همشهری آنلاین – حسن حسنزاده: محله ازگل در همسایگی محله اراج و در شمال شرقی شمیران، یکی از محلههای خوش آب و هوای تهران است. محلهای که مثل دیگر محلههای امروز شمال تهران در گذشته روستایی بود با نهرها و درختان پرشمار که قدم زدن در کوچه باغهای آن روح را نوازش میداد.ازگل در روزگاری که هنوز روستا بود و به جای آپارتمان و برج تا چشم کار میکرد زمین کشاورزی و باغ در آن دیده میشد، حدود ۳۰۰ نفر جمعیت داشت. شغل بیشتر ساکنان این آبادی هم مثل دیگر آبادیهای اطراف کشت غلات، صیفیجات و باغداری بود.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
برکه اوزون گل اینجا بود
اولین چیزی که با شنیدن نام محله ازگل به ذهن میرسد، وجه تسمیه این محله است. اگرچه واژه «گل» در ساختار نام این محله، یادآور باغهای سرسبز گذشته آن آبادی خوش آب و هواست اما روایتهای مختلفی درباره علت نامگذاری این آبادی وجود دارد. برخی میگویند چون در ازگل باغهای میوه فراوان وجود داشت، احتمالا نام این آبادی از میوه «ازگیل» گرفته شده است. برخی هم این نام را برگرفته از واژه ترکی «ازگلی» به معنای «گلرخ» میدانند. با وجود این، روایت دیگری هم سینه به سینه میان ساکنان قدیمی ازگل نقل شده که به نظر میرسد اعتبار بیشتری دارد. موسفیدان محله میگویند نام ازگل در قدیم نام برکهای بوده در این آبادی به نام «اوزون گل» و نام آبادی هم از همین برکه گرفته شده است. شاهد این مدعا چند خطی از کتاب «الامآثر و الآثار» محمد حسن خان اعتمادالسلطنه است که از این آبادی و برکه ازگل در آن یاد شده است.
رژه سربازان ناصرالدین شاه در ازگل
محال است که در تهران قدیم، روستایی زیبا و خوش آب و هوا باشد و پای شاهان قاجار به آن باز نشده باشد. در ازگل هم ردپای ناصرالدین شاه قاجار و «خانم باشی» یکی از همسران او دیده میشود. شاهد این ادعا، روزنامه خاطران اعتماد السلطنه است. او در وقایع چهارشنبه ۱۶ رجب ۱۲۹۲ به ماجرای عبور ناصرالدین شاه از این آبادی اشاره کرده است: «امروز شاه ناهار را در اقدسیه میل فرمودند... دو ساعت و نیم به غروب مانده، شاه سوار شدند با سپهسالار به سمت ازگل راندند... به غروب مانده وارد چادری شدند که در کنار قنات ازگل زده شده بود... شتر و قاطر دیوانی که سپرده امینالسلطان است، به جهت سان حاضر شده بود... متجاوز از دو هزار و پانصد مال آراسته و پیراسته خیلی منظم و خوب سان دادند.»
ماجرای خانمباشی و آبادی ازگل
آبادی ازگل بر سر راه مازندران قرار داشت و ناصرالدین شاه هم در مسیر رسیدن به مازنداران بارها از ازگل عبور کرد. در یکی از همین سفرها بود که شاه قاجار«خانم باشی» دختر «باغبان باشی تجریش» مالک ازگل را دید و کار به ازدواج کشید. خانم باشی که او را به اختصار «باشی» هم صدا میکردند، حسابی در دل ناصرالدین شاه جا باز کرده بود. تا جایی که نقل است وقتی اهالی روستای ازگل از کامرانمیرزا نزد ناصرالدین شاه شکایت بردند، نفوذ خانم باشی موجب شد که شاه قاجار جانب اهالی را بگیرد و به دادشان برسد. همچنانکه اعتمادالساطنه آورده است:« بندگان همایون سوار شدند و به تنگه دارآباد رفتند... زود مراجعت فرمودند. از قراری که شنیدم رعایای قریه ازگل از دست والده نایبالسلطنه عارض شدهبودند که آبی از کوه میآید که ازگلیها حقابه دارند. والده نایبالسلطنه به بهانه غرس اشجار دو ظرف مجرای این آب، درصدد تصرف این آب و نهر بودهاست. ازگلیها به واسطه دختر باغبانباشی که از صیغههای خیلی محبوبه پادشاه است، عارض شدهبودند و حکم شد بیشتر از سیهزار درخت مادر نایبالسلطنه را کنده دورانداختند.»