همشهری آنلاین - یکتا فراهانی: فرهنگ لغت، سه تعریف برای شکست دارد: عدم موفقیت در انجام کاری، کاری که باید انجام میدادی ولی نتوانستی به خوبی از پس آن بر بیایی و موضوعی آن طور که باید پیش نمیرود. از بین سه تعریف، به نظر میرسد تعریف اول بیشترین اعتبار را در جامعه ما دارد.
واکنش افراد با توجه به اولویتهایی که دارد نسبت به شکست متفاوت خواهد بود. مثلاً برای بعضی افراد شکست در زمینههای ارتباطی و عاطفی بسیار مهم است. در صورتی که ممکن است برای عدهای شکست در زمینههای تحصیلی، کاری و مالی اهمیت زیادی داشته باشد. اما نوع واکنش ما به ناملایمات میتواند بر کیفیت زندگی و همچنین سلامت جسم و روان ما مؤثر باشد.
تجربه شکست
سیده زهرا انجام، روانشناس تربیتی سوپروایزر انجمن واقعیت درمانی مشاوره در حوزه توسعه فردی و زوجدرمانگر درباره شکست میگوید: «شکست تجربهای است بسیار آشنا که در زندگی بارها و بارها با آن مواجه شدهایم، شکست در رابطه، شکست در آزمون، شکست در شغل، شکست در سرمایه گذاری، شکست در ازدواج ...
برخی افراد بعد از شکست دوباره بلند میشوند و با تلاش مجدد به مسیرشان ادامه میدهند. اما عدهای دیگر بعد از شکست چنان از پا میافتند که اثر آن روزها، ماهها و حتی سالها باقی میماند.
نحوه برخورد ما با شکست
به گفته این روانشناس، شکست مانند ضربهای دردناک و ناگهانی است که تعادل ما را برهم میزند. نحوه برخورد ما با شکست به عوامل متعددی مرتبط است. از مهمترین این عوامل میتوان به باورهای ما درباره شکست، پررنگ بودن ابعاد مختلف زندگی و سیستم حمایتیمان اشاره کرد.
وقتی شکست اتفاق میافتد (تفاوتی نمیکند این شکست فقدان باشد یا یک بحران اقتصادی) تفسیر و برداشت ما از آن اتفاق در شیوه رویارویی ما با شکست تاثیرگذار است. اینکه این شکست را پایان تمام آرزوها و اهداف خود میدانیم یا تجربهای که میتوان از آن آموخت یا فرصتی برای یافتن مسیر جدید؟ در این شکست خود را مقصر میدانیم یا عوامل بیرونی و یا هردو؟ ...
بیشتر بخوانید
توجه به ابعاد مختلف زندگی
زهرا انجام میگوید: عامل مهم دیگر در نحوه مقابله ما با شکست توجه به این نکته است که بدانیم زندگی ما دارای ابعاد متعددی است: حرفه، درآمد، روابط خانوادگی، دوستان، معنویت و سلامت جسم. به این ترتیب هرچه بیشتر در توسعه و رشد ابعاد زندگیمان تعادل برقرار کرده باشیم کمتر احتمال دارد با شکست در یک بعد، ناامید و سرخورده شویم و بقیه زندگی را صرف سوگواری برای آن شکست کنیم.
برای مثال اگر در ازدواج شکست خوردیم، دچار بیماری شدیم یا شغلمان را از دست دادیم، این، فقط شکست در یکی از ابعاد زندگی است؛ نه تمام زندگی. بنابراین میتوانیم با اتکا و تمرکز بر بخشهای دیگر، مراحل شکست را سریعتر پشت سر بگذاریم.
سیستم حمایتی
به گفته این روانشناس، عامل مهم بعدی داشتن سیستم حمایتی است. وقتی شکست یا بحرانی جدی رخ میدهد مانند زمانی که عزیزی را از دست میدهیم با چند مرحله روبه رو خواهیم شد: انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و پذیرش.
آیا یک سیستم حمایتی برای خودمان ایجاد کردهایم تا در گذار از این مراحل دست ما را بگیرند؟ چقدر بر روابط دلگرم کننده سرمایه گذاری کردهایم تا بتوانیم در شکستها از گرمای این روابط برای جان گرفتن استفاده کنیم؟ در گذر زمان مراحل شکست آیا کسی را دارین تا از او درخواست کمک کنیم؟ احساسات و افکارمان را با او درمیان بگذاریم، به آسیب پذیر بودنمان اعتراف کنیم و به دنبال راه حل باشیم؟ اگر چنین روابطی نداریم آیا از مشاور، متخصص و رواندرمانگر کمک میگیریم؟ و مهمتر از تمام اینها، آیا خودمان حامی و دلگرمی خودمان هستیم یا مدام خودمان را مقصر میدانیم و سرزنش میکنیم؟
چه کسی در زندگی میداند که واقعاً چقدر متحمل درد و رنج شدهایم؟ قطعاً خودمان! پس آنچه باید به عنوان واکسن شکست در نظر بگیریم رابطه همدلانه و حمایتگرانهای است که با خودمان ساختهایم.
همدلی و حمایت گری
انجام میگوید: برای همدلی و حمایتگری در زمان شکست، چه با دیگران و چه با خود، بهتر است به این نکات توجه داشته باشیم:
نصیحت نکنیم، سعی نکنیم موضوع درد و رنج موجود را کوچک و کم اهمیت جلوه دهیم. از جملاتی مانند مهم نیست، اتفاق خاصی نیفتاده، بدتر از این هم برای دیگران پیش آمده و ... استفاده نکنیم.
خودمان یا دیگران را سرزنش نکنیم. به جای نصیحت کردن از خود فرد بپرسیم که چه کمکی از ما برای او برمیآید و به حرفهایشان با جان و دل گوش دهیم.
درد و رنجی را که تحمل میکنند تأیید کنیم: خیلی باید برایت سخت بوده باشد، میدانم چه رنجی میکشی ...
توجه داشته باشیم این نوع واکنشها یک پیام مهم به همراه دارد: «من کنارت هستم، مراقبت هستم و میخواهم کمکت کنم.»