جای خالی کتابهای درسیتان سبز!
شاید بهترین جا خالی برای کتابهای درسی، خواندن کتابهای غیردرسی باشد.
همانها که احتیاج به امتحان دادن ندارند، نیاز نداری تا فردا صبح حتماً تمامشان کنی و با خیال راحت می توانی آنها را مطالعه کنی.
اما جایش خالی است؛ در دستهای تو که این روزها، خالی از کتاب و دفتر مدرسه است.
جایش خالی است؛ در ذهن بسیاری از ما، که هیچ فضایی برای خواندن چند خط کتاب در روز ندارد.
جای این فرهنگ خالی است، فرهنگ کتابخوانی؛ که شاید تو و نسل تو بتوانید تکانی به آن بدهید و کتابخوانی را تبدیل به یکی از فعالیتهای فراغت تابستانی کنید و نتیجه خارقالعاده آن را در بزرگسالیتان ببینید.
جای این فرهنگ خالی است. پشت بازیهای تکراری موبایلها، پلیاستیشنها، در کنار میز کامپیوتر، یا حتی موقع چت و چرخیدن در فضای مجازی اینترنت.در حالی که حتماً شما هم می دانید کتابخوانها در استفاده از اینترنت موفقترند.
جای این فرهنگ، پشت همه تکرارهای تابستان خالی است. جای این تکرار، خالی است.
تکرار کتاب خواندن، تکراری نیست. هر کتاب ویژگی خودش را دارد و داستان خودش را و اطلاعات و معلومات خودش را؛ خواندن هر کتاب تفریح جداگانهای است، خستگیتان در میرود، ذهنتان را درگیر میکند، از روزمرگیها جدایتان میکند، از حرص خوردن برای مسائل پیش پا افتاده رها میشوید. روح را بزرگ میکند و... نبود آن را حس میکنید؟ جایش خالی است؟
از شما میپرسم. تابستانها، کتاب هم میخوانید؟
لیندا، 15 ساله: الان وقت این حرفها نیست. تازه از دست کتاب راحت شده ایم.
علی، 14 ساله: از قیافه کتاب حالم بد میشود.
مهدی، 16 ساله: کتاب درسی و غیردرسی ندارد.
عارفه ،17 ساله: بدم نمیآید. گاهی میخوانم. البته خیلیخیلی کم.
ستاره، 13 ساله: حوصله میخواهد.
سحر، 17 ساله: حوصله آدمهای کتابخوان را هم ندارم.
سمانه، 15 ساله: مثل اینکه تابستان شدهها!
حمیدرضا، 16 ساله: بدم میآید.
کتاب، کتاب نازنین، پس چرا من اینقدر دوستدارمت؟ چرا تابستانها، خوشحالم از اینکه بالاخره میتوانم با خیال راحت و بدون دلواپسی درسهایم، کتاب بخوانم و لذت ببرم؟ چرا من فکر میکنم درسهای مدرسه، فقط نوعی از کتاب هستند و هیچ وقت با تو ، یار مهربان ، خداحافظی نمیکنم ، کتاب، کتاب نازنین؟!
علیرضا ابراهیمی، روانشناس و مشاوره تحصیلی میگوید: «من از یک دختر دبیرستانی شنیدم که میگفت: همه طول سال تحصیلی، کتاب ما را رنج داده است. هر وقت میخواستیم تلویزیون ببینیم، سینما برویم، گردش برویم، هر کاری که میخواستیم بکنیم، نمیشد؛ باید درس میخواندیم.
همه رنجها در کتاب جمع میشود، الان دیگر میخواهیم برویم گردش... » البته پس از مدتی برای این نوجوانان، گردش هم عادی میشود. اما این فشارهای درسی باعث شده بعضی از آنها از کتاب متنفر باشند. در حالی که باید درس و مدرسه، شبیه تفریح باشد، نه یک کار بزرگسالانه و وظیفه سخت.
اما با توجه به همه این فشارها، اگر نوجوانان لذتِ خواندن درباره مسائل مورد علاقهشان را درست تجربه کنند، حتی این فشارهای درسی هم باعث بیزاری آنها از کتاب نمیشود،
و حتی اگر خواندن کتاب را به عنوان یک فعالیت غیردرسی ، تفریحی و لذتبخش بپذیرند، ممکن است خواندن کتاب درسی هم برایشان دلپذیرتر شود.»
عکس: محمود اعتمادی
از شما پرسیدم: تابستانها چهقدر کتاب میخوانید؟
فاطمه، 17 ساله: از نمایشگاه کتاب، چندتایی خریدهام، اما هنوز نخوانده ام. منتظر بودم امتحان هایم تمام شود. بعد هم رفتیم مسافرت. هنوز شروع نکرده ام.
زهره ،16 ساله: فقط اولش سخت است. وقتی که میخواهم کتابی را شروع کنم هی امروز و فردا میکنم.
فرید، 15 ساله: من عضو کتابخانهام. هرهفته آنجا سر میزنم و معمولاً ماهی یکبار کتاب امانت میگیرم. تابستانها دو هفته یک بار کتاب میگیرم.
محمدرضا، 16 ساله: فقط کتابهای مربوط به کامپیوتر. همین.
سعیده، 15 ساله: من دلم میخواهد کتاب بخوانم اما نمیدانم چه کتابی بخوانم بهتر است.
مریم، 17 ساله: باورتان نمیشود، اما مادرم خیلی دوست ندارد من کتاب بخوانم.
روانشناسان معتقدند، احترام به کتاب و کتابخوانی در خانواده و آموزش آن به بچهها در دوران کودکی و نوجوانی، مهمترین مسئله در کتابخوان شدن جامعه است. اعظم قریشی، مشاوره و مربی پرورشی مدرسه راهنمایی میگوید: «درست است که فرهنگ مطالعه در بین نوجوانان پایین است اما در همین مدرسهها، ما دانشآموزانی داریم که عضو فعال کتابخانهاند و به کتاب خواندن علاقه دارند. پس بخشی از کار، به خانوادهها برمیگردد. این مسئله که ما فقط کتابهای درسی را کتاب قابل خواندن ندانیم و به کتابهای دیگر هم اهمیت بدهیم، کار خانوادههاست. در عین حال معتقدیم که خود دانشآموزان، میتوانند فرهنگ کتابخوانی را به خانوادهها ببرند؛ میتوانند براساس علاقههای افراد خانوادهشان، کتابهایی انتخاب کنند و یا از کتابخانه مدرسه، امانت بگیرند و برای خانواده ببرند.آنها خودشان هم باید این علاقه را تقویت کنند.»
اگر دوست دارید باز هم بگویید حالا وقتش نیست. بیموقع حرفش را زدید. اگر دوست دارید، همین صفحه را پاره کنید تا دلتان خنک شود.
اگر دوست دارید اصلاً نگاهش هم نکنید. اما لطفاً از جامعه هم ایراد نگیرید.
جامعه از همه کندتر است. خودش هم نمیداند چه باید بکند. در کتابخوانی بزرگترهایش مانده است. بهتر است خودتان فکری به حال خودتان بکنید. لااقل آن بخشی را که به خودتان مربوط است درست انجام بدهید. باور کنید جذاب است. از ما گفتن