همشهری آنلاین - ثریا روزبهانی: از دیرباز قهوهخانهها پاتوق عده زیادی از کارگران و کاسبان و اهالی محل محل بوده. مردان بعد از یک روز کار سخت راه قهوهخانه را در پیش میگرفتند و با نوشیدن یک استکان چای خستگی روز را از تن بیرون میکردند و پس از گپوگفتی و نقل و انتقال اخبار به سمت خانه حرکت میکردند. این قهوهخانه که بیش از ۷۰سال از قدمتش میگذرد در میان ساکنان محل، حرمت دارد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
حسن توانا، مالک قهوهخانه وطن و ساکن قدیمی محله سلسبیل، درباره تاریخچه و هویت این مکان میگوید: «در سالهای دور در محله ما قهوهخانههای بسیاری وجود داشت، اما اکنون فقط این قهوهخانه در سلسبیل باقی مانده است. در قهوهخانه همیشه همهمه و شلوغی به پا بود. دور هم مینشستند؛ معمارها یک طرف و بناها یک طرف، پیران آنسو و کاسبان این سو. از صبح زود ساعت ۶ و ۷ میآمدند و گروه گروه عوض میشدند و میرفتند. شاهنامهخوانی و نقالی جزو جداییناپذیر قهوهخانه بود، اما به مرور زمان با باز شدن پای رادیو و تلویزیون به شهر، این هنرها از بین رفت.
به خوبی به یاد دارم در گذشتهای نه چندان دور در قهوهخانه وطن جشنها، عزاداریها، مداحی و روضهخوانی برقرار بود. گاهی در میان هیاهوی مشتریان صدای ایرج اخلاقی، مداح اهلبیت(ع) بلند میشد و جمعیت را به سکوت وامیداشت. برای انجام کار خیر افراد زیادی در اینجا رفتوآمد داشتند و اگر شخص نیازمنـدی میآمد، بچههای محل خودجوش به او کمک میکردند؛ هرکسی بنا به توانایی خود گوشهای از کار را میگرفت و سهمی در این کار خیر داشت.»
توانا در ادامه به سنت حسنه دیگری که در این قهوهخانه مرسوم بود، اشاره میکند و میگوید: «هرکس که گرفتار بود سری به قهوهخانه میزد یا هر کسی که فوت میکرد مردم جلو قهوهخانه جمع میشدند و دستهجمعی با تاج گل به سمت مسجد محل میرفتند. شبهای جمعه اغلب برای اموات خود خیرات میدادند؛ ورزشکار پیشکسوت زورخانه پوریای ولی، مرحوم محمد امیدی، با صدایی رسا برای شادی روح اموات و سلامتی خیراتدهنده دعا میخواند. در قهوهخانه وطن غریبه راه نداشت و در این قهوهخانه به روی افراد ناباب بسته بود و این موضوع باعث به وجود آمدن امنیت اخلاقی در این قهوهخانه شده بود. وجود یک پاتوق سالم در محله باعث شد که دوستان هممحلهای به آسانی همدیگر را پیدا کنند.
وقتی از حسن آقا علت نامگذاری قهوهخانه وطن را سؤال کردم اینگونه پاسخ داد: «مـــن خیلـی سفر کردم و کشورهای زیادی را دیدم. بعد از دیدن جاهای مختلف دنیا وقتی با کشور عزیزم ایران مقایسهشان کردم، دیدم هیچکجا ایران ما نمیشود و بهترین جای دنیا وطن خودمان است. به عشق ایران اسم این مکان را (وطن) گذاشتم. چه جایی بهتر از اینجا که قدیمیها دور هم جمع شوند، از خاطراتشان بگویند و با هم بخندند و ساعات خوشی را کنار هم بگذرانند.»
در این محله هنوز سنت خوب و پسندیده گلریزان انجام میشود. بعد از زورخانه پوریا ولی که تخریب و به آپارتمان تبدیل شد، هیئت مذهبی و همین قهوهخانه، پاتوق افراد خیر برای انجام کار خداپسندانه است. در این محله احتیاج نیست نیازمندی دست نیاز پیش کسی دراز کند، کافی است یک نفر از اهالی محل باخبر شود؛ مطوئن باشید بعدش پیشقدم میشود و به دنبال فرد مطلع، همه بچهمحلها دست به کار میشوند.