اما این تنها زمانی نیست که ما به توجه دیگران نیاز داریم. گاهی ماجرا جدیتر است و نیازهای ما نیز شرایط متفاوتی را شکل میدهد. بعضی وقتها حادثه یا بیماری، افراد را در وضعیتی قرار میدهد که به توجهی خاص و هدیههایی خاص نیاز پیدا میکنند.
وقتی کسی به هنگام عمل جراحی نیاز به تزریق خون دارد، خونی که به او تزریق میشود تا جایگزین خون از دست رفته بشود و زندگی او را نجات بدهد، هدیهای است از طرف شخصی ناشناس که روزی بخشی از وجود خود را هدیه داده است تا وقتی دیگر به کار نیازمندی بیاید. اگر این احساس خاص وجود نداشت، زندگی بسیاری از بیماران به هنگام عمل جراحی به خطر میافتاد. بعضی از وقتها اتفاق میافتد که کسی در جایی دور از خانواده و آشنایان دچار حادثه میشود و کسی همراهش نیست تا به او خون اهدا کند و تازه اگر هم باشد، معلوم نیست که خون آن آشنا متناسب با خون شخص نیازمند باشد و این یعنی که در اختیار داشتن ذخیرههای کافی از گروههای متفاوت خون بسیار مهم است. این یعنی که پسانداز تنها در مورد پول مطرح نیست و در ماجراهایی دیگر مثل بعضی از نیازهای عمومی تعیینکننده است. بانکهای خون در کشور ما به مقدار کافی ذخیره خون در اختیار دارند ،چون در اطراف ما هستند کسانی که ارزش هدیه زندگی را میشناسند. آنها این کار را به خاطر تظاهر انجام نمیدهند، که حتی نمیدانند خون اهداییشان در اختیار چه کسی قرارخواهد گرفت. آنها میدانند که این هدیهای است متعلق به دنیایی دیگر و احساسی دیگر که زمان و مکان ندارد. وقتی بشود به کمک دیگران رفت، حتی پیش از آن که به کمک نیاز داشته باشند، احساس خوبی را به همراه میآورد که برای نمایشدادن نیست. این که به فکر روزهای نیاز دیگران باشی و برایشان هدیهای خاص را پسانداز کنی، طعم متفاوتی به زندگی میدهد.
آنهایی که باور دارند زندگی بالا و پایین دارد، به احتمال روزهای تلخ برای خود و دیگران فکر میکنند و میدانند نیازی که امروز برای کسی چند خانه آن طرفتر وجود دارد، شاید ماهی یا سالی دیگر برای آشنایی خیلی نزدیک مطرح باشد. این زندگی است که در کنار روزهای خوشیاش روزهای تلخ حادثه را نیز به نمایش میگذارد. تنها ماندن در روزهای تلخ میتواند بیشتر از هر چیز دیگری آزاردهنده باشد و به همین دلیل است که بعضی از کمکهای بدون تظاهر و واقعی مثل اهدای خون اهمیتی ویژه پیدا میکند.