پیداکردن چهره سال منطقه کار سختی نبود. در همین کوچه‌پسکوچه‌های محله‌هایمان آدم‌هایی زندگی می‌کنند که هر روز از کنارشان عبور می‌کنیم و نمی‌دانیم که با کارهای بزرگ و خیرخواهانه، حکم قهرمان دارند.

همشهری آنلاین - عاطفه صبور: قهرمان‌هایی که عمرشان را، مالشان را، وقف کرده‌اند برای زندگی دیگران، آدم‌هایی که پیشه‌شان وقف است، حتی به قیمت یک لبخند.  بانو «طاهره لقا رجبیان» یکی از همین قهرمان‌هاست. چهره‌ای که بی‌هیچ چشمداشت و توقعی سال‌هاست درحال بخشش و کمک به دیگران است. وقف منزل مسکونی‌اش برای تأمین هزینه بیمارستان فوق تخصصی شهر ری و درمان بیماران سرطانی ما را برای پیداکردنش به اداره اوقاف شمیران کشاند بانویی که سخاوتمندانه در راه خیر قدم برمی‌دارد.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

یادتان می‌آید نخستین بار که به شکل جدی به کسی کمک کردید چه بود و چطور؟  

سال ۱۳۳۷ بعد از پایان درسم و قبولی‌ام در تربیت معلم، در دبستانی پسرانه مشغول به تدریس شدم. دانش‌آموزان مدرسه بیشتر بچه‌های بی‌بضاعتی بودند. از بین شاگردانم پسری بود که از بقیه وضع نامناسب‌تری داشت و من بسیار متأثر شدم. با نخستین حقوقی که گرفتم مقداری لوازم‌التحریر و لباس برایش خریدم. همان جرقه ادامه کمک به این پسر شد.

چقدر سبک زندگی مادر و پدرتان برای انتخاب چنین راهی تأثیر داشته است؟  

خانواده ما وضع بسیار معمولی داشت. ما ۶ فرزند بودیم با وضع مالی معمولی. اما مادرم چنان زیبا و با حوصله و با مدیریت، ۶ بچه و زندگی را می‌چرخاند که کمبودی حس نمی‌شد. بسیار باتقوا و به حلال و حرام معتقد بود. یادم می‌آید همراه مادرم که برای خرید می‌رفتم حتی اگر پول اندکی هم داشت به نیازمند کمک می‌کرد. با وجود سن کمی که داشتم، همیشه این کار او برایم جالب بود. پس از خواندن نماز بلافاصله دست‌هایش را بالا می‌برد و می‌گفت: «خدایا به داده‌ها و نداده‌هایت شکر. از مادرم سؤال می‌کردم برای نداده‌ها چرا شکر می‌کنی؟ می‌گفت حتماً به صلاح ماست. همیشه تأکید می‌کرد هیچ چیز را به زور از خدا نخواهید وگرنه روزی پشیمان خواهید شد.»

شنیده‌ایم مرحوم همسرتان هم از خیران بوده و یکجورهایی شریکتان در انجام کارهای خیر؟

می‌توانم بگویم بیشتر از مادرم، همسرم بسیار در این راه تأثیرگذار بودند. همسرم در اوایل ازدواجمان مرد ثروتمندی نبود، اما بزرگ‌ترین صفت او دست بخشنده‌اش بود. به‌طوری‌که همه به او می‌گفتند کارت علی‌وار است. هرچیزی که به دست می‌آورد اول بذل می‌کرد و زکاتش را می‌داد، بعد خودش استفاده می‌کرد. در شمال یک زمین شالیزاری داشت وقتی کار کاشت و برداشت برنج تمام می‌شد مقدار زیادی برنج به کارگران، کشاورزان و فقرا می‌داد سپس برای خودمان می‌آورد. به باغبان باغمان گفته بود زمان چیدن میوه، هر آدمی جلوی در آمد و گفت مریض یا عروسی دارد و... اجازه بده هرچقدر می‌خواهد میوه ببرد. همسرم به معنای واقعی بخشنده بود. نخستین کار خیر او ساختن پلی بر رودخانه روستای شمال برای عبور راحت اهالی بود، تا قبل از ساخت پل، ساکنان روستا برای رفت و آمد خود و دام‌هایشان از داخل رودخانه عبور می‌کردند.

نخستین شراکت دو نفره‌تان در کار خیر مربوط به چه می‌شود؟

همسرم در آمل زمینی داشت به متراژ ۳۵۰ متر. یک بار به او گفتم حاضرم تمام حقوقم را بگذارم تا بتوانم در حوزه مدارس و آموزش پرورش کمکی بکنم. چون آنجا اصلاً مدرسه‌ای وجود نداشت. بچه‌ها مسیر طولانی می‌رفتند تا به یک مدرسه برسند. یک شب همسرم گفت: «اگر اجازه بدهی به جای مدرسه، برای اهالی خانه بهداشت بسازیم. چون به مکانی نزدیک برای درمان بسیار نیازمندند. من هم قبول کردم.»

چرا تا این حد به انجام این کارها مشتاق هستید؟ دلیل علاقه‌تان به این کارها چیست؟

فقط اطاعت از خدا. حکایت من حکایت همان پیرزنی است که برای خرید یوسف با خودش کلاف برده بود. وقتی به او گفتند تو که با این کلاف نمی‌توانی او را بخری، گفت: «همین که نامم در میان خریداران یوسف باشد کافی است. آدم‌هایی وجود دارند که ما در مقابلشان شرمنده هستیم. یادم هست ساخت ساختمان خانه بهداشت در روستا را که شروع کردیم، زنی دیه همسرش را به ما داد تا در ساخت خانه بهداشت هزینه کنیم. من در مقابل این افراد و کاربزرگشان هیچ حرفی برای گفتن ندارم.»

درباره جرقه وقف خانه‌تان برای بیمارستان فوق تخصصی شهر ری نیز برایمان بگویید.

چندی پیش متوجه شدم نزدیک شهرری یک بیمارستان فوق تخصصی مخصوص بیماران سرطانی دارند می‌سازند. من هم تصمیم گرفتم خانه‌ام را در شمیران برای کمک به این بیمارستان وقف کنم تا بعد از مرگم هزینه فروش یا اجاره آن برای ساخت‌وساز این بیمارستان هزینه شود. بعد از خودم نیز دخترم متولی این کار شود. یکی دیگر از آپارتمان‌هایم نیز وقف نوسازی مدارس به‌خصوص برای بچه‌های دبستانی شده است. حدود ۱۰ سال پیش هم ۳۲ میلیون تومان برای نوسازی و بازسازی بیمارستان علی‌اصغر(ع) که بسیار وضع نامناسبی داشت، کمک کردم که انتشار خبرش خیلی‌ها را برای کمک به این بیمارستان کشاند و وسیله‌ای شد برای کمک بیشتر.

چرا این‌قدر خانوادگی به این کارها علاقه دارید؟ انگار از مادرتان به شما و از شما به فرزندانتان ارث رسیده است. آن هم در دوره زمانه‌ای که شاید خیلی‌های ما از حال همدیگر بی‌خبریم و سرگرم زندگی روزمره‌ایم.

به نظرم مهم‌ترین دلیل صداقت است. اگر پدر و مادر صداقت را به بچه‌ها آموزش دهند و رفتارشان هم صادقانه باشد در تربیت فرزندان بسیار تأثیرگذار است.  من تربیت را همانند دانه‌ای می‌دانم که اگر سالم باشد و تمام شرایط رشد را برایش فراهم کنیم، بهترین محصول را می‌دهد وگرنه عکس آن را می‌بینیم. از کودکی این‌منش را به ما یاد دادند. ما هم به فرزندانمان یاد داده‌ایم که نسبت به نیازمندان بی‌تفاوت نباشند.

اینکه بخشش و وقف برکت زیادی می‌آورد، درست است؟

واقعاً همین‌طور است. ما یک زمین شالیزاری داریم که در سال ۱۵۰‌کیلو برنج می‌دهد. شب عید برای شادی روح همسرم به افراد نیازمند، آشنایان و کارگران اطراف برنج بخشش می‌کنم. خمسش را هم می‌دهم و تا سال بعد که بخواهد برنج برسد هنوز از برنج برایم مانده. اینها همه‌اش برکت است. بعضی‌ها می‌گویند خرافات است. اما اگر به این موضوع ایمان داشته باشیم به وجود می‌آید. من از انجام کار خیر بسیار لذت می‌برم و طعم شیرین انجام کار خیر را احساس می‌کنم.

بوی عیدی... 

دیگر سال‌هاست که به جای عیدی گرفتن، به کوچک‌ترها و نوه‌هایش عیدی می‌دهد. هنوز هم معتقد است اسکناس نو را برای عیدی دادن باید لای قرآن گذاشت تا به هرکسی که به دیدارش می‌آید، عیدی دهد. طاهره رجبیان، هنوز آداب و رسوم سنتی عید را برگزار می‌کند و می‌گوید که امکان ندارد شب عید جز سبزی پلو غذای دیگری درست کند. هنوز هم مقید است به چیدن سفره هفت‌سین و بلافاصله رفتن به دیدن بزرگ‌ترهای فامیل. او می‌گوید: «نزدیک بهار که می‌شویم چون علاقه زیادی به گلکاری دارم، شروع به کاشتن گل در حیاط خانه‌مان می‌کنم تا مقداری از آنها را در پنجشنبه آخر سال بر سر مزار همسرم ببرم.»
تمام این سال‌ها هنوز بوی اسکانس‌های نویی که از سوی عمه‌ها و عموهایش در کودکی می‌گرفته در مشامش می‌پیچد و به یادتخم‌مرغ‌های رنگی که اقوام و نزدیکان روز عید به او می‌دادند می‌افتد. حالا پس از گذشت این همه سال، تخم‌مرغ‌های رنگی را به نوه‌هایش عیدی می‌دهد.  

طاهره رجبیان، آرزویش برای سال ۹۴ پیداکردن استطاعت مالی برای کمک هرچه بیشتر به بیمارستان شهرری و بیمارستان علی‌اصغر(ع) است. او می‌خواهد باقی عمرش را فقط در همین مسیر خرج کند به امید نیم نگاهی از سوی خدا... 

----------------------------------------

منتشر شده در همشهری محله منطقه یک به تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۶

برچسب‌ها