همشهری آنلاین - رضا افراسیابی: فقط مردی چنین میتوانست انقلابی به پا کند و با نام خداوند و اسلام طومار طاغوت را در هم بپیچد. از ویژگیهای رفتار و گفتار این مرد بسیار گفتهاند و شنیدهایم. اما در این میان جمارانیها، روایتهای دست اولی از همسایگی با مرشد و مراد یک ملت دارند که در عین سادگی میتواند تصویری کاملتر از ایشان ارائه دهد و از لحن صمیمی و عشق و ارادت آنها به همسایه جاودانهشان نیز حکایت دارد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
«احمد بداغی»، آشپز حوزه علمیه امام خمینی (ره):
با غذای امام(ره) افطار کردم
آن روزها که امام(ره) در جماران سکونت داشتند، من سرباز حفاظت فیزیکی بودم. یک شب که خیلی خسته بودم، سر پست خوابم برده بود و آقای سید احمد خمینی آمده بودند درون اتاقک و تا صبح کنار من ایستادند. وقتی بیدار شدم و ایشان را دیدم، خیلی خجالت کشیدم. از ایشان پرسیدم که چرا بیدارم نکردند و در جواب شنیدم «خدمت به برادر دینی وظیفه است و من کار خاصی نکردم. » هنگام سخنرانیها با لباس فرم نظامی دور تا دور حسینیه میایستادیم. سایر مواقع هم داخل کوچههای منتهی به بیت ایشان درون اتاقکها پست میدادیم. یادم میآید که یک بار در روزهای ماه رمضان سال ۱۳۵۸ با وجود اینکه چند دقیقهای از زمان افطاری گذشته بود، سر پست ایستاده بودم که امام(ره) را از دور دیدم.
با لطف و مهربانی خاصی به سمت من آمدند و پرسیدند: «افطار کردهای» گفتم «نه آقا». چند دقیقه بعد یکی از نزدیکان امام(ره) مرا به خانه دعوت کرد و آن روز سر سفره با ایشان افطار کردم. این خاطره هنوز هم برای من شیرین و افتخارآمیز است.
«امیر امیدیان»، اهل محله جماران:
آن همجواری دیگر تکرار نشد
آن روزها یکی از مهمترین آرزوهای هر انقلابی این بود که امام(ره) را از نزدیک ببیند و توفیق داشتم که چند بار به همراه حاج آقا «امام جمارانی» به دیدار ایشان رفتیم. آن شب که امام(ره) به جماران آمدند، من جزو نیروهای حفاظتی بودم و به محض توقف اتومبیل حضرت امام(ره)، خودم را برای همراهی ایشان رساندم. شانس با من یار بود که چند قدمی گوشه عبای ایشان را گرفتم و همراهیشان کردم. حیف که آن چند قدم خیلی زود به پایان رسید و آن همجواری دیگر تکرار نشد. بعد از ورود امام(ره) به بیت اهالی دور من حلقه زدند و احساس غرور میکردم. نا گفته نماند که در آن لحظات حال عجیبی داشتم که تبدیل به بهترین لحظات زندگی من شده است.
پس از آن هم مسئولیت حفاظت از بیت را به همراه جمعی از اهالی محل بر عهده داشتیم. هنوز هم مراسم عقد خواهرم را که توسط امام(ره) انجام شد خوب به خاطر دارم. آن روز پس از مراسم همه برای ابراز ارادت نزد امام(ره) میرفتند و من دخترم را که ۵ ساله بود، برای تبرک به ایشان نزدیک کردم. امام(ره) صورت دخترم را بوسید و فرمودند «مواظب باشید که سرما نخورد. » هنوز هم به این موضوع افتخار میکنم که ایشان صورت فرزندم را بوسیدند.
«عباس عرفاتی»، بومی جماران:
تجمع برای دیدار یار
وقتی جمارانیها با خبر شدند که امام(ره) میخواهند به جماران بیایند، همه به تکاپو افتادند که محله را برای ورود ایشان آماده کنند. هر کسی به هر طریقی که میتوانست گوشهای از کار را گرفته بود تا محله را برای قدمهای مبارک امام(ره) آب و جارو کنیم. برای این کار شورای محلی تشکیل داده بودیم و بزرگترهای محل تقسیم وظیفه میکردند. حتی میخواستیم حسینیه جماران را کاشیکاری کنیم که امام(ره) اجازه این کار را ندادند. تا قبل از ورود امام(ره) جماران محلهای دور افتاده و ناشناخته بود که گاهی درباریها برای خوشگذرانی به آن میآمدند. اما پس از سکونت امام(ره) در جماران اینجا به محل رفت و آمد همیشگی مردم انقلابی برای دیدار ایشان تبدیل شد.
شب ورود امام(ره) به همراه تعداد دیگری از اهالی حلقهای برای محافظت تشکیل دادیم تا ایشان به سلامت وارد بیت بشوند. اهل محل میگفتند تا امام را از نزدیک نبینیم، از اینجا نمیرویم. تا اینکه احمد آقا اجازه ورود مردم به حسینیه را دادند و در چشم بر هم زدنی همه وارد شدند. امام(ره) از جمارانیها تشکر کردند و همه چشمها از شوق دیدار ایشان خیس اشک شده بود.
«رحمتالله عرفاتی»، بومی جماران:
دیوار آهنی، پارچهای شد
فاصله بین قسمت خصوصی بیت حضرت امام(ره) تا محل دیدار با مهمانهای داخلی و خارجی به هم مشرف بودند. با مشورت احمد آقا تصمیم گرفتیم که در این فاصله دیوار کاذب بگذاریم تا ایشان و اهلبیتشان در آرامش کامل باشند. به همراه چند نفر دیگر از جمارانیها زمین را کنده بودیم تا این فاصله را با ورق آهنی پر کنیم. سخت مشغول کار بودیم که حضرت امام(ره) از راه رسیدند و به ما خدا قوت گفتند. احمد آقا هم آن اطراف بود و برای ایشان توضیح داد که میخواهیم چه کار کنیم. امام(ره) ناراحت شدند و جلو کار ما را گرفتند. خوب به خاطر دارم که ایشان فرمودند «احتیاجی به این تجملات نیست.
به این دو دیوار میخ بزنید و فاصله میان آنها را با پارچه سادهای پر کنید. پول بیتالمال را برای مسائل غیرضروری استفاده نکنید. » حتی یک بار که برای ابراز ارادت از باغی در همین جماران مقدار زیادی توت و شاهتوت جمع کردم و برای ایشان بردم از من خیلی تشکر کردند اما از هر میوه یکی بیشتر برنداشتند و در جواب تعارف من گفتند «ببرید برای آنهایی که مستحق هستند. » ساده زیستتر از امام(ره) ندیدم و ای کاش بتوانم ذرهای مثل او زندگی کنم.
دو روایت از حاج «عیسی جعفری»، خادم مخصوص امام(ره):
اصرار برای زندگی ساده
ایشان در زندگی بسیار منظم بودند و کارهای روزمرهشان حتی با وجود مسئولیتهای سنگین یک دقیقه پس و پیش نمیشد. شبها غذای سبکی میخوردند که مثل خوراک روزانهشان ساده بود. اغلب شبها نان و پنیر به همراه انگور یا خربزه میل میکردند. اما اگر میدانستند خربزه یا انگور با قیمت بالاتر برایشان مهیا شده، آنها را نمیخوردند.
اصرار و دقت داشتند که مثل سایر مردم زندگی کنند و چیزی مخصوص برای ایشان نباشد. اغلب سیاستمداران خارجی هنگام دیدارها از ساده زیستی ایشان شگفتزده میشدند.
----------------------------------------------------
منتشر شده در همشهری محله یک به تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۱۸