تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۹:۴۳

فریبا خانی: صفر گزارش می‌دهد... صفر همان دایره کوچکی است که بعضی از ریاضیدان‌ها او را به عنوان عدد و بعضی دیگر او را به عنوان مفهوم ریاضی قبول دارند.

همانی که بعضی از ما خاطره‌های زیادی در مدرسه با آن داشتیم. همان نقطه بی‌خیالی که دو گوش گنده کنارش نشسته بود. و 2 آن احتمالاً موقع پریدن از جوی آب در آب افتاده...

صفر مفهوم آغاز و پایان است. ممکن است معنای نویی و تازه‌ای داشته باشد، مثل ماشین‌های صفر تازه از کمپانی بیرون آمده... یا مفهوم ناشیگری و بی‌تجربگی مثل خبرنگارهای صفر...

اگر صفر عدد باشد، عددی است قبل از یک... پس چرا جایی آن را حساب نمی‌کنیم؟ چرا روزنامه‌ها صفحه‌هایشان را با صفر آغاز نمی‌کنند؟ اما ما در اینجا آخرین صفحه نشریه دوچرخه را به صفر اختصاص می‌دهیم. جایی که قبل از صفحه یک قرار می‌گیرد... و به نوعی آغاز و پایان را تداعی می‌کند. از این هفته، یک در میان« صفحه صفر» و « 16+8» را خواهیم داشت منتظر باشید.

***

هـَ ، هـَ ، هـَ... هُو، هُو، هُو... هاهاها... اینجا، جای خنده است. باید بخندی و صدای قهقهه‌هایت تا آسمان برود.

تجربه جالبی است. حضور در باشگاه خنده... دوشنبه هر هفته، عده‌ای در فرهنگ‌سرای ملل جمع می‌شوند تا بخندند و روز شادی را سپری کنند. هـَ ، هـَ ، هَـ... ها، ها، ها...

* * *
طرفداران باشگاه‌های خنده معتقدند که خنده مزیت‌های بسیاری دارد. آنها می‌گویند: «خنده توان انسان را برای مقابله با درد افزایش می‌دهد.» خنده باعث سلامت جسم  و  آرامش می شود.

هنگام خنده؛ بدن انسان اکسیژن‌گیری بهتری می‌کند و خون‌رسانی به قلب بهتر انجام می‌شود. همچنین خنده عمر انسان را افزایش می‌دهد. قدرت یادگیری انسان با خندیدن افزایش می‌یابد. مهم‌تر از همه، خندیدن باعث تخلیه روانی افراد می‌شود.

هَـ ، هَـ، هـَ... ها، ها، ها...

* * *
داخل سالن‌ آدم‌های زیادی از پیر، جوان، نوجوان و کودک جمع شده‌اند و همه می‌خواهند بخندند.

بعضی از کمدین‌ها معتقدند ایرانی‌ها به راحتی نمی‌خندند و خنداندن آنها کار سختی است و بعد من متعجبم که این آدم‌ها را با این گروه سنی متنوع چه‌طور می‌توان خنداند.
مسئول برنامه، پشت میکروفن قرار می‌گیرد و چند نکته را یادآوری می‌کند. او می‌گوید: «یک دقیقه خندیدن، مثل ده دقیقه ورزش کردن است.»

وسپس می‌افزاید: «در این برنامه، باید کودک درون خود را آزاد کنید!»

* * *
همان‌طور که می‌دانید در وجود آدم‌ها یک کودک وجود دارد. در این مراسم باید کودک درون راحت باشد؛ انگار خندیدن به این بخش وجودی انسان مرتبط است. هَـ ، هَـ ، هَـ... ها، ها، ها...

او ادامه می‌دهد: «خندیدن مسری است... شما با دیدن فردی که می‌خندد، حتی اگر ندانید به چه موضوعی می‌خندد، ناخودآگاه می‌خندید...»

او به حاضران می‌گوید: « چشم‌هایتان را ببندید و تصور کنید یک لیموترش نصفه در دست دارید. حالا آن را درون دهانتان فشار دهید... آنهایی که آب بزاق دهانشان ترشح کرد، برای خودشان کف بزنند!»و همگی در این جمع برای خود کف می‌زنند.و تمرین‌های خنده، آغاز می‌شود. همگی با هم... «هو، هو، هو، ها، ها، ها... هو، هو، هو...»و اولین تکنیک خنده که تکنیک سوئیچ ماشین است، اجرا می‌شود.

صدای خنده‌ای که شبیه سوئیچ ماشین است. و صدای غش‌ غش‌های واقعی خنده این بار به گوش می‌رسد.من قبل از ورود به سالن تصمیم گرفته‌ام نخندم و فقط به عنوان یک گزارشگر از مراسم دیدن کنم، اما من مثل این که از بقیه بیشتر می‌خندیدم. حتی موقع تنظیم گزارش هم به شدت خنده‌ام می‌گیرد.هَـ ، هَـ ، هَـ... ها، ها، ها

* * *‌
مسئول برنامه می‌گوید: «بزرگان دین هم تأکید دارند که خنده بسیار مفید است»، او از قول امیرالمؤمنین  ع نقل می‌کند: «بعد از سلامتی، خندیدن بهترین نعمت است.» و بعد تکنیک موبایل اجرا می‌شود و همگی در حالی که موبایل خیالی در دست دارند، می‌خندند و به چپ و راست خم می‌شوند.

واقعاً که خندیدن مُسری است، چون من  دیگر نمی‌توانم بنویسم...

هَـ ، هَـ ، هَـ... ها، ها، ها، ها... حمیدی‌نیا بعد از اجرای تکنیک موبایل می‌گوید: «چو شادی بکاهد، بکاهد روان!» یاد جناب فردوسی می‌افتم، نمی‌دانم اگر فردوسی در این جمع نشسته بود، چه کار می‌کرد؟!

هَـ ، هَـ ، هَـ... ها، ها، ها

* * *
بعد از تکنیک موبایل، تکنیک کاسه آش و تکنیک شیر و قهوه نیز اجرا می‌شود. تصور آدم‌هایی که در دست‌های خود یک کاسه آش داغ دارند و هر هر هر می‌خندند، خیلی جالب است. هَـ ، هَـ ، هَـ... ها، ها، ها...

*‌ * *
نوجوان‌هایی که در سالن هستند به نظر می‌رسد کمتر از همه می‌خندند.

فرانک دشتی، یکی از این نوجوان‌هاست. او می‌گوید: «هر دوشنبه با خانواده‌ام به این باشگاه می‌آییم تا بخندیم.»

- اما تو خیلی نمی‌خندی؟ چرا؟

- من مدت‌هاست به باشگاه خنده می‌آیم و تکنیک‌های آن برایم تکراری شده است. جلسه‌های اول آدم خیلی می‌خندد.

از او می‌پرسم: «کدام تکنیک خنده را بیشتر دوست داری؟»

- فرانک می‌گوید: «شیر...!»

- چرا شیر؟

- خیلی با نمک است.

* * *
هر چه با خود فکر می‌کنم نمی‌توانم رابطه شیر با خنده را پیدا کنم.

- از فرانک می‌پرسم: در مدرسه به چه موضوع‌هایی می‌خندید؟

- به موضوع‌هایی مثل لطیفه‌ها، SMSها و چیزهایی که بچه‌ها تعریف می‌کنند.

- دوستانت هم به این باشگاه می‌آیند؟

- هنوز نه... اما من به آنها پیشنهاد کرده‌ام که بیایند. هَـ ، هَـ ، هَـ... ها، ها، ها.

نوجوان دیگری هم آن سوی سالن هست.

علی مظلومی 15 سال دارد. او می‌گوید: «من و پدر و مادرم هر دوشنبه اینجا هستیم!»

- خودت دوست داری به اینجا بیایی یا اصرار خانواده است؟!

- نه، برای من اینجا خیلی جالب است؛ جایی که آدم‌ها فقط می‌خندند.

- تو کدام تکنیک خنده‌ را دوست داری؟

مثل فرانک، او نیز از تکنیک شیر خوشش می‌آید.

* * *
 مجری برنامه به شدت می‌خندد. عده‌ای از آدم‌ها به شکل اغراق‌آمیزی قهقهه
سر می‌دهند و بالاخره تکنیک شیر اجرا می‌شود. حاضران  دست‌هایشان را کنار گوش خود می‌گذارند، زبانشان را بیرون می‌آورند و به همدیگر نگاه می‌کنند و غش‌غش می‌خندند. چهره آدم‌های جدی سالن با اجرای این تکنیک، بی‌نهایت بامزه می‌شود. بی‌خود نیست که می‌گویند: «باید کودک درون آزاد باشد!»

غزال و روژین، دو نوجوان دیگر که دیر به مراسم رسیده‌اند، با ورود به سالن و دیدن چهره عجیب آدم‌ها خنده‌شان می‌گیرد... آنها هم از وجود چنین باشگاهی بی‌اطلاع بوده‌اند و برای اولین بار است که به اینجا آمده‌اند و کلی هم از این باشگاه خوششان آمده است.

* * *
بعد از مراسم خنده، به سراغ سعید حمیدی‌نیا می‌رویم.

* شما متخصص خنده هستید؟ این تخصص را از کجا یاد گرفتید؟

- من این دوره‌ها را در هند دیدم. اما در فرهنگ ایرانی هم پیشنهاد‌های بسیاری برای خنده وجود دارد.

* خندیدن را با تکنیک انجام می‌دهید؟ این تکنیک‌ها را از کجا آورده‌اید؟

- در کتاب‌های خنده، 50 تکنیک خنده ثبت شده است که ما این تکنیک‌ها را ایرانی کرده‌ایم تا با فرهنگ خودمان بیشتر بخواند.

* چند تکنیک در باشگاه‌های خنده اجرا می‌شود؟

- حدوداً 18 تکنیک!

* در طول مراسم مدام خودتان هم می‌خندیدید... در خانه هم آدم خوش‌خنده‌ای هستید؟

- بله... می‌توانید از همسایه‌های من بپرسید.

* * *
یاد یک ضرب‌المثل فرانسوی افتادم: جدی‌ترین آدم‌‌ها کسانی هستند که می‌خندند و دیگران را می‌خندانند...از  باشگاه که بیرون می‌آیم؛ احساس می‌کنم گونه‌هایم به شدت کش آمده‌اند و فکم درد می‌کند. از خودم می‌پرسم: اگر برای دفعه بعد هم وارد این باشگاه شوم باز هم می‌توانم بخندم؟

برچسب‌ها