همشهری آنلاین - حسن حسنزاده: در شناسنامهاش قید شده «محمود صدیه» اما هیئتیها و بچههای مسجد او را «دایی محمود» صدا میکنند.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
دایی محمود با وجود چهره پرجذبهاش قلبی مهربان در سینه دارد. به قولش خودش این آرامش را پس از سالها نفس کشیدن در هوای محرم به دست آورده و حاضر نیست آن را با چیزی عوض کند. سراغ داستان زندگیاش که میرویم، یکراست ما را میبرد به روزگار جوانی. همان روزها که دعوای لوطیها دهان به دهان در شهر میپیچید. میگوید: «به من میگفتند محمود سلاخ. چون در جوانی گاوکش کشتارگاه بودم. من هم مثل خیلی از لوطیهای تهران ماجراها داشتم. همان دعواها و زد و خوردها که آن روزها متاسفانه باب بود.» دایی محمود این را میگوید و انگار که دلش تاب نیاورد و بخواهد زود از آن خاطرهها بگذرد، سراغ نام حسین(ع) میرود: « خدا به هر آدمی فرصتی برای تغییر و تحول میدهد. در یکی از روضههای امام حسین (ع) بود که به من هم این فرصت داده شد. وقتی دست هدایت به سمتت دراز شد، آنوقت است که باید وقتشناس باشی و تو هم دست یاری را بگیری و خودت را نجات بدهی»
وقتی خادم حسین(ع) شدم
سالها از آن روزها گذشته و عشق حسین (ع) هم سالهاست که بر جان دایی محمود نقش بسته است. دایی محمود هنوز لحن لوطیهای قدیم را حفظ کرده اما لقبش از یک جایی به بعد شد «دایی محمود». او آنقدر پی کار گرفتاران را گرفت و آنقدر در دستگاه اهل بیت (ع) زانو زد که همه اهل محل لوطی نامدار محله را عضو خانواده خودشان بدانند و دایی صدایش کنند. اما قصه دایی محمود و امام حسین(ع) کجا به هم رسید؟ پیرمرد وقتی نام حسین(ع) را به زبان میآورد ناخودآگاه بغضی راه گلویش را میبندند و میگوید: «بیست و چند ساله بودم و در اوج شر و شور جوانی. در یکی از دعواها پایم چاقو خورد. قبلا در دعواهای مختلف آسیب زیاد دیده بودم اما درد آن چاقو انگار فرق داشت. همان چاقو هم شد سبب خیر و مقدمه تحول بزرگ زندگی من. همان شبها که با درد زخم پایم دست و پنچه نرم میکردم، مسیرم به روضه هیئت برداران هفتکچلون افتاد. از بچگی پای ثابت هیئت بودم، اما آن روضه جور دیگری در من اثر کرد. روضهخوان که پای منبر رفت از امام حسین(ع) خواند، من همانجا در میان جمعیت درهم شکستم. انگار که تنها پای روضه نشسته باشم و کسی اشکهایم را نبید، بیاختیار اشک میریختم. همان شب به امام حسین(ع) قول دادم آن دعواها را کنار بگذارم و بشوم خادم خودش.»
واسطه کار خیر
نیم قرن از آن روضه رهایی بخش گذشته و دایی محمود اکنون سالهاست که کلیددار مسجد «مظفری» در محله مولوی. اتاق کوچکش در ورودی حیاط مسجد هم محلی است برای رسیدگی به امور خانوادههای بیبضاعت و محروم. خودش میگوید: «اگر امروز مسجدیها و نیکوکاران محله به من اعتماد کردهاند تا عضو کوچکی از کارهای خیریه مسجد باشم، همهاش لطف و نگاه امام حسین(ع) است. این دفتر کوچک هم شده پاتوق نیکوکاران و نیازمندان. گره کار آنها هم فقط با دست من نیست که باز میشود. این هم از برکات آن بزرگواران و همراهی نیکوکاران است.»
از امام حسین(ع) آبرو گرفتم
مسجد مظفری با حضور دایی محمود به خانه امید بسیاری از نوعروسان کمبضاعت تبدیل شده است. اگرچه دایی محمود میگوید عضو کوچکی از فعالیتهای خیریه مسجد است اما همه در مسجد مظفری به او اعتماد کردهاند که بین نماز مغرب و عشا از پیرمرد میخواهند خیران را برای تهیه جهیزیه با خود همراه کند. خودش میگوید: «در مسجد مظفری گروهی مسئولیت تحقیق و راستیآزمایی وضعیت مالی افراد نیازمند را برعهده دارند. افراد نیازمند به اتاق من در مسجد مراجعه میکنند و من هم موضوع را مسئولان خیریه در میان میگذارم تا حق به حقدار برسد. وقتی تصمیم گرفته میشود که به برای نوعروسی جهیزیه تهیه کنیم، من بین نماز مغرب و عشا از همه میخواهم برای تامین جهیزیه قدم پیش بگذارند و هرکسی گوشهای از کار را بگیرد. نامی از آن افراد هم برده نمیشود تا آبروی آنها حفظ بماند. حفظ آبرو برای من خیلی مهم است. چون خودم این آبروی امروز را از پردهپوشی مولایم دارم.»