همشهری آنلاین - سمیرا باباجانپور : ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۴ حوالی بازارچه میرزا حسن خان محله سنگلج صدای گلولههای ممتدی به گوش رسید. گروهک منافقین این بار با آگاهی از اینکه یک فرمانده تاثیرگذار در جبهههای حق علیه باطل را ترور کرده است از همان ابتدا مسئولیت به شهادت رساندن سید مجتبی هاشمی قندی را پذیرفتند.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
سید مجتبی هاشمی قندی نوه مرحوم حاج سید هاشم قندی، تاجر قند معروف عهد ناصری بود که مسجد قندی را در محله تختی بنا نهاد. نیت خیر سید هاشم و عمل نیک و لقمه حلالی که به آن تأکید داشت در عاقبتبهخیری نوهاش بیتأثیر نبود. سید مجتبی حسن خلق و جسارت را از جدش به ارث برده بود.
۱۳ آبان ۱۳۱۹ در محله سنگلج پسری به دنیا آمد که بعدها یک محله برایش دعای خیر کرده و نام و یادش را به نیکی میبرند. سید مجتبی هاشمی قندی فرزند سوم خانواده بهمحض تمام کردن تحصیلات متوسطه به دلیل اندام ورزیده و توانایی جسمیاش عضو نیروهای کلاه سبز ارتش میشود؛ اما آنجا چندان دوام نمیآورد؛ چون او مرد حمایت از ظلم و جور نبود.
حمیدرضا نارنجینژاد از اهالی محله سنگلج و عضو هیئت مدیره انجمن این محله، در ادامه این مطلب میگوید: «شهید سید مجتبی هاشمی به شغل آزاد رو میآورد و در کنار دکان پدر یک کسبوکار کوچک راه میاندازد. سال ۱۳۴۲ فعالیتهای انقلابیاش را شروع کرده و بعد از پیروزی انقلاب مغازهاش را به یک تعاونی تبدیل میکند تا اهالی محل بتوانند مایحتاج ضروری زندگی را با قیمت مناسب تهیه کنند. از البسه گرفته تا خوراکی و ... در این تعاونی موجود بود.»
نارنجینژاد میگوید: «در همین دوران کمیته انقلابی را در منطقه ۹ تهران راه میاندازد و وقتی جنگ تحمیلی در کردستان اوج میگیرد عازم غرب شده و در پاکسازی آن محدوده موفق میشود. فعالیتهای او باعث میشود تا اولین نیروی نظامی نامنظم به نام گروه فداییان اسلام در جنگ ایران و عراق شکل بگیرد. این گروه چریکی جنگهای نامنظم به فرماندهی سید مجتبی هاشمی در خرمشهر و آبادان از مهر سال ۱۳۵۹ تا آبان ۱۳۶۰ حضور داشتند. شبیخون و غافلگیری از اصول رزم فداییان اسلام بود؛ چراکه آقا مجتبی به عنوان یک چریک اعتقاد داشت با حملههای مکرر نباید به دشمن فرصت تجدید قوا داد.»
شخصیت مردمی و قدرت نظامی سید مجتبی باعث شده بود تا در لیست ترور منافقین قرار بگیرد. نارنجینژاد در باره روز ترور این شهید میگوید: «سال ۱۳۶۴ بود. اواخر شعبان، به راویت همسرش زبان روزه به مغازه رفته بود. چند نفر به بهانه خرید مانتو و روسری به مغازه مراجعه میکنند. این یک تله بود. در همین حین منافقین داخل مغازه شده و از پشت سر به او شلیک میکنند. مسلماً کسی نمیتوانست آقا مجتبی را از پا دربیاورد مگر با مکر و نیرنگ.»