همشهری آنلاین- راحله عبدالحسینی: انگار نه انگار که به 81 سالگی پا گذاشته و از نخستین روز کارش 62 سال میگذرد. جوانترین 81 سالهای است که دیدهام. سرشار از ذوق و شور زندگی. عاشق کارش، عاشق تهران و مردمش. میگوید: «باید زندگی کنیم؛ نه اینکه فقط زنده باشیم.» در محله لالهزار به دنیا آمده و طاقت دوری از تهران را ندارد. بیشتر زندگی شخصی والیزاده در محله امیرآباد گذشته است. والیزاده که از کودکی، زندگی در محلههای لالهزار، جمهوری، چهارصد دستگاه، تهرانپارس و مفتح را تجربه کرده، از سال 1350 به محله امیرآباد آمدهاست. با او درباره حرفه صداپیشگی گپ زدیم و تهران را از دید او نگاه کردیم.
قرار ما در استودیوی ضبط صدا نشان میدهد، همچنان سفت و سخت مشغول کار هستید. روزگار کرونایی تا به حال بر شما چطور گذشته؟ خانهنشینی و دوری از فعالیت هنری را تجربه کردهاید؟
قبل از پاسخ به پرسش شما، امیدوارم خداوند همه مردم دنیا را از این مهلکه نجات بدهد. خیلی از همکاران پابهسنگذاشته من، در این مدت خانهنشین شدند. ولی من به خواست و عنایت خداوند طی این 2سال همچنان فعالیت حرفهایام را دنبال کردهام. اصولاً شغل ما تعطیلبردار و کروناپذیر نیست. در هر شرایطی، رسانه باید برای مخاطب محتوا تولید کند و چه بسا که در این شرایط، نیاز به تولیدات مختلف برای سرگرمی مردم و بالا بردن روحیه آنان بیشتر هم لازم است. در این مدت با رعایت پروتکلهای بهداشتی کار دوبله را پیش میبریم.
چطور؟
به این صورت که هرکدام از صداپیشهها در یک زمان مجزا کارشان را انجام میدهند. کنار هم نمینشینند و تکگویی میکنند. البته برای من که کار گروهی را تجربه کردهام، سخت است. اما باید در شرایط فعلی تابع پروتکلهای بهداشتی باشیم. همواره در روزهای سخت کرونایی برای همه پزشکان و کادر درمان، آرزوی سلامت دارم. متأسفانه شماری از همکاران درجه یک من به علت کرونا از بین ما رفتند و تأسف و اندوه برای ما باقی ماند که چنین دوستان خوبی را از دست دادیم.
این همه سرزندگی و نشاط شما در دوران سالمندی از کجا نشئت میگیرد؟
اول اینکه خداوند اینطور برای من خواسته است و سپاسگزار خداوند هستم. بعد از آن هم، من 62سال است که مستمر مشغولکاری هستم که به آن عشق میورزم. هیچوقت از جانب کار و همکاران بسیار صمیمیام خدشهای به من وارد نشده و یک رابطه دوستانه بین ما برقرار است. این رضایت شغلی برای من دستاوردهای بسیار داشته؛ از جمله اینکه همیشه با حال خوش راهی محل کار شدهام و هیچوقت از کارم خسته نشدهام. این نکته را هم بگویم که اگر در کار ما نشاط و معاشرت صمیمانه نباشد، به نتیجه نمیرسیم و به قول خودمان کار خوب از آب درنمیآید. اگر روزی ببینم یکی از همکارانم پکر و بیحال است، حتماً سعی میکنم با بگوبخند، حالش را عوض کنم. معتقدم حال خوب مسری است. همکارم که حالش خوب باشد، من هم حال بهتری دارم. بیتعارف بگویم که شرایط زندگی برای هرکدام از ما در این روزها به نوعی سخت میگذرد. اما نباید لبخند و کلام نیکو را از همدیگر دریغ کنیم. چه بسا که حال هرکدام از ما با یک چاقسلامتی گرم و مهربان از سوی همکار یا همسایهمان عوض شود.
از همان سلام و علیکهای گرم و گیرایی که 21 سال است ساعت 6 صبح از رادیو پیام به همه مردم نثار میکنید؟
میشود گفت همینطور است. صبحهای سهشنبه ساعت 6 تا 10 در رادیو پیام هستم. همیشه از خدا خواستهام صبحهای سهشنبه توان مضاعفی به من بدهد تا با صدایی پرانرژی به مردمی که آن ساعت راهی محل کار و تحصیل هستند، صبح به خیر بگویم. آن هم در ترافیک تهران! سهشنبهها ساعت 4صبح بیدار میشوم تا صدایم خوابآلود و خسته نباشد و وقتی میگویم به نام خدا و سلام میکنم، شادابی و حال خوش برای شنوندگان تداعی شود.
از ترافیک صبحگاهی تهران گفتید؛ ترافیکی که دیگر بومی تهران شده و صبح و شب هم ندارد. با این دردسر همیشگی چطور کنار میآیید؟
حالا که دیگر ترافیک شبانهروزی شده و با محاسبه طول مسیر نمیشود ساعت رسیدنمان سرکار و قرار را درست حدس بزنیم، باید همیشه زودتر حرکت کنیم و آماده گذر وقتمان در ترافیک باشیم. اینطور دیگر کلافگی و عصبانیت هم سراغ ما نمیآید. به نظر من حالا که دیگر نصف روزمرهکاری ما در ترافیک میگذرد، کماکان به آن عادت کردهایم. ببینید، تا لحظهای که خداوند به ما نعمت زندگی بخشیده و نفس میکشیم، باید قدر هر لحظه را بدانیم و قشنگ زندگی کنیم. مهمتر اینکه این نشاط و زیبایی را به همدیگر هم القا کنیم.
استاد! شما که در محله لالهزار به دنیا آمدید و یک تهرانی اصیل هستید، از روزگاری برایمان بگویید که آسمان تهران آبی و هوایش پاک بود و خانهها حوض فیروزهای و گلدان شمعدانی داشتند. چقدر دلتنگ تهران قدیم میشوید؟
نمیشود جلو گذر زمان را گرفت. روزگاری تهران 2میلیون نفر جمعیت داشت. حالا جمعیت روزانه تهران 12 میلیون نفر است. معلوم است که تهران قدیم با الان خیلی فرق داشت. اگر واقعبین باشیم، میبینیم که راحتیهایی بود و زندگی آسانتر میگذشت. اما گرفتاریهایی هم داشتیم. مثلاً آب آشامیدنی تمیز به این سادگی در دسترس همه نبود، امکانات بهداشت و درمان که جای خود دارد. البته این روزها دلتنگ خلوتی، سکوت و آرامش تهران قدیم میشوم. این همه خودرو در تهران چه میکند؟ آن زمان وقتی برای دختری خواستگار میآمد، با تعجب میگفتند داماد ماشین دارد! حالا همه اعضای یک خانواده برای خود ماشین دارند. لالهزار قدیم پر از سالن تئاتر و سینما بود و حالا به راسته الکتریکیها تبدیل شده. من دلتنگ لالهزار هم میشوم.
روزهایی که خودتان در سالنهای تئاتر لالهزار روی صحنه میرفتید.
بله. وقتی بچه بودم، اگر کسی از شهرستان به تهران میآمد، تهران را با نام لالهزار میشناختند و میگفتند اول برویم لالهزار. حالا دیگر در لالهزار نه سینمایی هست و نه تئاتری و نه هنرمندانی که روی صحنه میرفتند. من هم جزو آخرین گروه از آن هنرمندان هستم.
صدای شما به گوش هر کسی که بخورد، دنیایی از خاطره را زنده میکند. برخورد مردم در کوچه و خیابان با شما، حتی افرادی که چهرهتان را نمیشناسند، چگونه است؟ همسایههایتان چطور؟
همسایگی که یادش به خیر؛ قدیمها طور دیگری بود. الان همسایه کمتر از حال همسایه خود خبر دارد. همدیگر را نمیشناسند. به هر حال، باید با شرایط بسازیم. روابط آدمها در این دورهزمانه به این شکل شدهاست. وقتی از خانه بیرون میزنیم باید لبخند به لب داشتهباشیم. شاید همسایه ما با همین لبخند روزش را بهتر آغاز کند.
برای تفریح و سرگرمی معمولاً به جای خاصی از تهران میروید؟
تنها جایی که حالم خوب میشود، استودیویی است که دارم در آن کار میکنم. شغل ما متنوع است. هر روز یک فیلم سینمایی یا انیمیشن یا سریال را کار میکنیم. در این 2سال کرونایی، حتی خانواده درجه یک خودمان را هم نمیبینیم. باز هم خدارا شکر که امکانات فضای مجازی برای دیدار تصویری و رفع دلتنگی هست. من تهران را خیلی دوست دارم. همیشه وقتی از سفر 3 یا 4روزه شمال به تهران برمیگردم، با خودم میگویم: «آخ جان! رسیدم تهران.» تهران برای من مصداق هیچ کجا خانه آدم نمیشود، است. اهل خارج رفتن هم نیستم. تا به حال کیش هم نرفتهام. دوست دارم در این شهر زندگی کنم. اعتقاد دارم که باید با کم و کاستیهای شهرت بسازی.
و آرزویتان برای تهران؟
آرزوی من در درجه اول برای مردم تهران است که با آرامش روزگار بگذرانند. با دغدغه کمتر نسبت به معاش و گذران زندگی؛ در حالی که سایه کرونا هم از سرمان کم شده باشد. بعد هم برای شهر تهران آرزو دارم بدون ترافیک و همراه با هوای پاک و سالم باشد تا دوباره آسمانش آبی شود. واقعاً تهران گنجایش این همه خودرو را ندارد.
مستند «محله ما» با روایت شما، قصه تعدادی از محلههای تهران را در ذهن ما ماندگار کرد. تجربه خودتان از این کار چه بود؟
این کار به سفارش شهرداری تهران، سال 1390، در 150 قسمت تهیه شد. بین چند گوینده مرا انتخاب کردند. از قسمت 4 و 5 این کار، خودم به شدت علاقهمند شدم. سعی میکردم متناسب با هر محله تهران و ویژگیهای خاصش با لحن خاص آن صحبت کنم. جالب اینکه من بسیاری از محلههای تهران را نمیشناختم و ندیده بودم که در این برنامه با آن محلهها آشنا و علاقهمندشان شدم. تهران قدیم و الان خیلی فرق کرده. برای نشان دادن روزگار گذشته برخی از محلهها، دیگر هیچ نشانی نمانده بود که فیلمبرداری کنند. همه ساختمانهای قدیمی، بازسازی شده بود. خوشبختانه مردم هم از این مستند راضی بودند.
دوبله زیرزمینی یعنی چه؟
واژه زیرزمینی را دوست ندارم. کار هنری که زیرزمینی نمیشود. کسی که بلد باشد و بداند دوبله چیست که کارش را رو انجام میدهد. حتی یادم است به آنها گفتیم: «بیایید عضوی از انجمن ما باشید.» خودشان نیامدند. برای صداپیشگی باید صدای خوبی داشته باشی. لهجه و لکنت هم نداشته باشی. صدا و بیان خوب که داشته باشی، میتوانی وارد این حرفه شوی و آموزش هم ببینی. من تدریس بلد نیستم، ولی میتوانم افراد مستعد را تشویق کنم تا قدم در این حرفه بگذارند.
62 سال صداپیشگی
منوچهر والیزاده از نوجوانی عاشق گویندگی بوده. از دوره دبیرستان وارد این حرفه شده و از سال 1338 کار دوبلاژ را ادامه داده است. میگوید: «دوره دبیرستان را در دبیرستان قریب در خیابان سعدیجنوبی، گذراندم و چون از همان دوران دانشآموزی به صداپیشگی علاقه داشتم، قید ورود به دانشگاه را زدم. در همان سالها یک تئاتری به نام تئاتر گیتی در ابتدای خیابان لالهزار بود و برادرم آنجا کار تئاتر میکرد. من هم بعد از مدرسه، همیشه به تئاتر گیتی میرفتم و کنار برادرم بودم و از همان دوران به تئاتر علاقهمند شدم. بعد از آنکه دیپلم گرفتم، 3سال کارمند شرکت مخابرات بودم و در همان سالها با «منصور متین» که دوبلور و بازیگر بود آشنا شدم. ایشان هم مرا به استاد «علی کسمایی» معرفی کرد و با راهنمایی ایشان کارم را بهعنوان دوبلور شروع کردم.»