همشهری آنلاین - پریسا نوری: شاید این سوال برایتان پیش آمده که وجه تسمیه فلکه چیست و این کلمه چطور سر از واژگان ترافیک شهری درآورده است؟
قصههای خواندنی تهران را اینجا ببینید
جستوجو درباره ریشه این نماد شهری ما را به تهران قدیم و تنبیه مرسوم مجرمان در دوره قاجار میبرد؛ وقتی که مرسومترین و معمولترین شیوه تنبیه مجرمان چوب و فلک بود. در این روش مجرم را روی زمین میخواباندند و پاهایش را بین تسمهای که دو سر آن به یک قطعه چوب بسته شده بود، قرار میدادند و در حالی که دو نفر طرفین چوب فلک را در دست داشتند، شخص سومی با ترکههای چوب مشغول ضربه زدن بر کف پای مجرم میشد.
برای آنکه این تنبیه تاثیرگذارتر و موجب عبرت بقیه مردم شود، آن را در نقاط مختلف شهر اجرا میکردند. یعنی در قسمتهای مختلف شهر و جاهای پر رفت و آمد، سکویی به نام فلکه برای این کار ساخته بودند و هر مجرمی در هر محلی که دستگیر میشد در نزدیکترین فلکه به محل وقوع جرم، مجازات میشد. در اواخر دوره قاجار که مجازات فلک منسوخ شد، سکوهایی را که برای فلک کردن ساخته بودند، مسطح کردند و به صورت میدان درآوردند، حتی برای زیبایی روی آنها گل و درخت کاشتند؛ اما چه آنها که روی این سکوها چوب و فلک شدند و چه دیگرانی که فقط وصف این تنبیه را شنیده بودند، محل اجرای آن را از یاد نبردند و از میدانهایی که جای فلکههای سابق ایجاد شده بود با عنوان «فلکه» یاد کردند.
روایت خارجیها
«جرج کُرزن»، سیاستمداران کهنهکار انگلیسی، که در زمان قاجار مدتی به ایران سفر کرده بود از چوب و فلک به عنوان شایعترین وسیلۀ تنبیه در آن زمان یاد کرده و چوب و فلک را از لوازم ضروری بیشتر خانههای بزرگان و اعیان دانسته و نوشته: «بیشتر بزرگان و ثروتمندان، نوکران و غلامانِ خاطی خود را با چوب و فلک ادب میکردند.»
کرزن در ادامه نوشته: «البته شیوه اجرای چوب و فلک در دارالحکومه کمی تفاوت داشت و با خشونت بیشتری صورت میگرفت. دلیلش هم این بود که معمولا میرغضب بر خیس و چسبنده بودن چوبها و شدت ضربههای فراشان که مامور اجرای حکم فلک بودند، نظارت میکرد تا مبادا آنها نرمش به خرج بدهند. گاهی فراشان از خود شخص مفلوک یا خانوادۀ وی پولی میگرفتند تا چوب را به جای پا به چوب فلک بزنند یا بنده مفلوک را آرامتر بنوازند.»
معروفترین چوب و فلک تهران
یکی از معروفترین حوادث تاریخی مربوط به چوب و فلک کردن اشخاص، ماجرای چوب و فلک حاج میرزا هاشمقندی، تاجر قند در بازار تهران، است که از آن به نام آغاز جنبش مشروطهخواهی یاد میکنند. ماجرا از این قرار است که علاءالدوله، حاکم وقت تهران، به دلیل کمیاب شدن قند در شهر دستور داد حاج «میرزا هاشم قندی» را که از تجار معروف بازار بود در ملاءعام چوب و فلک کنند. فراشان حکومتی در اجرای این دستور مقدمات کار را فراهم کردند و قرار شد خود علاءالدوله هم بر اجرای حکم، نظارت داشته باشد. اما هنوز چند ضربه بیشتر بر کف پای تاجر قند نزده بودند که صدای اذان ظهر از گلدستههای مسجدشاه شنیده شد. علاءالدوله دستور داد مجازات متوقف شود و برای اقامه نماز به مسجد رفت. در غیاب او، کسبه بازار که از بیحرمتی به حاج میرزا هاشم عصبانی بودند با یکدیگر متحد شدند و او را فراری دادند. میگویند این حادثه یکی از مجموعه وقایعی بود که جرقه انقلاب مشروطیت را زده است.
تنبیه دوره صفویان
خیلیها از چوب و فلک به عنوان مجازات دوره قاجار یاد میکنند اما این روش تنبیه محدود به دوره قاجار نبوده و قدمتش به صفویان میرسد. این موضوع را «نیکلاس سانسون»، کشیش و مبلغ فرانسوی، که در دوره حکومت شاه سلیمان صفوی برای تبلیغ دین مسیحیت به ایران سفر کرده بود، در کتاب سفرنامهاش شرح داده است: «چوب و فلک کردن از جمله روشهای غیرعادی و فوقالعاده وحشتانگیز شکنجه برای اقرار گرفتن و استنطاق در ایران بودهاست. در این روش، نخست با تیغ در پاشنۀ پای متهم چند شکاف ایجاد میکردند، سپس در آن شکافها نمک میپاشیدند و پای متهم را به فلک میبستند و بهشدت با چوب میزدند.»
فلک در مکتبخانهها
خوشبختانه سالهاست که این روش تنبیه در کشورمان منسوخ شده، اما در گذشتهای نه چندان دور به حدی متداول بود که در بیشتر نواحی ایران، از لوازم ضروری مکتبها به حساب میآمد و والدین شاگردان نیز از فلکشدن فرزندانشان راضی بودند و به آنها میگفتند: «چوب معلم گُله / هر کی نخورده خُله»!