همشهری آنلاین - ثریا روزبهانی : به گفته اهالی و بیماران، طبیب قدیمی محله، بیماران با روحیه خیلی بد به مطب دکتر میآمدند و بعداز مشورت کردن با دکتر یا کمکهای او، شاد و خندان بیرون میرفتند. هرچند دکتر خاتمی بعد از شیوع کرونا دیگر طبابت نمیکند، اما اهالی همچنان جویای حالش هستند و مداوم به او سر میزنند و تلفنی احوالش را میپرسند.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
تلاش برای رسیدن به جایگاه بالاتر
۱۵سالی میشد که از زمان تدریسم در مدارس دخترانه و پسرانه گذشته بود، تصمیم گرفتم برای ارتقای سطح تحصیلاتم دوباره درس بخوانم. میخواستم همان رشته فیزیک را تا مقاطع بالا ادامه بدهم. فوق لیسانس هنوز پا نگرفته بود. برخی از همدورهایهایم خارج از کشور رفتند و ادامه تحصیل دادند و چون آن موقع دوره فوق لیسانس و دکتری همزمان بود، آنها با مدرک دکتری برگشتند. به این فکر افتادم که راهی برای محقق کردن آرزویم پیدا کنم. از سوی دیگر در ۲۱سالگی ازدواج کرده بودم و ۳ فرزند داشتم، باید هم به درس آنها، هم اخلاقشان وهم تربیتشان توجه میکردم. درمکان های مختلفی کار کردم. مثلا در بانک تهران آن زمان کار می کردم. از مدیر عامل بانک خواستم که من را بورسیه کنند تا پزشکی بخوانم و بعد هم در خدمت بانک باشم، اما قبول نکرد.
یک روز استاد دانشگاهم «دکتر خمسوی» برای وصول چکش به بانک آمده بود. من را دید و گفت اینجا چه می کنی؟ گفتم حسابدارم. گفت "تو لیسانس گرفتی که بیایی بانک کار کنی؟ با مدرک ۶ابتدایی هم که می توانستی این کار را انجام بدی! " خیلی خجالت کشیدم. این حرف مرا به فکر انداخت. ۲سال بعد از آن روز به دانشگاه پزشکی رفتم. بعد هم پیش همان استادم رفته و گفتم امر شما را اطاعت کردم. همزمان با کار در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شدم و ادامه تحصیل دادم. بلافاصله وارد دوره پزشکی شدم. آن موقع سه برابر ظرفیت اعلام میکردند و غیر از مصاحبه علمی، از نظر اخلاق و شخصیت، درباره وضعیت خانوادگی هم سؤال میکردند. مثلاَ از من درباره سنم پرسیدند. خب هم دورهایهای ما از ۱۸ سالگی آمده بودند و من ۴۱ سالم داشتم. گفتند" باید یک شب در میان کشیک بدی، می تونی؟ " گفتم بله. پرسیدند ورزش می کنی؟ گفتم حرفهای نه، اما در خانه ورزش میکنم. یکی هم از من پرسید کشتی بلدی؟ گفتم نه! گفت پس به درد کار ما نمی خوری!» از ته دل خنده ای میکند و ادامه میدهند: «حالا می فهمم چرا این سؤال را پرسید. ما بچه ها را که معاینه میکنیم، دست و پا میزنند، گوشی ما را بر میدارند، واقعا باید با انها کشتی گرفت.
پس از گذراندن ۷سال دوره پزشکی عمومی و ۳سال دوره تخصصی مدرک دکترای تخصصی کودکانم را دریافت کردم. نیاز جامعه و افزایش مرگ و میر نوزادان باعث شد تا به فکر راه اندازی مطب بیافتم و کار معلمی را به مرور زمان کنار بگذارم. آن زمان پزشکان متخصص کودکان انگشت شمار بودند، با این کار میتوانست به شهروندان بیشتری خدمت کنم. بالاخره سال ۱۳۵۶ در رشته پزشکی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل و مطبم را در خیابان هاشمی، روبه روی مسجد حضرت علی اکبر (ع) باز کردم.»
مطبی که ۳اتاق کوچک و یک آشپزخانه دارد و از آن سال تاکنون مطب دکتر خاتمی به همان شکل باقی مانده است و برخی اوقات آقای دکتر محل به آنجا سرمیزند.
خاطراتی از استاد قریب
او در دوران تحصیلش از شاگردان دکتر قریب بوده است و در میان صحبت هایش بارها به منش و تاثیرگذار بودن اخلاق استاد قریب اشاره میکند. از او می خواهیم برایمان از زمان تحصیلش در رشته پزشکی و دوره تخصصی اطفال، که شاگرد دکتر قریب بود، بگوید. دکتر خاتمی میگوید: «روزی بچهای را به بیمارستان آوردند که دچار سوختگی شده بود. یک خانم دکتر مسئول رسیدگی به او شد. این خانم به دلیل مشغلهکاری و سهلانگاری کمتر به وضعیت بیمارش رسیدگی کرد. صبح روز بعد آقای دکتر قریب هنگام ویزیت بیمارانش متوجه شد که به آن بچه خدماتی ارائه نشده است. فوری خانم دکتر را خواست و از او سوال کرد که چرا به وضعیت این بچه نرسیده است، اما ایشان جوابی نداشت و شروع به گریه کرد. دکتر گفت "من می خواهم برای شما دعایی کنم، انشاءالله شما بچهای داشته باشید که مریض شود و خانم دکتری مثل شما باشد که به فرزندت نرسد. " دکتر قریب باز تاکید کرد و گفت: «ما اینجا هستیم برای همین کار!»همه کارهای دکتر آموزنده بود. اکنون خداراشکر که با دعای خیر اهالی سلامت هستم. همه مردم ایران مهربان و دوستداشتنی هستند، اما این مهر و محبت محلههای جنوب تهران بیشتر مشهود است. آنها زمانی که بیمار بودم مدام جویای حالم بودند و ابراز نگرانی میکردند. آنها مرا شرمنده لطفشان کردهاند.»
دکتر خاتمی خودش را خدمتگزار اهالی میداند و میگوید: «من پزشک هستم و خودم را خدمتگزار اهالی میدانم. علاقه به بچه ها هم عمر آدم را طولانی میکند و هم وجدان آدم راحت است.»
ویزیت رایگان نیازمندان
«نسیم اکبری» حدود ۲۰سال منشی مطب دکتر خاتمی بود که تا قبل از کرونا مانند بیماران را مداوا میکرد. اکبری خاطرات بسیار ارزشمندی از سالهای همکاری با طبیب محله دارد. او میگوید: «دکتر در این منطقه زندگی میکند. به همین خاطر به خوبی با شرایط زندگی اهالی آشنا است. بسیاری از مواقع بیمارانی که به مطب میآمدند، توانایی پرداخت ویزیت را نداشتند و دکتر آنها را رایگان ویزیت میکرد. حتی بدون اینکه متوجه شوند مبلغی را برای تهیه دارو، داخل دفترچه بیمه میگذاشت. روزی دیدم بیماری به مطب مراجعه و پس از معاینه از دکتر خواهش کرد داروهایش را در دفترچه شخص دیگری که همراهش آورده بود، بنویسد تا هزینه کمتری پرداخت کند. دکتر از این حرکت ناراحت شد و گفت که این کار خیانت است. به جای این کار گوشی را برداشت و با داروخانه تماس گرفت و هاهنگ کرد تا بیمار داروهایش را رایگان به او بدهد. دکتر همیشه به اعتقاداتش پایبند بوده و هست و به قول خودش تا زمانی که نفس می کشد به قسم نامهای که خورده عمل می کند.»
وقتی بخاری آقای دکتر خانه همسایه را گرم میکند
یکی از اهالی که نمی خواهد نامش در گزارش بیاید خاطره ای از برخورد آقای دکتر با مردم نقل میکند و می کند و میگوید: «روزی همراه با زن و فرزند کوچکم در مطب نشسته بودیم تا نوبتمان شود، اما بعد از بیرون آمدن چند بیمار اتفاق عجیبی افتاد. یکی از اهالی هنگام بیرون آمدن از اتاق دکتر بخاری او را نیز به دست گرفته بود تا خارج شود. بعدها فهمیدم که این همسایه در خانهاش وسایل گرمایشی نداشته و به همین دلیل زن و بچهاش در سرما زندگی میکردند. آقای دکتر حتی از بخاری اتاق کارش هم گذشت تا خانه همسایهاش گرم شود.»
نظر شما