همشهری آنلاین - مریم قاسمی:شاید روزی روزگاری بچه نازیآباد بودن برای خودش معنا و مفهوم خاصی داشت، اما هرچه بود، نباید پا روی حق گذاشت، این محله از محلههای دوروبرش یک سر و گردن بالاتر بود. خب اولین گازکشیهایی که در تهران قدیم اتفاق افتاده در این محله بوده، حتی قبل از اینکه شاه و درباریانش اجاقگاز روشن دیده باشند! در این باره نکاتی جالب وجود دارد که در ادامه می خوانید.البته نازیآباد کنونی هنوز هم با بقیه محلههای اطرافش توفیر دارد که شاید به زبان نیاید، اما مطمئن باشید به چشم میآید. کافیست به یکی از بنگاههای مسکن محله نازیآباد مراجعه کنید تا تفاوت قیمت فروش و اجاره خانهها نسبت به محلههای اطراف دستتان بیاید.
در زمان مصدق زمینها را متری ۳ تا ۴ تومان فروختند
اما نازیآباد چطوری نازیآباد شد؟ نازیآباد مثل خیلی از محلههای دور و اطراف ٦٠ تا ٧٠ سال پیش، جز زمینهای زراعی چیز دیگری نداشت. زمینهای اوقافی که یک سرش میخورد به علیآباد و یک سرش به جوادیه و در آن گندم و جو و صیفی کشت میشد و بوی دود کورههای آجرپزی اطراف در هوایش میپیچید.
سال ١٣٣٢، زمان نخستوزیری دکتر مصدق، سازمان مسکن و شهرسازی این زمینها را به قطعههای ٢٠٠ تا ٣٠٠ متری تقسیم میکند و به مردم متری ٣ تا ٤ تومان میفروشد. این خریدوفروش تا سال ١٣٣۵ طول میکشد.
همزمان با قطعهبندی و خریدوفروش زمینها، بازار نازیآباد توسط همان سازمان مسکن ساخته میشود که همه «زیر طاقی» بوده و بعضیها هنوز به همان صورت حفظ شده است. مغازهها را هم به مردم فروختند و همان موقع سند دادند.
دیدگاههای مختلف درباره وجه تسمیه نازیآباد
مهمترین ویژگی ساخت این بازارها این بود که تا شعاع چند کیلومتری، همه کشت و کار بود و مغازهای در کار نبود. این مسئله باعث شد که بازار نازیآباد بشود مرکز خرید محلههای اطراف و شاید یکی از دلایل رشد محله نازیآباد همین بازارها بوده.
اما بشنوید از وجه تسمیه نازیآباد که برای خودش داستانهایی دارد. تصور اولیه از نازیآباد با یک پیشزمینه از نام «ناز خاتون» شاهزاده قاجاری شکل یافته بود که روزگاری صاحب املاک اینجا بوده و اسم محله از نام او گرفته شده، اما با یک دور زدن کوتاه در محله و شنیدن حرف اهالی میبینیم دیدگاه دیگری هم در این زمینه وجود دارد.
خیلیها بر این باورند که این نامگذاری مربوط به حضور آلمانها در تهران و سکونت تعداد زیادی از خانوادههای نازیها در اطراف سیلوی گندم بوده است. ظاهرا جنگ جهانی برای ایرانیان علاوه بر قحطی، چیزهای دیگری هم آورد، آن هم ورود متفقین به ایران و پشتبندش خط طرق (راهآهن) و سیلو. تنها راه مواصلاتی جنوب به شمال همین راهآهن بود حالا با چه هدفی آن را ساختهاند بحثی جداست.
مطمئن باشید دلشان برای مردم ما نسوخته بود! آن زمان آلمان یکی از قطبهای صنعتی جهان محسوب میشد و رخی به انگلستان و فرانسه نشان میداد. اما واقعا چرا نازیآباد نازیآباد شد؟ این جوری نبود که محلهای متولد شود و بروند برایش اسمی بگذارند، اسم نازیآباد را کسی روی محله نگذاشته، خودش کمکم در دهان مردم افتاد.
چهارصد دستگاهی که روزی آلمانها نشد!
مستشارهای آلمانی که برای ساخت راهآهن و سیلو این دور و اطراف بودند، خیال میکردند حالا حالاها در ایران ماندنی هستند، گویا برای سکونت خودشان «٤٠٠ دستگاه» را ساختند که البته ورق برگشت و روزی خودشان نشد و رسید به کارکنان سیلو و قند و شکر و سازمان غله.
از حق نباید گذشت که آلمانها با هر هدفی که این ساختمانها را ساختند، هنوز که هنوز است ساختمانهای ٤٠٠ دستگاه در نوع خود بینظیر است، چه از لحاظ فرم و استحکام بلوکها و چه از نظر شهرسازی و پیشبینی ترافیک و فضای سبز و منظره و چشمانداز خوب تراسهایش. بعد از سالیان سال نمیتوان روی آن عیب و ایرادی گذاشت. ساکنان ٤٠٠ دستگاه را کارمندان غله و سیلو، قند و شکر و راهآهن تشکیل میدادند.
رختشویخانه بزرگ، مثل دالان پرآب
نازیآباد مثل خیلی از محلهها چند تا «رختشویخانه» داشت. یکی از آنها در مکان سابق دفتر شورایاری بود و دیگری پشت میدان حافظ. اما کار رختشویخانه چه بود؟ روزگاری نه چندان دور رختشویخانه جزو لاینفک یک محله محسوب میشد و خانهها نه آب پروپیمان داشت که بشود برای شستن رخت و لباس استفاده کرد و نه در خانهها ماشین لباسشویی در کار بود، برای همین در هر محل رختشویخانههایی ساخته بودند؛ «دالانمانند که یا چاه آبی بود یا رودخانه یا مظهر قناتی یا آبانباری؛ هرچه که بود به آب نزدیک بود. چند سکو درست کرده بودند از سنگ، و زنها لباسها را با سنگ میکوبیدند و تمیز میکردند.»
گازکشی محله قبل از کاخ سعدآباد!
اما قصه گازکشی نازیآباد از آن قصههای شنیدنی و گفتنی است که واقعا به شنیدنش میارزد. محله نازیآباد دومین نقطه تهران بود که از نعمت گاز بهرهمند شد. شاید برای شما هم این سوال پیش بیاید که چرا گاز ابتدا به جنوب شهر رسیده و بعد نصیب شمالشهریها شده؟ جنوبشهریهایی که از نعمت آب بیبهره بودهاند چطور به یک باره از نعمت گاز برخوردار شدند؟
اصل قضیه این است که پالایشگاه نفت تهران به نازیآباد نزدیک است و زمانی که تصمیم میگیرند کاخ سعدآباد را گازکشی کنند، میبینند گاز که امتحان پس نداده و جان شاه و درباریان هم عزیز است. میگویند چه کنیم؟ ظاهرا از رعیت مایه گذاشتن ارزانتر است و چه بهتر که به نام دادن امکانات باشد. چه کار میکنند؟ اول از همه به محله ١٣آبان کنونی در محدوده شهرری لطف میکنند و گاز میدهند که اگر انفجار و خطری هم داشت آنجا امتحان شود و عیب و ایرادهایش مشخص شود.
محلهای که نرفت روی هوا
در محله ١٣آبان اتفاقی نمیافتد و این بار نوبت نازیآباد میشود. طرح گازکشی دست مستشارهای ایتالیایی بود. سال ١٣٤٩، روزی که قرار بود گاز را روشن کنند، کلی از نمایندگان لشکری و کشوری میآیند و رئیس انجمن محله آن زمان مردم محل را جمع میکند، مدیران وقت آن زمان هم به مردم شیرینی و بستههای هدیه مثل شیرخشک و پنیر و... میدهند.
دل توی دل اهل محل نبود، بالاخره سر ظهر گاز روشن میشود و خوشبختانه محله هم نمیرود روی هوا! غروبها از طرف شرکت گاز میآمدند و به مردم محل که از گاز سر رشته نداشتند، استفاده درست از گاز و اجاق گاز را آموزش میدادند. مدتی میگذرد و دولت میبیند هیچ اتفاقی برای این ٢ محله نیفتاده و هوای داخل کاخ سعدآباد حسابی سرد است. به هر حال برای گازکشی سعدآباد جواب مثبت میدهند و ماموران گاز، طرح جنوبشهر را نصفهکاره رها میکنند، بار وبندیلشان را برمیدارند و میروند سمت بالای شهر و رساندن گاز به کاخ سعدآباد.
خیابان شهید رجایی؛ اولین خیابانی که آسفالت شد
آب خوردن تا مدتها از جوی آب تامین میشد. آب را هر ١۵ روز در میان، به آبانبار میبستند و آبیار (اویار) محل «رمضان دولتآبادی» بود که حسابی حواسش به آبانبارها بود. بعدها حدود ١٠ فشاری سر کوچهها نصب کردند و آب خوردن مردم از آن تامین شد. این فشاریها هم خودشان داستانهایی داشت و جنگ و دعوا سر فشاری همیشه برقرار بود.
و اما برق محله نازیآباد که از کارخانه برق «مهران» که صاحبش کلیمی بود در نزدیکی ٤٠٠دستگاه تامین میشد. ١۵ سال طول کشید تا سال ١٣۵١ که محله به برق سراسری وصل شد. جایی که هماکنون به نام ایستگاه «ورزشگاه» و میدان کلانتری نامیده میشود، ساختمان کلانتری نازیآباد بود و ژاندارمری که به قول خودشان امنیت محل را برعهده داشتند. ناگفته نماند که در وقت دعوا و شکایت هر کدام از دو طرف دعوا که از لحاظ اقتصادی و اجتماعی از موقعیت بهتری برخوردار بود حق به جانب او میشد. جای حسینیه «حجت» کنونی، «برزن» یا همان شهرداری بود.
خیابان شهید رجایی کنونی در آن روزگار از چهارراه خانیآباد شروع میشد و میرفت و میخورد به حرم حضرت عبدالعظیم (ع). این خیابان اولین خیابانی بود که خیلی زود آسفالت شد و نوع آسفالتش مرغوب بود و سالیان سال این آسفالت زیر پای ماشینها آخ نگفت.