بیش از  ۹۰۰ سال پیش مردم «باغ جنت گلشن» و «گل باوکان» از شر گرگ‌ها به اطراف قبر امامزاده صالح (ع) کوچیدند. گل باوکان باغی بود روی تپه‌ای که در نزدیکی پل رومی فعلی قرار داشت. وقتی مردم جنت گلشن و گل باوکان به اطراف قبر امامزاده صالح(ع) رسیدند همانجا بار وبندیل‌شان را زمین گذاشتند و ماندگار شدند.

همشهری آنلاین - پارسا مهر: اوایل چادر علم کرده بودند و درون چادر زندگی می‌کردند ولی بعدها در زمین‌هایی که حالا به «الهیه» معروف است و بخشی از محله بزرگ‌تر باغ فردوس محسوب می‌شود، خانه‌های کاهگلی ساختند.  «دانیال طهماسبی» تاریخ‌شناس و استاد دانشگاه در این‌باره حرف‌های جالبی دارد و می‌گوید: «زمانی اهالی الهیه کشاورزی می‌کردند. بعدها طغرل سلجوقی دستور داد در این زمین‌ها برایش کاخی بسازند تا در تابستان‌های گرم و طاقت‌فرسای ری به این کاخ بیاید.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

از آن به بعد پای حاکمان به این زمین‌ها باز شد و آنقدر کاخ‌های کوچک و بزرگ در آن ساختند تا به «طجرشت» معروف شد؛ سرزمین کاخ‌ها. طجرشت در دهان مردم چرخید و چرخید تا به «تجریش» امروزی رسید. الهیه در آن زمان اسم نداشت و بخشی از زمین‌های تجریش بود. سال‌ها بعد از پادشاهی آغا محمد خان قاجار و پایتختی تهران، درباری‌ها و شاهزادگان دسته دسته به شمیران آمدند و هر کدام باغ بزرگی را صاحب شدند. تازه آن سال‌ها بود که زمین‌های الهیه به چشم آمد و به «خورآذین» معروف شد. خورآذین یعنی شایسته و درخور. جایی که شاهزادگان و درباری‌ها در آن زندگی می‌کردند یا برای ییلاق و تفریح می‌آمدند و باید درخور شأن و مقامشان می‌بود.»

ورود آلمانی‌ها و عثمانی‌ها به الهیه

در قسمتی از کتاب سرگذشت تهران آمده است: «محمد شاه قاجار، سال‌ها بعد دستور داد یک قصر بزرگ در غرب خورآذین برایش بسازند. قصر محمدیه هنوز نیمه‌کاره بود که محمدشاه به آنجا آمد و چندی بعد در همانجا مرد. بعد از مرگ او قاجارها قصر را رها کردند و قصر متروک کم‌کم ویرانه شد. به دلیل مرگ شاه، شایعه شده بود زمین‌هایی که حالا به «محمدیه» معروف شده، شوم است. ناصرالدین شاه که به سلطنت رسید، دوستعلی خان معیرالممالک را خبر کرد و به او دستور داد یک قصر دیگر در نزدیکی قصر محمدیه بسازد. شاه، قصر را به دخترش عصمت‌الدوله و شوهر او، دوست محمدخان معیرالممالک، پسر دوستعلی خان، هدیه کرد. پس از آن قاجارها قصر جدید و باغ اطرافش را بارها دست به دست کردند.  
هر که می‌خریدش، بازسازی‌اش می‌کرد، ساختمانی به آن اضافه می‌کرد، بعد هم ولش می‌کرد به امان خدا. زمین‌های خورآذین تا سال‌ها بعد همچنان دست درباری‌ها بود. در همین دوره، سفیر آلمان و سفیر عثمانی ۲ بخش از بزرگ‌ترین باغ‌های خورآذین را برای سفارت‌شان خریدند. این باغ‌ها کنار باغ‌های امین‌الدوله بود. امین‌الدوله سال‌ها در خورآذین زندگی می‌کرد.

برج‌ها و محله قدیمی

در کتاب طهران درباره محله الهیه نوشته اند: «بیشتر باغ‌های آنجا همچنان دست خانواده امین‌الدوله بود. وقتی خیابان را ساختند، وارثان امین‌الدوله زمین‌هایشان را تکه تکه کردند و بیشتر زمین‌ها را فروختند به میرزا جعفر حکیم الهی. او در زمین‌های خورآذین، کوچه و خیابان کشید و زمین‌هایش را تکه تکه به اهالی فروخت.» حالا به این محله می‌گفتند «الهیه»، که از نام خانوادگی میرزا جعفر حکیم الهی گرفته بودند. در سال‌های بعد، الهیه به محله‌ای مدرن تبدیل شد. هر روز تکه‌ای باغ یا خانه‌ای قدیمی را خراب می‌کردند و جایش برج‌های بلند می‌ساختند. خودروهای آخرین مدل، ترافیک و دود و سر و صدا تمام خیابان را فرا گرفت و این محله چهره‌ای پیدا کرد که با گذشته‌اش زمین تا آسمان تفاوت دارد.

 تکه‌ای از بهشت

«صبح‌ها که پدر، پنجره را باز می‌گذاشت، درخت‌های چنار سر به فلک کشیده در آغاز پاییز به شاخه‌های طلا روی یک سفره فیروزه می‌مانست. پدر هر فصلی را توصیف می‌کرد. معلوم بود که عاشق است. می‌گفت درخت‌ها هندسه فضایی بلدند.» سخنان «ایرج حسابی» فرزند پروفسور «محمود حسابی»، چنان مسحورت می‌سازد که یک لحظه خود را در «شمرون» قدیم حس می‌کنی. در کوچه باغ‌ها قدم می‌گذاری و صدای آواز از حنجره طلایی مخلوقات می‌شنوی. زیر درختان پربار و سر به فلک کشیده می‌ایستی و نفس عمیق می‌کشی. مزه شیرین خرمالو را در دهان حس می‌کنی. همه را می‌شناسی، همه تو را می‌شناسند. به آدم‌ها لبخند می‌زنی. از قنات، جرعه‌ای می‌نوشی و مشتی آب به‌صورت می‌زنی و خنکای آن را تا عمق وجودت احساس می‌کنی. آواز بلبل که صبح تا شب گوش را نوازش می‌دهد و بوی خوش شمعدانی‌ها که تو را از خود جدا می‌کند. اینجا تکه‌ای از بهشت است؛ شمیران، زیباترین جای جهان.

الهیه هنوز الهیه است!

با وجود اینکه در گذر زمان چهره محله الهیه به کلی تغییر کرده است، اما اهالی‌اش هنوز آن را دوست دارند و از صفای کوچه‌ها و درختانش می‌گویند. «رضا رادمنش» ۵۷ ساله، یکی از اهالی محله است که می‌گوید الهیه هنوز الهیه است و توضیح می‌دهد: «قبول دارم محله‌ای که در آن زندگی می‌کنم کمی شلوغ است و ساختمان‌سازی‌ها چهره سنتی آن را برهم ریخته‌اند ولی چهره مدرن آن نیز زیباست.»

آرامش دارم

«محسن جوان» یکی دیگر از اهالی این محله است و می‌گوید: «وقتی سرکار می‌روم برای رسیدن به منزل در ترافیک خیلی آزرده می‌شوم. ولی وقتی به خانه‌ام در الهیه می‌رسم، احساس آرامش می‌کنم. اینجا هوا خوب است و من همیشه از زندگی در این محله لذت می‌برم. بعضی شب‌ها با خانواده‌ام محله‌گردی می‌کنم و جمعه‌ها برای پیاده‌روی به دربند می‌روم.

 مالک زمین‌های دیم 

ایرج حسابی از گذشته‌ها چنین حکایت می‌کند: «پدربزرگ آقای دکتر، مالک زمین‌های دیم در چهارراه حسابی «باغ فردوس» بود. زمین‌هایی که به دلیل ارتفاع متفاوت با باران آبیاری می‌شد. نخستین ارتباط ما با این محله به مالکیت زمین‌های دیم بازمی گردد. پدر آقای دکتر، «عباس حسابی» نخستین بار که به‌عنوان کنسول از روسیه به ایران برگشت، با کمک مهندسی روس به نام ویکتور و حاج غلام حسین تفرشی که معمار بود باغی را که الان «باغ موزه ایرانی» شده، ساختند. قدیم، شمیران کوچه باغی بود. این‌قدر برج ساخته نشده بود. شمیران مثل بهشت بود. صبح تا شب صدای بلبل گوش‌هایمان را نوازش می‌داد. ما با صدای بلبل از خواب بیدار می‌شدیم. بیداری دلنشین، نه مثل حالا ملال انگیز. پدر معتقد بود اگر اجازه دهیم که بافت سنتی نابود شود، روز به روز تعلق و دلسوزی مردم به محل زندگی‌شان هم کمتر می‌شود.

سکونتگاه وزرا و وکلا

حکایت حسابی همچنان گوشنواز است و ادامه می‌دهد: «این محله که بیشتر وزرا و وکلا در آن زندگی می‌کردند، از نخستین محله‌هایی بود که سیم‌کشی برق شد. همین سبب شده بود که بچه‌های محله‌های دیگر تهران که برق نداشتند به محله ما بیایند و زیر تیر چراغ برق تا صبح درس بخوانند. کوچه کتابخوان‌ها، اسمی بود که همه این محله را به آن می‌شناختند. خانه ما خیلی بزرگ بود و حقوق دکتر، کفاف استخدام کلفت و نوکر را نمی‌داد. مادر و پدر با گاری دستی برای بخاری، زغال سنگ می‌آوردند. مادر هیزم می‌شکست. اداره خانه سخت بود و شاید همین باعث شد مادر خیلی زود فرسوده شود. یکی از میوه‌های باغ فردوس و تجریش قدیم، خرمالو بود؛ با پوست لطیف که گس هم نبود. دکتر مسابقه می‌گذاشت که از درخت‌ها بالا برویم و میوه بچینیم؛ هم بازوهای‌مان قوی می‌شد و هم میوه‌ها را می‌چیدیم. پدر همیشه می‌گفت تعدادی از میوه‌ها را در شاخه‌های بالایی بگذارید بماند؛ سهم گنجشک‌ها و کلاغ‌هاست. شمیران در روزهای سیزده‌به‌در محل تفریح تهرانی‌ها بود. مردم در این روز، سبزه‌ها را گره می‌زدند؛ نوعی پیوند انسان با طبیعت و پیمان با خدا که در سال پیش رو برای خود و دیگران بهتر باشند.

خدا حضور دارد

درختان شمیران در نقاشی‌ها نیز ثبت شده‌اند و به گوشه و کنار جهان رفته‌اند. این را «حسابی» می‌گوید و می‌افزاید: «در همین کوچه‌ها هنرمندان ایتالیایی، درها، سردرها و درخت‌های شمرون را نقاشی می‌کردند. قنات‌های شمیران که عمدتاً از باغ فردوس می‌گذشت، شیرین‌ترین آب دنیا را داشت. مردم از همه جای تهران از این قنات‌ها آب بر می‌داشتند. شب و روز از کوچه‌ها صدای آواز و چهچه پرندگان می‌آمد. درخت‌های شمیران، بلند و زیبا بود. آقای دکتر می‌گفت «آدم زیر سایه این درخت‌ها که بنشیند، سرعت کارش زیاد می‌شود. چون این سایه را خدا فراهم کرده و فرق می‌کند با سایه‌ای که به دست انسان درست می‌شود. می‌گفت «این جا، خدا کمی بیشتر حضور دارد.»

سیر تحولات الهیه ‌ـ باغ‌فردوس در گذر زمان

۴۰۰ 
مردم جنت گلشن و گل باوکان به زمین‌ها تجریش کوچ کردند.  

۴۵۵
 طغرل سلجوقی در محله تجریش از دنیا رفت.  

۱۲۲۶ 
محمد شاه قاجار در قصر محمدیه در زمین‌های باغ فردوس از دنیا رفت.  

۱۲۷۰ 
امین‌الدوله در یکی از باغ‌های الهیه کارخانه کبریت‌سازی ساخت.  

۱۲۸۸
محمدعلی شاه قاجار به باغ سفارت روسیه پناهنده شد.  

۱۳۰۴ 
میرزا جعفر حکیم الهی بیشتر باغ‌های الهیه را خرید.  

۱۳۰۹ 
خیابان پهلوی (ولی‌عصر(عج) فعلی) ساخته شد.  

۱۳۱۰ 
خانه‌های ویلایی درباریان در الهیه ساخته شد.  

۱۳۱۶ 
دبیرستان شاپور در عمارت باغ فردوس راه‌اندازی شد.  

۱۳۱۶ 
محمود افشار قسمتی از زمین‌های باغ فردوس را خرید.  
۱۳۵۲ 
زمین‌های دکتر افشار توسط وی وقف شد.  

۱۳۵۸ 
وزارت ارشاد عمارت باغ فردوس را به «مرکز آموزش اسلامی فیلمسازی» واگذار کرد.  

۱۳۸۱ 
موزه سینما در باغ فردوس افتتاح شد.

*منتشر شده در همشهری محله منطقه یک به تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۷