحله گزینش داریم. حتی در مرحلهای افرادی مسئول گزینش هستند که روزگاری خودشان به قولی لوطی و گردنکلفت محله بودند. ما مراجعهکنندهای داشتیم که با افتخار تعریف میکرد که چند نفر را زخمی کرده، کتک زده و از کردهاش هم پشیمان نبود که پذیرش نشد، اما گاهی فردی راه درست را بلد نبوده و با ورود به گروه آموزش میبیند. مثلاً یکی بود که در لرستان به او شیر میگفتند و در نتیجه گرایشش به سمت درگیری رفته بود. پس از عضویت در تیم درس خواند، لیسانس گرفت و حتی مستند زندگیاش ساخته شد. افراد قابل تغییر هستند و به نظرم جامعه باید آنها را بپذیرد.