وجودش همیشه در گرو اتفاقها و چیزهای دیگر است. دلیل میخواهد حضورش؛ اگر بیدلیل بیاید لوس میشود. معمولاً هم راهش را بلد نیست.
بعضی وقتها جاهای بیمزهای میرود. بعضی وقتها سرجایش است اما کسی او را نمیبیند. حتی حسش هم نمیکنند. فقط نتیجهاش دیده میشود.
اصلاً راستش را بخواهید خود کلمهاش همینجوری «حالگیری» است. در حالی که وقتی به یک لحظه خیلیخیلی شاد فکر میکنیم میبینیم که عجب خارقالعاده است این شادی؛ و چه تأثیر بزرگی روی روابط ما با آدمهای دوربرمان و روی فعالیتها و حتی درس و مدرسهمان دارد؛ به شرطی که وقتی شادیم، راه شادی کردن را بلد باشیم.
عکس: رضا معطریان
من و تو
برای من، شادیها عمق ندارد. اما گاهی همان شادی سطحی را دوست دارم، دلم میخواهد شادی کنم، اگر حتی بعداً خیلی احساس خوبی نداشته باشم.
برای تو، شادی سروصداست. هیجان و هیاهوست. تو به بهانههای مختلف شادی میکنی. خودت گفتی وقتی تیم مورد علاقهام میبرد، از ته دل شاد میشوم و میخواهم همه بدانند که چهقدر خوشحالم. فوتبال که تعطیل است، شادی هم نیست؛ علیرضای 15 ساله این را گفت.
برای تو، همین که مدرسهها تعطیل شده، شادی است. خودت گفتی تابستانها بیشتر شاد هستی. دست خودت نیست آریای 14 ساله.
و تو از وقتی 16 ساله شدهای، حتی در لحظههای خیلیخیلی شادت، یک اضطراب زندگی میکند. خودت گفتی از حالا نگران کنکور شدهای. یادت هست نیلوفر!
برای روانشناس، شادی یک بحث تحلیلی است: «از دیدگاه روانشناسی شادی و نشاط، یک هیجان مثبت است که رویآوری را در ما ایجاد میکند. یعنی علاقه به برقراری ارتباط، دریافت و یادگیری . یعنی اگر شاد باشیم، با اضطراب کمتر، فکر بازتر و آرامتر، به کارهایمان ادامه میدهیم.»
برای من، یعنی الان تابستان است و افسردگی پاییز و ماه مهر وجود ندارد و هر چه به تابستانهای کودکیام فکر میکنم، میبینم تابستان همیشه یک مهمان داشته است؛ شادی.
برای تو، فرصت استفاده از فضاهای شاد وجود دارد. خودت گفتی حتی عروسیهایی که تابستان میروم بیشتر خوش میگذرد.
برای تو این فرصتی است تا روحیهات را تقویت کنی و برای نیمه دوم سال، آماده شوی.
او دکتر شیوا دولتآبادی، روانشناس و مشاور میگوید: «در زمانهای خیلی دور، فردوسی بزرگ سروده: چو شادی بکاهد، بکاهد روان/ خرد گردد اندر میان ناتوان. آنچه این مرد بزرگ آن روزگار سروده، امروز در روانشناسی و در آزمایشگاهها ثابت میشود. رابطه بین هیجان مثبت (شادی) و یادگیری و مسئولیتپذیری امروز کاملاً مشخص و ثابت شده است و در واقع کسی که بدون هیجان مثبت و نشاط و شادی به زندگی نگاه کند علاوه بر کسالت، مسئولیتپذیری را نیز از دست میدهد.
از نظر زیربنای روانشناسی، احساس نشاط و شادی را نوعی تقویت روحی به حساب میآوریم. یعنی برای کار در هر زمینهای اگر ما یک تقویت مثبت را پشتوانه روحی خود کنیم، دست به خودتشویقی میزنیم و آن کار را با شور و اشتیاق ادامه میدهیم.
از دیدگاه عصبشناسی میتوانیم بگوییم خیلی از راهها و مدارهای عصبی مغز ما، پیوندهای مشترکی بین احساسات مثبت و منفی و هیجانها و واکنشهای یادگیری ما ایجاد میکند. ما میدانیم هرگاه شادمانی همراه با فعالیتها باشد. آن فعالیتها استحکام پیدا میکند. حتی یک فعالیت کاملاً تفریحی یا ورزشی.»
آنها برای هر کس شادی یک معنی میدهد. هرکس یک جور شاد میشود.
مادر: هر وقت شما شاد باشید، من شادم
مادر بزرگ: خنده بر هر درد بیدرمان دواست.
برادر: شاد بودن هنر است/ شاد کردن هنری والاتر.(حمید مصدق)
خواهر: میگویند اگربخندی دنیا بهت میخنده؛ این درسته؟
دوست: شادی بهانه میخواهد. همینطور که نمیشود شاد بود.
و باز هم تو: ما به آدمهای... میگوییم خوشحال.
جبران خلیل جبران، شاعر عرب: «پارهای از شما میگویید شادی برتر از اندوه است/ و پارهای میگویید نه، اندوه برتر است/ اما من به شما میگویم که این دو از یکدیگر جدا نیستند/ این دو با هم میآیند/ و هرگاه که شما با یکی از آنها بر سر سفره مینشینید/ به یاد داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است/ به راستی شما همچون ترازویی میان اندوه و شادی خود آویختهاید/ فقط آنگاه که خالی هستید در یک تراز آرام میمانید/ هرگاه که خزانهدار شما را برمیدارد تا زر و سیم خود را اندازه بگیرد، شادی و اندوه شما ناگزیر زیر و بم میشود.