همشهریآنلاین - نصیبه سجادی: گذر لوطی صالح در کنار ۲۰۰ساله بودنش یادآور شخصیت مطربی است که از سالها قبل نام این کوچه، وامدار لوطیگری اوست، اما این گذر تاریخی به یک دلیل دیگر هم معروف است؛ نخستین بار از همین کوچه رابطه ما با دنیا تحت نظم و نظام بینالملل قرار گرفت و ایران صاحب سفارتخانه شد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
سرگور اوزلی، زنبورکچی و نخستین سفارتخانه تهران
رابطه ایران با کشورهای غربی از زمان شاه طهماسب با فراز و فرودهایی همراه بوده، ولی به دلیل اهمیت کشور ما از قدیم تاکنون، هیچگاه این ارتباط قطع نشده است. با به سلطنت نشستن فتحعلی شاه چند سفیر به ایران آمدند تا نوبت به سرگور اوزلی بریتانیایی رسید. او توانست در مدت کوتاهی ساختمانی برای سفارتخانه بنا کند و این پایه و اساس روابط ۲ دولت را تحکیم بخشید.
نخستین سفارتخانه انگلیس که به وسیله اوزلی در تهران ساخته شد بنایی در اراضی جنوب محله بازار و در مجاورت ضلع جنوبی حصار صفوی تهران قرار داشت. در پی درخواست سرگور اوزلی، فتحعلی شاه به محمدخان زنبورکچیباشی فرمان داد، تا ۲ قطعه زمین در اختیار سفیر انگلیس قرار دهد، او نیز اراضی را که در غرب گود زنبورکخانه و در حاشیه جنوبی شهر قرار داشت به او داد.
قطعه شمالی کوچکتر و در کوچهای منشعب از گذر لوطی صالح (کوچه مهدوی کنونی) قرار داشت. اوزلی در این قطعه سفارتخانه بنا کرد. بعدها در دوره ناصری، سفارت انگلیس به محله نوساز دولت، در غرب خیابان فردوسی، محل کنونی سفارت انگلیس منتقل شد و پس از ترک انگلیسیها باغ مزبور به باغ ایلچی شهرت یافت.
دماغ بریده مطرب محبوب
اما لوطی صالح که بود و چرا این گذر به این نام شهره شده است؟ عدهای از جمله ساکنان قدیمی گذر معتقدند او مطربی لوطی در زمان آقا محمدخان بود، اما مؤمن بودنش هم از ویژگیهای شخصیتیاش ذکر شده است. او در یک ماجرای خشکسالی به همراه اهالی بازارچه به طرف گورستان چهارده معصوم، بیرون دروازه عبدالعظیم(ع)، رفت و سرش را رو به آسمان کرد، تنبک نواخت و خواند و طلب باران کرد و بعد از آن کمی باران بارید و از آنجا او محبوب شد و نامش سر زبانها افتاد.
روایتهای دیگری هم در این زمینه نقل شده؛ از جمله در تاریخ عضدی آمده است: «آقامحمدخان به برادرش، جعفر قلیخان علاقه زیادی داشت. شبی در مجلس جعفرقلیخان، لوطی صالح شیرازی بعضی مطالب را بهطور مضحکه به زبان میآورد که خلاف احترام سلطنت بود. خبر به آقامحمدشاه رسید و پادشاه به مجرد شنیدن، منقلب شد و در همان شب یا شب دیگرش جعفر قلیخان را به قتل رساند. لوطی صالح را هم که آشنای قدیمش بود، در خلوت خواست، فرمود به جهت مسخرگی و صحبتهایی که در مجالس اجرای سلطنت کردی، تمام اموالت را باید بدهی...»
در نهایت برای اینکه لوطی صالح دیگر روی رفتن به "مجالس و صحبت مضاحک" را نداشته باشد، آقامحمدخان حکم به بریدن دماغش داد. لوطی صالح بعد از آن به عتبات رفت و تا زمان درگذشت، در مشهد کاظمین زندگی کرد.