تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۴:۴۳

دوچرخه: سه شعر به ترتیب از هدا حدادی، سعیده اصلاحی، و برتولت برشت نمایشنامه‌نویس و شاعر مشهور آلمانی قرن بیستم با ترجمه زهرا خانی. در انتها یک شعر ظنز هم از زهرا دری می‌خوانید.

ای داد بیداد

یک بادبادک
از باد افتاد

تصویرگری: هدا حدادی

سوسو

شب... می‌بارید
خاک... می‌بلعید
و باد... می‌برد
با این‌همه
هنوز پشت پنجره
فانوس نیمه‌جانِ نگاهی
سوسو می‌زد!

ژنرال

ژنرال!
تانک تو ماشینی‌ست نیرومند
جنگلی را هموار و
صدها نفر را خرد می‌کند زیر پا
عیبش اما این است
                               که محتاج راننده‌ای ست
ژنرال!
بمب‌افکن تو بسیار پرزور است
سریع‌تر از طوفان پرواز می‌کند
اما عیبش این است
                      که محتاج دست تعمیرکاری ست
ژنرال!
انسان موجودی تواناست
می‌تواند پرواز کند
می‌تواند بکشد
یک عیب دارد اما
می‌تواند فکر کند!

تصویرگری: هادی خسروی

دوبیتی‌های امتحانی

مراقب، قدبلند و تیزبین است
هنوز آن نیمه‌اش زیر زمین است
اگر در امتحان دادی تو سوتی
حسابت با کرام الکاتبین است!

* * *

مرا در تست، مهمان کلک کن
ورق را با نگاهم مشترک کن
تو که مثل خودم حالت گرفته
برای نمره آوردن کمک کن!

* * *

کسی که باغ دارد، باغبان است
بله، سربازخانه، پادگان است
کسی که می‌چلاند قلب من را
مراقب نیست جانم، امتحان است!