همشهری آنلاین - مریم قاسمی : برای آشنایی با اولین کاسب خوشنام چارهای نیست تا به خیابان تختی منطقه ١٦ برویم. حاج «مجتبی مهاجر» پدر شهید «محمود مهاجر» در کوچه شهید کاشی مغازه خرازی دارد. تعداد زیادی از شهروندان داخل مغازه مشغول خریدند. شاید بپرسید چرا این مغاز اینقدر شلوغ و پر رفتوآمد است؟
روایت اول - پدر شهید «محمود مهاجر» کاسب محله تختی
اینجا دفترچهها روی ترازو وزن میشوند!
او متولد ١٣٣٠ است و اکنون ٧١سال دارد. حاصل زندگانیاش ۵ فرزند (٢ دختر و ٣ پسر) است که همه جزو جوانان تحصیلکرده و موفق جامعهاند و البته فرزند کوچکش «محمود مهاجر» در دوران دفاع مقدس (سال ١٣٦٦) به شهادت رسیده است. پدر شهید از کارکنان کارخانه ایران خودرو بوده و از سال ١٣٦٩ دوران بازنشستگی را میگذراند.
حاج آقا مهاجر موقع بازنشستگی تصمیم میگیرد که کسبوکار تازهای برای خودش راه بیندازد تابتواند به اهالی خدمت کند.
پدر شهید «محمود مهاجر» حدود ٣١سال میشود که در محله تختی کاسبی میکند و به همین دلیل، توانسته اعتبار ویژهای بین اهالی پیدا کند. البته ارزانفروشی این کاسب خوشنام، راز و رمزی دارد که خودش اینطور بیان میکند: «اگر مشتریها با رضایت پولی بابت خرید جنس و کالا بدهند، برکت کار چندبرابر میشود.»
حسابوکتاب این دنیا آسانتر است
یکی از ساکنان خیابان تختی چند جلد دفتر ٤٠ و ٦٠برگ از پدر شهید مهاجر میخواهد. حاج آقا مهاجر سمت قفسه دفترچهها میرود و با چند جلد دفترچه جلو ترازو میایستد. یکی از دفاتر را داخل ترازوی قدیمی داخل مغازه میگذارد تا وزنش را اندازه بگیرد. بعد نوبت دفترهای بعدی میرسد که وزنشان کند! همان وقت این سوال پیش میآید که این کاسب چرا دفترها را قبل از اینکه به دست مشتری بدهد، وزن میکند؟ مگر دفترچهها را کیلویی میفروشند!؟
حاج آقا مهاجر لبخندی میزند و میگوید: «کار عجیبی نمیکنم. روی بعضی از دفترها که تازه تولید میشوند، تعداد برگها را ننوشتهاند. برای اینکه حلال و حرام نشود، از قبل وزن هر کدام از دفترهای ٤٠ برگ، ٦٠ برگ. ٨٠ برگ را اندازه گرفتهام تا موقع فروش به مشتریها دچار اشتباه نشوم. اینطوری خیالم راحتتر است و مشتریها هم ضرر نمیکنند و از طرف دیگر، حسابوکتاب این دنیا آسانتر است.»
میخواستم هزینه زندگی شهروندان کمتر شود
حاج آقا مهاجر ارزان فروش است، اما سود خودش را میبرد. او میگوید برای اینکه مشتریها از خریدشان سود ببرند و بتوانند در هزینه زندگی صرفهجویی کنند، در طول این سالها چند تولیدی مناسب در بازار تهران پیدا کرده که اجناس را ارزانتر میفروشند. بنابراین، وقتی به طور مستقیم از تولیدکنندهها جنس میخرد، ارزانتر هم به دست مشتری میرساند.
حاج آقا مهاجر به نکته دیگری هم اشاره میکند و میگوید: «مدتی پیش، چند مغازهدار گلایه داشتند که ارزانفروشی شما باعث کسادی کار ما شده، همان موقع راهنماییشان کردم که چگونه جنس ارزان بخرند و با کمی سود بفروشند، اما گوش آنها به این حرفها بدهکار نبود؛ میخواستند من را راضی کنند که اجناس را با سود زیاد بفروشم، اما حرف آنها به خرجم نرفت و به کاری که ایمان داشتم رضای خدا و بندگان خدا را به دنبال دارد ادامه دادم.»
روایت دوم - «سید محمد تهرانی» کتابفروش و نویسنده محله جوادیه
با اهدای کتاب به بچهها میخواهم آنها را کتابخوان کنم
دومین کاسب خوشنام که با او آشنا میشویم کسی نیست جز «سید محمد تهرانی»، کتابفروش، نویسنده و ناشر، که بیش از ۵٠ سال است در محله جوادیه کسبوکار دارد. دلیل شهرت تهرانی اهدای کتاب به کودکان و جوانان است تا آنها را به کتابخوانی تشویق کند.۳
آقا سید در طول عمرش فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سرگذاشته که هر کدامش میتواند قصهای از داستانهای یک کتاب باشد. او کودکی کمسن و سال بوده که خانوادهاش را به دلیل حادثهای از دست میدهد و تنها میماند.
هنوز پشت لبش سبز نشده بود که برای پیدا کردن کار از زادگاهش، خراسان، دل میکند و راهی تهران میشود. نوجوانی ١٤ساله بود که به زحمت توانست در یک مغازه نانوایی حوالی پارکشهر مشغول شود. از صبح تا عصرها در نانوایی کار میکرد و شبها در مدرسه بزرگسالان و در کلاسهای شبانه درس میخواند.
روزها و شبها از پی هم گذشتند تا اینکه توانست با گرفتن دیپلم مزد زحمتهایش را بگیرد. دوران جوانی اش با دوران انقلاب گره خورده بود و همزمان میل و عطش او به خواندن و مطالعه بیشتر و بیشتر میشد. این مسئله باعث شده بود تا بهجز مطالعه روزنامهها، همه اعلامیههای آقا را به هر طریق گیر بیاورد و بخواند.
در جوانی به همراه خانوادهاش به محله جوادیه آمد و به دلیل علاقه زیاد به کتاب و مطالعه، در این محله کتابفروشی باز کرد و البته بهمرور زمان توانست همان جا را بخرد.
اگر یک نفر را کتابخوان کنم، از خودم راضیام
تهرانی در ٤٠سالگی موفق میشود چندین جلد کتاب بنویسد و چاپ کند. او آن زمان توانسته بود مجوز نشر را هم بگیرد. بنابراین، بهجز کتابهای خودش، آثار دیگر نویسندگان را نیز به چاپ رسانده است. کتابهایی مانند «جدال فرشته نور»، «دختران فداکار» و «در سوگ پدر طالقانی» از آثار تهرانی است که البته هنوز نمونههایی از آن را در مغازه کتابفروشی اش نگهداری میکند.
هر مشتری که وارد مغازه آقا سید محمد تهرانی میشود او را «بابا جان» صدا میزند و فوری کارش را راه میاندازد. از مشتریها و اهالی محله جوادیه شنیدهایم که این کتابفروش خوشنام، با وجود مشکلات مالی، مخارج زندگی، تهیه داروهای بیماریهای خود و همسرش، به کودکان علاقهمند به مطالعه، کتابهای رایگان اهدا میکند و کتابهای قدیمی را که این روزها برای تهیه آنها باید پول زیادی بدهیم، با قیمت خیلی مناسب میفروشد و در قیدوبند سودش نیست.
از آقای کتابفروش علت اهدای کتابهایش را سوال میکنم. او میگوید: «اگر با این کار کوچک حتی یک نفر به کتاب خواندن و مطالعه علاقهمند شود، از خودم راضی میشوم.»
روایت سوم - حاج «عبدالعلی نیکمرام» نانوای خیر و نیکوکار محله علیآباد جنوبی
فقرا و نیازمندان از این نانها سهم دارند
سومین کاسب خوشنام تهران که با اوآشنا میشویم حاج «عبدالعلی نیکمرام» است. نانوایی خیر و نیکوکار که در خیابان شهید باستانیپور محله علیآباد جنوبی زندگی میکند. او هر روز که به نانوایی میآید و شروع به کار میکند از خدا میخواهد راه نیازمندان و مستمندان را به اینجا باز کند تا سهمشان را به خانه ببرند.
حاج «عبدالعلی نیکمرام» ٦٠ سال دارد. دوران کودکی را در زنجان و با کار در زمینهای کشاورزی سپری کرد. او سال ١٣٤٤ همراه با خانواده به تهران کوچ میکند و در محله علیآباد ساکن میشوند.
نیکمرام در سال ١٣٤٧ توسط یکی از اقوام به عباس شاطر در محله هاشمی معرفی و در نانوایی او مشغول به کار میشود. ٦ ماه بدون حقوق کار میکند تا فوتوفن پخت نان را یاد میگیرد و بعد در سال ١٣۵٢ مغازهای را در خیابان باستانیپور میخرد و صاحب نانوایی بربری میشود که سالها آرزوی آن را داشته.
او آن زمان به خاطر اینکه به آرزویش رسیده بود، نیت میکند که هر سال در شام غریبان، نان رایگان به دست فقرا و نیازمندان بدهد. و هر سال این کار را انجام میداد تا اینکه دست و بالش بازتر شد و البته خیران محلی در این کار همکاری کردند و باعث شدند تا برنامه اهدای نان رایگان دائمی شود.
نانوایاش درست روبهروی مجتمع بهاران است. روی دیوار نانوایی کاغذی نصب شده که رویش نوشته شده: «به قدر وسعمان و به قدر نیازتان؛ نسیه هم میدهیم.»
بربریها کنار هم روی میز چیده شده. قبل از معرفی خودمان، تصمیم میگیرم یک قرص نان بردارم و به شوخی میگویم که فقیر نیستم، اما الان پول همراهم نیست.» نیکمرام لبخندی میزند و میگوید: «عیب ندارد؛ نوش جانتان.» دوباره سئوال میکنم که «نسیه حساب میکنید یا رایگان؟ چون روی کاغذ نوشته شده نسیه بردارید.»
او در جواب میگوید: «برای نیازمندان رایگان است و کسانی هم که پول همراه ندارند میتوانند نسیه ببرند و هر وقت توانستند پولش را بیاورند. اگر هم فراموش کردند، نوش جانشان؛ حلال میکنم.»
در این نانوایی دورریز معنا ندارد
کاهش ضایعات و دورریز نان برای نیکمرام اهمیت زیادی دارد. او میگوید: «پخت نان با مایهخمیر باعث افزایش کیفیت نان و کمشدن دورریز و ضایعات آن میشود. اینروش را شاطرعباس یادم داده و همان روش را دنبال میکنم. هیچوقت در پخت نان از جوششیرین استفاده نکردهام و نمیکنم، چون این کار بر کیفیت نان اثر میگذارد و باعث دورریز نعمت خدا میشود.»
به گفته نیکمرام، روزانه ٧٠٠ قرص نان پخت میشود و معمولا بیش از ۵٠ قرص نان پخت شده، سهم نیازمندان و فقرا میشود.