همشهری آنلاین - مریم قاسمی : مرحوم تکیهای یکی از بزرگان و خیران محله تختی بود که در سالهای قبل و بعد از انقلاب کارهای عامالمنفعه زیادی برای اهالی انجام می داد. او از سال ۵۳ -۵۴ امام جماعت مسجد امام رضا(ع) در شهرک تختی شد. البته قبل از او پیرمرد سرخمویی به نام شیخ رجبعلی مدتی در اینجا پیشنماز بود. وقتی او رفت، اهالی که دیدند پیشنماز ندارند رفتند سراغ مرحوم حاج «سید احمدتکیهای» که ساکن خیابان تختی بود. مردم و اهالی محله همه میدانستند که هیچ کس جز او نمیتواند جای شیخ رجبعلی را پر کند. حاجیتکیهای در محله کارهای مهمی انجام داده بود. به طور مثال، بانی راهاندازی هیئتها و تکیههای محله بود و در مناسبت های مختلف از مال خود میبخشید و مراسم مختلفی برگزار میکرد و نذرهای گوناگون داشت . حضور حاجآقا تکیهای در مسجد، هیئت و محله بسیار پررنگ بود و اهل محل برای کوچکترین مشکلات و مسائل محلی سراغ او را می گرفتند و به خانه او می رفتند. نشانی منزلش را همه اهل محل بلد بودند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا ببینید
تعاونی محل را حاجیتکیهای راه انداخت
مردم هیچ وقت اوایل انقلاب را فراموش نمیکنند. زمانی که تهیه ارزاق برای عموم مردم مشکل بود و نفت و قند و شکر بهسختی پیدا میشد. در همان برهه، حاجآقا احمد تکیهای را همه اهل محل میشناختند و بعد از شیخ رجبعلی پشت سر او نماز میخواندند. او هرچه داشت برای مردم خرج میکرد تا مردم کمتر سختی بکشند. برای همین همه قبولش داشتند و چشم خیلی از اهالی به دستان او بود. یکی از کارهای مهم او در محله این بود که در زیرزمین مسجد اولین تعاونی محلی را دایر کرد. او از هر خانواری ۲۰۰ تومان جمع کرد و به اهل محل دفترچه عضویت در تعاونی داد و به این ترتیب مردم از طریق تعاونی مایحتاجشان را تأمین میکردند.
حاصل دیدار حاج احمد تکیهای با شهید رجایی
در محله تختی با هر کس که صحبت کنید بیتردید ذکر خیر حاجآقا تکیهای را میشنوید. مرحوم حاج «سید احمد تکیهای» امام جماعت مسجد امام رضا(ع) بود؛ مرد بزرگی که در این مسجد اقامه نماز جماعت میکرد و تا زمان حیاتش این مسئولیت را بر عهده داشت و همه دغدغهاش رسیدگی به امور روزمره اهالی محله تختی بود. اما حکایتهایی شنیدنی از حاجآقا تکیهای نقل قول اهالی است که ارزش شنیدن دارد.
در زمان ریاست جمهوری «شهید رجایی» یک روز حاجآقا تکیهای از ۷صبح میرود نهاد ریاستجمهوری و ساعت ۷ بعداز ظهر برمیگردد محله تختی. وقتی میرسد، اذان را گفته بودند. میگوید: «نماز بخوانم یا مژده بدهم؟» مردم جواب میدهند: «نماز بخوان، واجبتر است.» نماز مغرب را اقامه میکند و بین دو نماز باز میپرسد: «مردم، مژده بدهم یا نماز بخوانم؟» مردم دوباره تأکید میکنند که نماز بخوان. نماز جماعت که تمام میشود حاجی تعریف میکند: «از صبح رفتم ریاست جمهوری، نیم ساعت مانده به اذان نوبت به من رسید. گفتند نیم ساعت وقت داری خواستههایت را به رئیس جمهور بگویی.»
حاجیتکیهای به شهید رجایی میگوید: «قطعه زمینی است در محله ما که خطکشی کردهاند و قرار است محله چهارصددستگاه دوم را اینجا بسازند. باور کنید اگر چهارصددستگاه را بسازند، مردم شهرک که در خانههای ۷۲ متری با ۷_۸ سرعائله زندگی میکنند خفه میشوند، ما نیاز مبرم به یک پارک داریم.»
شهید رجایی رو میکند به وزیر کشور و میگویدکه ببینید این شهرک در کدام منطقه تهران است؟ اقدام کنید برای ساخت یک پارک. و اینطور میشود که جواز ساخت پارک شهید رجایی برای مردم محل رقم میخورد. رئیس جمهور دوباره میپرسد: «سید، خواسته دومت چیست؟» حاج آقا تکیهای میگوید: «مردم محل ما تلفن همگانی ندارند!» چند روز بعد از طرف مخابرات میآیند و برای هر فلکه، تلفن همگانی نصب میکنند؛ البته ساختن درمانگاه امام رضا(ع) هم حاصل این دیدار بود.
به اعتبار حاجیتکیهای، مردم۳۲ سند آوردند
غیر از اینها، حاجیتکیهای از بین بازاریهای تهران یک خیّر به نام «آقای تهرانچی» برای ساخت مدرسه پیدا میکند که اواسط کار با آموزش و پرورش وقت، اختلاف سلیقه پیدا میکند و مدرسه نیمهکاره رها میشود. به مرور زمان بنای ناتمام مدرسه در حال تخریب بوده تا اینکه ۴ـ ۵ سال بعد از انقلاب میبیند اگر به این منوال باشد مدرسه کلا خراب میشود. در نهایت، ۵۰۰ـ ۶۰۰ نفر از اولیای دانشآموزان را جمع و با آنها صحبت میکند و پاکت میدهد و اولیا هم از ۵ تومان کمک میکنند تا ۱۰۰ تومان. کمکهای مالی اولیا سرجمع میشود ۸۵۰ هزار تومان. آن وقت کمبود سیمان بود و با هر سند خانه میشد تعدادی سیمان گرفت. حاج آقا تکیهای از مردم محل خواست هرکس سند دارد بیاورد. مردم محل ۳۲ سند آوردند و از روی هر سند ۱۰ کیسه سیمان گرفتند تا بتوانند دیوارهای مدرسه را سیمان کنند! برای همین چیزهاست که سالها بعد از فوت حاج آقا تکیهای هنوز هم از او به نیکی یاد میشود و شخصیت تاثیرگذار او هیچوقت از ذهن مردم محله تختی بیرون نمیرود.