همشهریآنلاین - نصیبه سجادی: دکتر «منوچهر قارونی» را یکی از همسایهها به ما معرفی میکند بهعنوان چهره خوشنام و مردمدار. ۷۲ ساله است. او جمله «سن یک عدد است» را به خوبی معنا کرده، سرحال و قبراق و شاید بتوان گفت با همان دست فرمان ۳۰ سال پیش در حال کار و زندگی و بهتر کردن حال مردم است. میگوید که امکان ندارد روزی ورزش کردن را فراموش کند آن هم از ساعت ۶ صبح تا یک ربع به ۸. هر شب با دوستانش دورهمی دارد، دوستانی از همه اقشار و خستگی را که از تن بیرون کرد در این نشست و برخاستها، تازه انگیزه پیدا میکند با قدرت هر چه تمام راه را ادامه دهند.
روزهای خوب و بد کودکی
خانه پدریاش در میدان فلسطین قرار دارد و همانجا که هر شب شال و کلاه میکند و میرود لحظاتی را با دوستانش میگذراند تا خود را برای شروع یک روز خوب دیگر آماده کند. کودکیهایش را در این محله گذرانده و همانجا هم درس خوانده تا دوره دبیرستان که به مدرسه البرز رفته که آن هم فاصله چندانی تا محل زندگیاش ندارد. از دوران دبستان، غیر از کلاس اول که معلمش را خیلی دوست داشت، خاطره خوبی ندارد، آنجا که تنبیهات شگفتانگیز معلمها روزهای خوش کودکی را برایش تلخ میکرد. دکتر قارونی میگوید: «سال ۱۳۳۵ مدرسه رشدی میرفتم، مدرسه ملی آن زمان در خیابان طالقانی، که پسر مرحوم رشدیه، بانی نخستین مدرسه دخترانه تبریز، آن را اداره میکرد. با اینکه خانوادهها برای تحصیل ما پول پرداخت میکردند ولی معلمهای سختگیری داشتیم. یادم میآید کلاس چهارم دبستان چهار عمل اصلی را بهصورت مسئله به ما آموزش میدادند که برای یک بچه ۱۰ ساله حل معادلات خیلی سخت بود. معلم ما همیشه یک ترکه دستش بود. اگر دانشآموزی پاسخ درست نمیداد با آن ترکهها ۴۰ ضربه با قدرت هرچه تمام به کف دست دانشآموز میزد و اگر از شدت درد دستمان را بین پاهایمان قایم میکردیم با همان ترکه به جان ۲ پایمان میافتاد. زمستانهای آن موقع که گاه برف تا ۲متر هم میبارید درد ترکهها را بیشتر احساس میکردیم.»
نه به تنبیه دانشآموزان
شاید به همین دلیل است که استاد قارونی الان مخالف سرسخت هر نوع تنبیه و تحقیر شاگردانش بهویژه میان جمع است. او میگوید: «آسیبهای روانی این کار تا سالها باقی میماند. هیچوقت دانشجو، انترن و رزیدنتهایم را توبیخ و تحقیر نکردهام. اگر کاری را خوب انجام ندهند، میگویم اگر این کار را اینطور انجام میدادی بهتر نبود یا با شوخی و طنز میگویم با وجود این کار هنوز بیمار زنده است.»
به نظر دکتر قارونی که روزگاری خودش از شاگردان ممتاز مدرسه البرز بوده، تنبیه استرس و اضطراب ایجاد میکند و روح شاگرد را میخورد. او تأکید میکند: «برای همین است که شاگردان، فرقی نمیکند در چه سنی باشند همیشه فردای امتحان، باسوادترند و به راحتی از عهد کارها بر میآیند.»
دوران دبیرستان، اما بهترین دوران تحصیلی دکتر قارونی است، وقتی که وارد دبیرستان البرز یکی از بهترین مدارس همه روزگار میشود: «آن زمان مدیریت مدرسه با دکتر «محمدعلی مجتهدی» بود. در البرز نظم حرف اول را میزد. اگر ۵ دقیقه دیر میرسیدیم در مدرسه بسته میشد. اگر مریض هم بودیم و برگه میآوردیم، نیم نمره از انضباط ما کم میشد. میگفتند حتماً مواظب نبودید که سرما خوردید.»
دورهمی با همسایهها و دوستان قدیمی
شاگرد مدرسه البرز با کوشش بسیار وارد دانشکده پزشکی شده و تخصص قلب و عروق گرفته است. او در دانشگاه با علاقه بسیار درس خوانده و حالا پزشکی شده که بیمارانش او را یکی از بهترین پزشکان کشور در تشخیص بیماری معرفی میکنند. مثل «حسین پیرزاد» که از ۲۵ سال پیش از مراجعان این دکتر است و حاضر نیست برای درمان پیش پزشک دیگری برود. او میگوید: «دکتر قارونی با دقت به حرفهایم گوش میکند و راهنماییهای لازم را میدهد. تشخیصهای او هم عالی است.»
او ادامه میدهد: «مردم میفهمند چه کسی با صداقت و دلسوزی کار میکند و چه کسی به بیمار به چشم پول نگاه میکند. جامعه به چنین افرادی نیاز دارد.»
استاد هر شب بعد از مطب، به محل زندگی پدریاش میرود. میدان فلسطین، پایین سینما ولیعصر(عج). دوستان زیادی هم دارد از همه گروههای جامعه از سرهنگ، مکانیک تا مغازهدار و... با هم مینشینند. از هر دری گپ میزنند. از حال هم باخبر میشوند و کم و زیاد هم را میفهمند. او میگوید: «در همین رفتوآمدها از اوضاع مردم و جامعه باخبر میشوم. اگر در میان مردم و اجتماع نبودم آنها هم مرا پس میزدند.»
او میافزید: «سالهای تدریسم در دانشگاه تهران همیشه به شاگردانم میگفتم: «بعد از دکتر شدن درد مردم را فراموش نکنید. با لبخند با آنها صحبت کنید. بگذارید شادیهایشان مال خودشان باشد ولی در غمهایشان شریک شوید. مترو و اتوبوس سوار شوید، همانطور که در زمان دانشجویی سوار میشدید و بین مردم بودید. بعد از گرفتن پست و مقام خودتان را تافته جدابافته از این مردم ندانید.»
دیدارهای ثابت با اهالی کهریزک
پزشک خوشنام محله ما سالها شاگرد دکتر عبدالعظیم قریب، پزشک حاذق کودکان بوده و از او خاطرهها به یاد دارد. دکتر قارونی میگوید: «دکتر قریب انسان به تمام معنی بود. مردم دوستش داشتند. یک بار دکتر قریب رفته بود فرزند شاهآخر را در دربار ویزیت کند، وقتی که معاینه تمام شده گفته ویزیت من در منزل میشود ۱۵ تومان. ویزیت درمانگاه آن زمان ۱۰ تومان بود. این را گفته بود تا بگوید برایش فرقی بین مردم عادی و شاه وجود ندارد. او برای مردم نیازمند دل میسوزاند و رایگان درمانشان میکرد.»
شاگرد ممتاز دکتر قریب درس استادش را خوب آموخته است. بیش از ۳۶ سال است ۲ هفته یک بار شال و کلاه میکند و آسایشگاه کهریزک میرود. سالمندان آنجا را رایگان معاینه میکند، مشاوره پزشکی میدهد و در صورت وجود مشکل آنها را برای ادامه درمان به بیمارستان معرفی میکند. او میگوید: «کهریزک دانشگاه است و من هر روز که آنجا میروم درس زندگی میگیرم. فکر نکنید آنجا فقط آدمهایی فقیر و ندار هستند، نه. مادری در کهریزک است که پسرش الان در کانادا بهترین زندگی را دارد. دکتر، مهندسها و آدمهایی که روزگاری برای خودشان کسی بودند، الان در کهریزک هستند.»
دکتر قارونی بعد از فوت مادرش تصمیم میگیرد هر هفته به کهریزک برود و این کار را ۳۶ سال است ادامه میدهد. هفتهای نیست که این کار را پشت گوش بیاندازد، حتی اگر سفر یا کاری برایش پیش بیاید با مسئولان کهریزک هماهنگ میکند و قبلش سری به آنجا می زند. او میگوید: «وقتی میروم سالمندان همه سلام و صلوات میفرستند. اگر هفتهای نروم سراغم را از مددکاران مرکز میگیرند. وقتی میتوانم با رفتنم دلشان را شاد کنم چرا این کار را نکنم؟! این کار را میکنم برای خودم. برای دل خودم. تا همیشه شاد و سرحال باشم. تا حالا نشده افسرده شود یا مشکلی که در زندگیاش پیش میآید ذهنش را برای مدت زیادی درگیر کند.»
دکتر قارونی معتقد است اینها از نتایج سبک زندگی است که انتخاب کرده و آقای دکتر محله ما خیر مدرسهساز هم است. مدرسه دخترانه و پسرانهای در مناطق محروم سیستان و بلوچستان ساخته و با این کارها به رضایت قلبی میرسد.