همشهری آنلاین – حسن حسنزاده: قدیمیهای محله صفا مرحوم آیتالله «سید مهدی امینی محرر» را به نام آیتالله دروازهای میشناسند. نامی که نه تنها برای موسفیدان محله صفا بلکه حتی برای جوانان این محله هم نامی آشناست. روحانی محبوب محله صفا که به گواه نمازگزاران این مسجد قدیمی یک معلم اخلاق تمام عیار بود.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
قصه از جایی شروع شد که آیت الله مسئولیت امامت مسجد باب الحوائج در خیابان اقبال را برعهده گرفت تا مبدا تغییرات بسیار در این محله و مسجد قدیمی آن شود. تغییراتی که پای جوانان محله را به مسجد باز کرد تا همان جوانها چند سال بعد در ایام انقلاب نقشی محوری در مبارزات انقلابی ایفا کنند و در سالهای دفاع مقدس نیز در جبهههای حق علیه باطل پیشقدم شوند.
اجاره این خانه را خرج نیازمندان کنید
این روزها اگر سری به مسجد بابالحوائج در محله صفا بزنید، نبض کار خیر و دستگیری از نیازمندان در این مسجد میتپد. پیر و جوان دست به دست هم دادهاند تا گرهی از کار نیازمندان محله و حتی خانوارهای کمبضاعت حاشیه شهر باز شود. «محمد صادق معصومی نژاد» متولی مسجد که سالها شانه به شانه آیتالله در مسجد بابالحوائج خدمت کرده میگوید: «شاید این روزها شرایط اقتصادی سخت شده باشد اما دل دریایی نیکوکاران محله ما هم انتها ندارد. آنها هنوز هم به عهدی که سالها پیش بستهاند پایبندند و تا حد توان پای کار ایستادهاند. اکنون ۱۱۰ خانواده کمبضاعت در محله صفا تحت پوشش مسجد قرار دارند.» حرف کار خیر که میشود محال است نام مرحوم آیتالله دروازهای به میان نیاید. روحانی نیکوکاری که یکی از مشوقهای راهاندازی صندوق خیریه مسجد بود و خود پیشقدم در کار خیر. معصومی نژاد خاطرهای از آیتالله تعریف میکند: «آیت الله با هر تصمیم و حرفش به اهالی مسجد درس اخلاق و نوع دوستی میداد. دهه ۵۰ وقتی به محله ما آمد تا امام جماعت مسجد شود، فهمیدیم قرار است میزبان شخصیتی منحصربهفرد باشیم. ما در کنار مسجد خانهای با امکانات کامل و به مساحت ۲۲۰ متر برای روحانی مسجد ساخته بودیم. وقتی به آیتالله گفتیم این خانه وقف شده برای زندگی روحانی مسجد، رو به ما کرد و گفت: این خانه را اجاره بدهید و درآمد حاصل از آن را خرج مسجد و نیازمندان کنید. خودش هم که تازه از تبریز به تهران آمده بود خانهای کوچک اجاره کرد.»
جمع کتابخوانها در مسجد جمع بود
پیش از ساخت بنای فعلی مسجد در دهه ۵۰ مسجد باب الحوائج بنای کوچکی بود در دل محله که با افزایش جمعیت محله صفا نیاز به توسعه و گسترش داشت. نمازگزاران قدیمی مسجد اما نقش آیتالله را در جذب جوانهای محله به مسجد و در نتیجه نیاز به توسعه بنای قدیمی مسجد پررنگتر از افزایش جمعیت محله میدانند. معصومی نژاد میگوید: «آیتالله یک کتابخوان حرفهای بود و نمازگزاران مسجد را هم به مطالعه کتاب ترغیب میکرد. او علاوه بر تدریس در حوزههای علمیه، شبستان مسجد را هم به محلی برای بحث و تبادل نظر درباره مباحث مذهبی تبدیل کرده بود. همین شد که جوانان هم پای بحث و درس او مینشستند و به تدریج جمعیت بیشتری از محله برای حضور در فعالیتهای مسجد ترغیب شدند. طولی نکشید که با افزایش جمعیت نمازگزاران شبستان مسجد دیگر پاسخگوی مراجعات مردمی و فعالیتهای مذهبی نبود. بنابراین اهالی محله آستین بالا زدند تا مکانی برای اقامه نماز و انجام فرائض دینی داشته باشند.»
اتاق مخصوص نمیخواهم
اکنون که حدود دو دهه از درگذشت آیتالله دروازهای میگذرد، سبک زندگی این روحانی تاثیرگذار را باید در میان خاطرات اهالی محله جستوجو کرد. اهالی محله صفا آیت الله را به چشم معلم اخلاق محله میدیدند. کسی که علاوه بر اداره مسجد خاطرهانگیز خیابان صفا، در کوچه و خیابان و هر جا که با هممحلهایهایش همکلام میشد درس اخلاق به آنها میداد و رفتارش کلاس درس اخلاق عملی بود. «علی زنده دل» یکی دیگر از اهالی محله صفا خاطرهای شنیدنی از این روحانی بیآلایش برایمان تعریف میکند: «وقتی آیتالله به محله ما آمد، مسجد نیاز به نوسازی داشت. یادم هست همان روزها پیشنهاد کردیم حالا که مسجد نوسازی میشود یک اتاق مخصوص برای امام جماعت بسازیم که مردم درخواستها و سئوالهاشان را آنجا با امام جماعت در میان بگذارند. وقتی این پیشنهاد مطرح شد، آیتالله بلافاصله با آن مخالفت کرد و گفت: اتاق ویژه لازم نیست. همینکه اتاقی بسازیم باید در داشته باشد و اگر در اتاق بسته بماند شاید یک نفر از مطرح کردن درخواست و سئوالش منصرف شود.»
من چه فرقی با شما دارم؟
آیتالله برای جوانان محله صفا هم الهامبخش بود. همان جوانانی که حالا با گذر عمر مویی سفید کردهاند و شدهاند بزرگترهای مسجد بابالحوائج. در روزهای نوسازی مسجد، آیتالله با رفتارش جوانهای بسیاری را به مسجد جذب کرد. معصومینژاد خاطرهای برایمان تعریف میکند: «مثل هر محله دیگری در محله ما هم جوانهایی بودند که به هر دلیلی به مسجد روی خوش نشان نمیدادند. یادم هست همان روزها که مسجد در حال نوسازی بود، آیتالله هم هر روز صبح آستین بالا میزد و پا به پای جوانهای مسجد کار میکرد. از جابجایی مصالح تا بنایی و... این صحنه برای خیلی از ما غریب بود. به آیتالله میگفتیم شما استراحت کنید اما میگفت فرق من با بقیه چیست؟ همین صحنهها چنان روی جوانهایی که مسجدی نبودند تاثیر گذاشت که آنها هم یکی یکی پای کار آمدند و شدند پای ثابت مسجد.»