همشهری آنلاین - ثریا روزبهانی: در این نشست اردشیر آلعوض، محقق فرهنگ عامه، روایتهایی کلیدی از جنبش مشروطه، فعالیتها و نقش شیخ فضلالله نوری در این دوران را مطرح کرد و محمود منیعی، تهرانپژوه، هم در ادامه نشست به تشریح پارهای از وقایع انقلاب مشروطه پرداخت. آنچه میآید چکیدهای از مجموعه گفتارها و روایتهای عنوانشده در این نشست است.
قصههای خواندنی تهران را اینجا ببینید
اولین جرقهها؛ رفتارهای توهینآمیز
اردشیر آلعوض با مرور اتفاقاتی که از ابتدای شکلگیری مشروطه در تهران رخ داده است، چشماندازی از زمینه تاریخی این واقعه را در جغرافیای تهران ۱۱۷سال پیش ترسیم میکند و به سراغ تجسم نخستین شعلههای این جنبش میرود: «جرقههای نهضت مشروطه در پی بیکفایتی عینالدوله، مشکلات گمرک و برخی عوامل دیگر زده شد. یکی از حوادث شتابدهنده جنبش مشروطیت، ماجرای نوز بلژیکی بود. ماجرا چنین است که اروپاییان حاضر در تهران برای مراسم سال نو محفلی به پا کردند و لباسهای جورواجور پوشیدند و ماسک بهصورت زدند. در جریان این ماجرا، نوز بلژیکی که کارگزار روسها در امور گمرک ایران بهحساب میآمد، در لباس روحانیون و با قلیانی در دست، عکسی گرفت. این عکس در میان مردم عزادارماه محرم پخش و موجب اعتراض آنها شد. موسیو نوز بلژیکی با این رفتار، سبب تعطیلی بازار و تجمع مردم در حضور روحانیون شد.
احداث بانک استقراضی روس در قبرستان مسلمانان نیز مزید بر علت شد و تحریک احساسات مردم را به همراه داشت. جزئیات این واقعه هم اینطور است که قرار بود بانک مذکور در زمینی وقفی و در قبرستان مسلمانان احداث شود. در اثنای ساخت، استخوانهای تازهمردگان کشف شد، اما اجساد و استخوانها با بیاعتنایی در چاهی ریخته شد. در پی این بیحرمتی، مردم به ساختمان در حال احداث بانک حمله و آن را ویران کردند.»
تولد واژه مشروطه
آلعوض با استناد به کتابهای تاریخی از نخستین گامهای این انقلاب در مسیر عدالتخواهی سخن میگوید: «وقتی حرکتهای روشنگری آغاز شد، نامی از کلمه مشروطه در میان نبود، بلکه عالمان دینی صحبت از عدالتخانه میکردند و در مسیر عدالتخواهی، بسیاری از بزرگان و در رأسشان شیخ فضلالله نوری، مرحوم آقای بهبهانی، طباطبایی، تفرشی و عالمان دیگر نقش بسیار اساسی داشتند. بعد از اتفاق موسیو نوز بلژیکی، علما به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) مهاجرت کردند تا حکومت را آشکارا مورد انتقاد قرار دهند و از ستم کارگزاران حکومت و وضعیت بد مردم بگویند. روحانیون برای برگشت خود شرط گذاشتند که دولت باید علاوه بر تاسیس عدالتخانه، نوز بلژیکی و عینالدوله را برکنار کند. دولت چارهای جز پذیرش خواست علما نداشت، اما ماجرا به اینجا ختم نشد و خشونت دولتی علیه مردم و پایبندنبودن حکومت به تعهداتش، به گسترش اعتراضها دامن زد که حکومت آن را برنتابید و تجمع اعتراضی مردم تهران در مسجد جامع را به خاک و خون کشید. علما در واکنش به این موضوع به قم مهاجرت کردند و عدهای از مردم از ترس جان خود به سفارت انگلیس پناه بردند. این تحصن یکماهه باعث شد که متحصنان بهتدریج خواستههای خود را تغییر دهند و بهدنبال ورود مضامین فرهنگ غربی به درخواستهایشان باشند. همچنین فرصت مناسبی برای سفارت انگلیس فراهم شد تا هدایت نهضت را بهدست بگیرد. تا پیش از این، خواستههای مردم به تاسیس عدالتخانه محدود شده بود، اما با تحصن در سفارت، لفظ مشروطه سر زبانها افتاد.»
ریشههای اختلاف و انحراف
درپی اعتراضات مردم و درخواست آنها مبنی بر عزل عینالدوله و تاسیس مجلس شورای ملی، مظفرالدینشاه چارهای جز موافقت با این خواستهها نداشت. در نتیجه، انتخابات مجلس در شهریور سال۱۲۸۵ برگزار شد و نخستین مجلس مشروطه در مهرماه همان سال آغاز بهکار کرد. این مجلس، کمیتهای را موظف به نوشتن قانون اساسی کرد و متن نهایی به امضای شاه رسید. آلعوض توضیح میدهد: «هم عوامل داخلی و هم عوامل خارجی در انحراف و شکست مشروطه دخیل بودند. اتحاد دولتهای روسیه و انگلیس در برابر آلمان و تقسیم ایران در قرارداد ۱۹۰۷ از عوامل مؤثر در شکست مشروطه بود. نیروهای روس نهتنها مجلس را به توپ بستند، بلکه شمال کشور را اشغال کردند و ضمن اشغال، جرم و جنایتهای متعددی برجای گذاشتند. همچنین میتوان اضافه کرد از آنجا که نهضت مشروطه حاصل تلاش گروهها و نیروهای اجتماعی متعدد بود، این جریانها پس از شکلگیری، بهجای گفتوگو با یکدیگر، به درگیریهای فیزیکی، تهمت و افترا، ترور و خشونت دست زدند. اتفاقات جنگ جهانی اول، دخالتهای دولتهای روسیه و انگلیس، گرسنگی، ناامنی و... ازجمله عوامل داخلی بودند که در شکست مشروطه نقش داشتند. روحانیون نیز که از سیاستمداران خسته و دلسرد شده بودند، صحنه سیاست را به سود مستبدان خالی کردند. همچنین پیروزی مشروطهخواهان نتوانست تغییر چندانی در نهادهای سیاسی و اجتماعی بهوجود آورد و طبقه حاکم همچنان وابستگان به نظام قبلی بودند.»
پرسشهای شیخ فضلالله در دادگاه
بهگفته محمود منیعی، تهرانشناس، شیخ فضلالله نوری بعد از اینکه متوجه میشود در شعارهای مشروطهخواهان مسائلی غیرشرعی وجود دارد در مقابل آنها موضعگیری میکند: «وقتی نیروهای قهریه از تبریز وارد تهران شدند، مشروطهخواهانی که دم از آزادی، قانون تضارب اندیشه و آرا میزدند، اکنون کوچکترین کارشان گرفتن و حبسکردن و مجازاتها و تشکیل دادگاههای صوری بود. یکی از این دادگاههایی که به شکل صوری در سالن خورشید کاخ گلستان تشکیل شد رسیدگی به پرونده شیخ فضلالله نوری را انجام میداد و یکی از اعضای هیأت منصفه دادستانی آن شیخ ابراهیم زنجانی بود. در این دادگاه شیخ فضلالله نوری سؤالاتی میکند که این سؤالات با جوابهای دیکتاتورمآبانه شیخ ابراهیم روبهرو میشود. مثلا ایشان میگوید: آیا گناه من بیشتر از محمدعلیشاه است؟ آیا گناه من بیشتر از عینالدوله و امینالسلطان است؟ نهتنها شما آنها را دستگیر نکردهاید، بلکه برای پادشاه مقرری سالانه ۱۰۰هزار تومانی تأیید کردهاید! در پاسخ به هرکدام از این بندها، شیخ ابراهیم میگوید که به تو مربوط نیست... به سؤالی که من میکنم، جواب بده.»
مظفرالدین شاه چرا با مشروطه موافقت کرد؟
مظفرالدینشاه بعد از به تختنشستن به فرنگ سفر میکند. وقتی به فرنگ میرود، تحتتأثیر فرهنگ غرب قرار میگیرد. اردشیر آلعوض در اینباره روایت میکند: «مهمترین چیزی که در ذهن مظفرالدینشاه شکل میبندد این است که در فرنگ همهچیز براساس قانون است و نظم ایجادشده در فرنگ منبعث از رعایت قانون است. بنابراین، مظفرالدینشاه پس از برگشت از فرنگ، به لحاظ ذهنی این آمادگی را داشته که بحثهایی درباره پایبندی به قانون حول و حوش او شکل بگیرد و راجع به آن گفتوگو شود، اما واقعیت این است که فهم درستی از این مفاهیم ندارد. جالب است که میخوانیم مظفرالدینشاه میگوید: این مشروطیت یعنی چی؟ یعنی اینکه تهران بشود لندن؟ اگر این بشود که این آرزوی ماست.
نکته اما اینجاست که وقتی از اقتدارگرایی دست برنمیدارد و فکر میکند رشد و ترقی فقط کالبدی است، اتفاق مثبتی نمیافتد. نمیشود مردم را به شکل دستوری وادار کرد قوانین را رعایت کنند، شما باید نظام آموزشیتان فطری باشد. بهنظر میرسد شاه هم فهم درستی از مشروطیت نداشته و فقط تصور میکرده اگر صرفا سندی بنویسیم، بدون پیمودن راه، حتما مثل لندن میشویم!»
آغاز بیاعتمادی به مجلس شورای ملی
آلعوض درباره کارکرد نخستین مجلس توضیح میدهد: «سرانجام پس از فراز و فرودهای فراوان و تحمل هزینههای سنگین اجتماعی و سیاسی، نخستین مجلس شورای ملی متولد میشود تا پایبندی به قانون مشروطه به آزمون گذاشته شود و نمایندگان، وکیل مردم باشند و امور کشور از زیرسلطه بیچون و چرا و مطلق پادشاهی خارج شود، ولی قانون اجرا نمیشود. علت این تأسف بزرگ قابل تامل و تعمق است؛ همین نمایندگانی که یک زمان، دم از آزادی و مبارزه با فساد میزدند، بعد از تکیه بر اریکه قدرت، خودشان در صفوف مفسدان قرار میگیرند و به نوعی در چپاول و غارت سرمایههای ملی و میهنی نقش دارند. چنین است که بیاعتمادی مردم به مجلس بهتدریج شکل میگیرد. به گواه تاریخ، محمدعلیشاه در دمیدن این بیاعتمادی و گسترش آن در جامعه بسیار مؤثر بود.»
بستنشینی در تلگرافخانه و امامزادهها
در جریان مشروطه ۳مکان برای بستنشینی اقشار مختلف وجود داشت. آلعوض میگوید: «ابتدا سفارتخانهها محل بستنشینی بودند. با ورود تلگراف به ایران، تلگرافخانهها هم در ردیف محلهای بستنشینی قرار گرفت. همچنین امامزادهها هم یکی از مکانهای بستنشینی محسوب میشدند؛ چرا که آنجا راحت میتوانستند اخبار را مخابره و دریافت کنند.
شیخ به سفارت نرفت
محمود منیعی با شرح کوتاهی درباره ورود فاتحان به تهران تعریف میکند: «بنا به روایت تاریخنگاران، شاهدیم که بسیاری از مشروطهخواهان جانشان را بیشتر از همهچیز دوست داشتند؛ آنها به سفارتخانه روس و انگلیس پناه میبرند و به مرحوم شیخ فضلالله نوری میگویند که شما هم جانتان در خطر است. جالب است که به ایشان میگویند حکم اعدام شما صادر شده است، آن هم بدون تشکیل هیچ دادگاهی!
مرحوم شیخ فضلالله نوری، پیشکاری به نام «نادعلی» داشت و فردی به نام خیرالله که در دستگاه شیخ ناظر این صحنهها بود. آنها به شیخ میگویند شما هم یک جایی بروید و از جان خودتان محافظت کنید. شیخ فضلالله نوری دستی به محاسنش میکشد و میگوید: «بعد از ۷۰سال سینهزدن زیر پرچم اسلام، آیا رواست که من زیرپرچم روس یا انگلیس این کار را کنم؟»
ماجرای شکستن مهر پای چوبه دار
سیدشریف کاشانی که تا دوره سوم مجلس در تهران تمام وقایع ریز و درشت تاریخی تهران را ثبت میکرد، روایت میکند: «۱۰دقیقه قبل از اینکه سر شیخ به دار برود، اجازه پیدا میکند که برای جماعت حاضر صحبت کند. قبل از اعدامکردن شیخ، نادعلی را صدا میکند و از گوشه شال خود کیسهای را درمیآورد و به نادعلی میگوید مجموعه مهرهای من داخل این کیسه است. اینها را تا وقتی من زندهام اینجا خرد کن و از بین ببر، چرا که بیم آن دارم که بعد از من سندی جعل شود که من را طرفدار انگلیس و روس معرفی کنند.»
یک پیشنهاد درباره تاریکروشن مشروطه
آلعوض پیشنهاد متفاوتی را درباره واکاوی و تبادل آرای اهل مطالعه درباره مشروطیت دارد: «بیش از ۱۰۰کتاب راجع به مشروطه، چه مخالف و چه موافق، مطالعه کردهام. استدلالهای مخالفان شیخ فضلالله نوری که واقعا مبنای عقلی و درستی ندارد، بیشتر گفته میشود. برای همین تعجب میکنم که چرا در ایران بعد از انقلاب، همتی وجود نداشته و ندارد که این حوزه را روشن کند. شهرداری تهران میتواند پژوهشگاهی یا خانهای را برای رواج گفتوگو بین طرفداران مشروطه و مخالفان مشروطه در تهران ایجاد کند. از نظر من، بهترین مکان برای اجرای این ایده منزل شیخ فضلالله نوری است.»
نقش کلیدی روحانیون
اردشیر آلعوض معتقد است که بانفوذترین و مؤثرترین افراد در رهبری نهضت مشروطیت، مراجع تقلید نجف، تهران و قم بودند و نقش برجسته و اصلی ایشان در همه بخشهای نهضت قابل ملاحظه است. او اضافه میکند: «چنان که رهبر معظم انقلاب در ضرورت تحقیق درباره تاریخ مشروطیت، نقش و جایگاه علما در آن نهضت را قابل مقایسه با نقش دیگران ندانسته و میگویند در سالهای پیش از مشروطیت، یعنی سالهای سلطنت مظفرالدینشاه، انجمنهای پنهانی و نشستهای گوناگونی تشکیل میشد که هم علما، هم غیرعلما در آن حضور داشتند و آثار آنها در مشروطیت منعکس است؛ منتها آن چیزی که مشروطیت را به ثمر رساند، این انجمنها نبود بلکه حضور مردمیای بود که جز با فعالیت و تأثیر علما امکانپذیر نبود. اگر فتوای آخوند خراسانی و فتوای شیخ عبدالله مازندرانی و امثال آنان نبود، امکان نداشت این حرکت در خارج تحقق پیدا کند... بنابراین، نقش روحانیت در مشروطیت، اولا نقشی نیست که قابل انکار باشد، ثانیا با نقش دیگر روشنفکرها و در مرحله بعدی بعضی از صاحبان قدرت و منتقدان دولتی قابل مقایسه باشد.»
قزاقها مجلس را به توپ بستند
دوم تیرماه سال۱۲۸۷ هجری شمسی در تاریخ معاصر سیاسی ایران، روزی خاص است؛ روزی که مجلس شورای ملی که پس از به نتیجه رسیدن انقلاب مشروطیت تاسیس شده بود، توسط قزاقان مسلح روس و به فرماندهی کلنل پالکونیک لیاخوف با توپخانه هدف حمله قرار گرفت. در ماجرای به توپ بستن مجلس، بسیاری از مجاهدین و مردم بیگناه هم هدف تیر قزاقهای روسی قرارگرفته و جان خود را از دست دادند. در تصویر، مدال یادبود به توپ بستن مجلس شورای ملی را مشاهده میکنید که بین قزاقهای ایرانی و سروان هنگ سیلاخوری پخش شد. روی این مدال، نیمتنه محمدعلیشاه و در اطراف او توپ و تفنگ و بیرق و عبارت (السلطان ابن السلطان ابن السلطان و الخاقان ابن الخاقان السلطان محمد علی شاه قاجار شاه ایران ۱۳۲۶ هجری قمری) حک شده است.
شیخ فضلالله چه میخواست؟
پس از آشکارشدن اهداف برخی از سران مشروطهخواه، روحانیونی همچون شیخ فضلالله نوری از مشروطه فاصله گرفتند. محمود منیعی، تهرانشناس، درباره خواسته شیخ فضلالله نوری میگوید: «مرحوم شیخ فضلالله نوری، نماینده ویژه مرحوم میرزایشیرازی بود و بعد از مرحوم آشتیانی وقتی به تهران آمد، ملجأ و پناه مردم شهر تهران شد. وجود گرایشهای غربگرایانه و تمایل سکولاریستی در تدوین قانون اساسی و متمم آن باعث شد که آیتالله نوری به مخالفت با مشروطه بپردازد، چرا که تصور شیخ از مشروطه آن بود که دستورهای شرع به رویه قانونی تبدیل شود و ظلم حاکمان کاهش یابد، ولی روند تدوین قانون اساسی نشان میداد که مشروطه بهسوی اروپاییشدن گام برمیدارد. در این بین نقدهای تند شیخ فضلالله به تلقی مشروطهخواهان از آزادی و مساوات، تلنگری بود تا از انحراف حرکت اصیل مردم رنجدیده به سمت هرجومرج، استبداد و افتادن به دام تفکرات بیگانه جلوگیری شود.»