همشهری آنلاین- راحله عبدالحسینی: با افزایش جمعیت تهران، کمکم ساخت یک ورزشگاه مجهز و مدرن ضروری بود و همین باعث شد تا پهلوی اول دستور ساخت 4 ورزشگاه مجهز در شمال، جنوب، شرق و غرب تهران را بدهد. در این گزارش ماجرای ساخت ورزشگاه امجدیه را که حالا آن را با نام ورزشگاه شهید شیرودی میشناسیم، میخوانیم.
امجدیه به عنوان بزرگترین و مجهزترین ورزشگاه پایتخت، بیرون از شهر ساخته شد. شهری که به روی کار آمدن پهلوی اول، دروازههایش خراب شده بود و آماده قد کشیدن بود. باغ امجدیه، بالاتر از محدوده خیابان انقلاب و دروازه دولت که دیگر خارج از شهر حساب میشد. «داریوش شهبازی» تاریخ پژوه میگوید: «شمال تهران قدیم و بیرون دروازه دولت، باغی بود به نام باغ نخودی. باغی بسیار بزرگ که آن هم بعدها به قطعات کوچکتری تقسیم شد. نظیر باغهای پراتیوا، مخبرالدوله، امجدالوزاره و غیره. باغ پراتیوا در ضلع شرقی باغ امجدالوزاره بود،که برای پرورش گل اختصاص داشت. خانم سیمین بهبهانی در خاطرات خود از آن یادکرده که همراه با مادرش برای خرید گل به آن باغ میرفتند. این محدوده خارج از شهر که پر از باغ بود ونوعی تفرجگاه مردم تهران شده بود.»
هر ذرع 3قران خریده شد
مسئولیت پیدا کردن زمین برای ساخت ورزشگاههای مدرن در تهران بر عهده علی اصغر حکمت، وزیر معارف پهلوی اول بود. علی اصغرحکمت، وزیر معارف، فرهنگی کشور و بهداری دوران پهلوی اول و دوم، درباره چگونگی ساخت ورزشگاه امجدیه اینطور نوشته: «اقدام دیگری که از طرف وزارت معارف در پیروی اوامر شاهنشاه [رضاشاه] به عمل آمد، تاسیس کلوبهای ورزشی و مخصوصا بازیهای پهلوانی مانند فوتبال و غیره بود.
برای این کار در شهر پایتخت، چهار زمین وسیع درچهار نقطه شهر: شمال (اراضی باغ امجدیه)، شرق (اکبرآباد دولاب)، غرب (اراضی پشت باغشاه)، جنوب (اراضی معروف به باغ فردوس نزدیک بیمارستان شیر و خورشید سرخ) خریداری و به نام وزارت معارف قباله شد.» اراضی امجدیه، در ابتدا متعلق به امجد الوزاره قزوینی بود. او در قزوین اقامت داشت و کمتر به این باغ سرکشی میکرد. از این رو، زمینها به مرحوم مهدی قلی مخبرالسلطنه هدایت فروخته شد. شهبازی میگوید: «علی اصغر حکمت در شمال دروازه دولت، اراضی باغ را خریداری میکند به قیمت هر ذرعی 3 قران. قران هم کمی بیشتر از ریال امروزی بوده. با توجه به نقشهای که مارکوف، تهیه میکند این ورزشگاه ساخته میشود.
در سال 1317 ورزشگاه آیین گشایش برگزار می شود ولی کامل نشده و در سال 1318 به طور کامل افتتاح میشود. در مورد وجه تسمیه هم باید این نکته را در نظر داشته باشیم که چون به باغ امجد الوزاره شهرت داشت، پس از ساختن ورزشگاه به نام امجدیه شناخته شد. رسم نامگذاری آن روزگار مثل نامگذاری فرمانیه، کامرانیه و ... این طور نشان میدهد که نامگذاری بر چه سبک و سیاقی بوده.»
باجناق ملکالشعرای بهار
شهبازی درباره امجدالوزاره میگوید: «سید عبدالله شیخ الاسلامی، ملقب به امجد الوزاره از طائفه سرشناس شیخالاسلامی بود. لقب امجدالوزاره را احمدشاه به او میدهد. باجناق ملک الشعرای بهار بود. بهار قصیده ای در ارتباط با درگذشت او سرود. چهرزاد بهار، آخرین دختر ملک الشعری بهار هم در خاطرات خود آورده: «مادرم از امجدالوزاره، شوهر خالهام، به نیکی یاد میکرد. خانه ما هم در نزدیکی باغ امجدالوزاره بود.»
1968، میزبانی از جام ملتهای آسیا
در نخستین ورزشگاه مدرن ایران، سالنهایی برای ورزشهای مختلف از جمله بوکس، کشتی، تیراندازی وجود داشت. زمین چمن، پیست دو میدانی و چندین استخر هم درنظر گرفته شدهبود. شهبازی از رخدادهای مهمی که در این ورزشگاه به وقوع پیوسته میگوید: «سال 1339 ملکه الیزابت دوم از انگلستان به ایران آمد و در این ورزشگاه طی مراسمی از او استقبال و برنامههای ورزشی اجرا کردند. مسابقات فوتبال به ویژه شهرآورد دو تیم تاج و شاهین و نیز مسابقات باشگاهی تیمهای پاس، تهران جوان، دارایی و ... پای بسیاری از ورزش دوستان را به این ورزشگاه باز کرد. نخستین شهرآورد تهران 16 فروردین 1347 برگزار شد که دو تیم در ورزشگاه امجدیه به تساوی بدون گل رسیدند. سال 1968 میزبانی از جام ملتهای آسیا در این ورزشگاه برگزار شد تیم ملی و نخستین قهرمانی را از آن خود کرد. جشن تاجگذاری پهلوی دوم در سال 1346 در این ورزشگاه برگزار شد.» با ساخت ورزشگاه آزادی در اوایل دهه 50 رویدادهای مهم و بزرگ ورزشی در مجموعه آزادی برگزار میشد. اما امجدیه همچنان یادآور خاطرات خوش ورزشی برای تهرانیها بوده و هست. ورزشگاهی که بزرگان و نامآوران ورزش ایران در آن روزگار گذراندند. در سال 1360 این ورزشگاه به نام ورزشگاه شهید علی اکبر شیرودی تغییر پیدا کرد.
فوتبال با همه فراز و نشیبها
زنده یاد دکتر «حمیدرضا صدر» مفسر فوتبال، در کتاب «روزی روزگاری فوتبال...» مینویسد: «این جا امجدیه بود. استادیوم کوچک ما. خرامیده وسط شهر، محصور بین چهار خیابان. با سکوهای نزدیک به زمین که صدای توپ، فریاد بازیکنان، نقهای مربیها، و سوت داورها را میشنیدیم. پس زمینه ساختمانهای مسکونی که گاه و بیگاه صاحبخانه و میهمانانش در قاب پنجره مینشستند یا روی بامها میایستادند، احساس خانگی بودن القا میکرد. ما به یک خانواده تعلق داشتیم. و فوتبال با همه فراز و نشیبها، و زیبایی و زشتیهایش بین اهالی خانواده پیوند ایجاد میکرد.»