همشهری آنلاین - ثریا روزبهانی: لوطیهایی مانند اکبر پامناری و مهدی قصاب که با گذشت سالیان بسیار هنوز رفتار جوانمردانه آنها مثالزدنی است. نصرالله حدادی، تهرانشناس ما را در این تور همراهی میکند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
پناه بیپناهان محله پامنار
اولین مقصد تور تهرانگردی با عنوان «به دنبال نشانی لوطیها» که از سوی موسسه تهرانشناسی موسسه همشهری برگزار میشد، چهارراه سرچشمه است. محلهای که یکی از لوطیها و باباشملهای معروف تهران در آنجا برو و بیایی داشت و هنوز هم سینه به سینه رسم جوانمردی و مردمداریاش نقل میشود. برای شنیدن خاطرات «اکبر پامناری» به سراغ «علی اکبر کاظمی موحد» از بستگان نزدیکش میرویم تا با خاطرات او به حدود یک قرن قبل برویم و با مرام و سلوک این لوطی بنام تهران آشنا شویم.
برای ساعاتی مهمان خانه زیبا با بسیاری از وسایل قدیمیاش میشویم که هر گوشه و کنار آن، برگی از تاریخ را با خود به همراه دارد. «علیاکبر کاظمیموحد» در باره رفتار و منش حاج اکبر روایت میکند: «محله پامنار از میدان ارگ و سرچشمه شروع میشد و تا دروازه شمیران ادامه پیدا میکرد. پهلوان اکبر ۲باب قهوهخانه داشت. یکی از آنها کمی پایینتر از سهراه دونگی بود و دیگری هم در بازار فعلی و مکان کنونی چلوکبابی شمشیری. او به کسب و کار مشغول بود و درآمدش را هم هزینه مردم میکرد. جامعه آن دوران از او به عنوان یک پهلوان، لوطی و داشمشدی نام میبرد. هر چند این شخصیت منصب و مقام درباری و اداری نداشت، اما حرف و کلامش میان اهالی، برش داشت و معتمد محل بود.
واسطه میشد و اختلافات مردم را حل میکرد، اهالی برای انجام کارهایشان از او مشورت میگرفتند. هرکسی به تهران برای کار و گرفتاری میآمد و گیر میکرد، به او میگفتند که سراغ فلانی برو! میآمد دم قهوهخانه و میگفت که مشتی وضع ما این طوری است. اکبر پامناری به شاگردانش میگفت: یک ناهار، شام، صبحانه به آقا بدهید که بخورد و صبح برود سر میدان سر کار. تا زمانی که کار نداشت او مهمان آنجا بود و شب را هم در قهوهخانه میخوابید. هم میخوابید و هم خرج زندگیاش را میداد. هر کسی میخواست عروس شود، کمک هزینه عروسی و جهاز را برایش فراهم میکرد، کسی بدهکار بود برای او گلریزان میکرد. اکبرخان در محله پامنار پاتوقدار معروفی بود. بیراه نیست وقتی از دنیا رفت اهالی محله پامنار گفتند: پناه بیپناهان مرد. پهلوان اکبرخان، کمی بعد، زورخانهای حوالی همان سهراه دونگی نرسیده به کاروانسرای «تفرشیها» ساخت.»
داروغه و امین محل
حاج علیاکبر کاظمی، لات و لوطیها آن دوران را از هم تفکیک میکند و راه و رسم هرکدام را جدا میداند. او اعتقاد دارد لاتها یک آدمهایی بودند که دنبال منافع میگشتند و منافعشان هرجا که بود میرفتند. ولی لوتیها برای خودشان یک جایگاه خاصی، ارج و قربی داشتند. او درباره مسلک اکبر پامناری اینگونه روایت میکند: «حاج اکبر، لوطی بود و در محدوده سکونت و کسب و کار اکبر پامناری، کسی جرئت نمیکرد در این راستهها زور بگوید یا مال کسی را بالا بکشد، او داروغه، ریشسفید و امین محل بود.
در همه زورخانههای تهران صاحب زنگ بود. برخلاف سایر لوطیهای تهران، اهل قدارهبندی و قمهکشی نبود و تبحر خاصی در پرتاب زنجیر یزدی داشت که شاید این تنها وسیله دفاعی او محسوب میشد. به رغم قد کوتاه و ریزنقشاش، توانایی خاصی در راهنمایی و هدایت مردم داشت و فردی مقتدر و باجرئت بود. زمان مرگش در دوره پهلوی اول همه دکانهای بازار تهران بسته شد و تمام پاتوقداران محلههای تهران در تشییع جنازه او شرکت کردند. او ارادت ویژهای به امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) داشت و به عشق این بزرگان هر شب جمعه به همراه نوچهها و اهالی محله پامنار سینهزنی یک دستی اجرا میکرد و تا زمان مرگش دل در گرو اهل بیت(ع) داشت. هنوز هم داشمشتیهای محله پامنار هر محرم به یاد او بر سر مزارش در امامزاده یحیی (ع) میروند. هرچند محل دفنش مشخص نیست و متولیان قدیم این امامزاده اعتقاد دارند در کنار دیوار و زیر درخت آرمیده است.»
مسجدی برای توبه دزدان و مطربان
صدای اذان در میان هیاهو و شلوغی چهارراه سیروس شنیده میشود و این خبر از آن میدهد که نشانی را درست آمدهایم. مقصد دوم تور، مسجدی با قدمت نزدیک به ۲قرن است که از دوره قاجار به جای مانده و دزدان و مطربان برای توبه آن را بنا کردند و اکنون به نام امام جعفر صادق(ع) مزین شده است. سنگنوشته قدیمی موجود، این موضوع را اثبات میکند. برای دیدن این سنگ تاریخی و شنیدن داستان این مسجد با خادم قدیمی این بنا به سمت انبار همراه میشویم.
نصرالله حدادی، تهرانشناس، درباره تاریخچه این مسجد میگوید: «نخستین نام این مسجد چالانچیخان و طالانچیخان بود که در زبان آذری به معنای مطرب و دزد تعبیر میشود. همچنین قرار دادن «خان» به سر اسم برای احترام و ارج بخشیدن است. تا قبل از سال ۱۳۲۰ یک مسجد در تهران به نام ائمه وجود نداشته و نامهای آنها مانند مسجد حوض، تکیه ملاعلی، مسجد طالانچی و ... بود، اسامی ائمه را بعد از شهریور ۲۰ گذاشتند و کمکم رواج پیدا کرد. چون افراد سعی میکردند باقیاتالصالحاتی برای خودشان به جای بگذارند به همین خاطر نام خودشان را روی آن میگذاشتند.»
برو مرد باش!
مقصد بعدی خانه و کوچه مهدی قصاب از لوطیهای قدیمی تهران است. حدادی در حالی که به نام حک شده «مهدی قصاب» روی تابلوی کوچه اشاره میکند، میگوید: «حاج مهدی کریمی معروف به مهدی قصاب، بچه سرپولک بود. در سه راه سیروس کاسبی میکرد و مغازة قصابی داشت. او لوطی، مشتی و جوانمرد بود. همة خواهرزاده ها و برادرزادههای او نیز انسانهای شریفی بودند. پدرش اصالتاً اصفهانی و قصاب بود. چند روز قبل از مرگش، گویی که مرگش به او الهام شده باشد، از همه محل و کسبه حلالیت طلبید و سپس فوت کرد. برادر کوچکترش در بازار بدون اجازه و به حالت باجخواهی همیشه از مغازه گزفروشی، یک ریسه گز برمیداشت. زمانی که این موضوع از طرف خود پیرمرد گزفروش به گوش مهدی قصاب رسید، برادر را توبیخ کرد و سیلی محکمی به گوشش نواخت. برادرش دیگر جرات نکرد چنین کاری را انجام دهد.»
مهدی قصاب وقت دعوا، هرگز دست به چاقو نمیبرد و بازور بازویش درگیر میشد. پول قمار نخورد و به پول مردم دست نزد. در مورد پاکی و شرافت در رفتار او بسیار سخن گفته شده است. در محلهای که پر بود از شیرهخانه، مطربکده و قمارخانه زندگی میکرد؛ اما هرگز سمت این کارها نرفت و پاک زیست. یک بار جلوی ماشین خانم ثریا، همسر دوم محمدرضا پهلوی، را گرفت؛ شاه او را احضار کرد و با نگاهی به هیکل حاج مهدی گفت: «برو جوان. حیف است هیکل به این رعنایی از بین برود. برو مرد باش!» او برای امام حسین (ع) دسته عزاداری به راه میانداخت. پس از فوتش، مادر دکتر امینی، خانم فخرالدوله، دسته و هیئتش را اداره میکرد. مهدی قصاب در سال ۱۳۵۰فوت کرد و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.