حالا دیگر هیاهو خوابیده و سینمای سخاوتمند میدان فلسطین هدیة سالانهاش را به جوانهای پر هیجانش بخشیده است.
ژیگولهای شال گردن بلند و افهآرتهای پیپ به دست، نمایششان را دادهاند و عشق فیلمهای واقعی، دوستانی جدید پیدا کردهاند.
فیلمسازانی که از این مهمانی بهرهای نبردهاند و پشت در جشن اختتامیه ماندهاند، دلیل محکمی برای دندان قروچه کردن و غرزدن پیدا کردهاند.
توی ساندویچیهای اطراف سینما هم دیگر هیچ احدی پر نمیزند. جشنوارة فیلم کوتاه تهران، بیست و سه ساله شد، هم سن و سال درصد عجیب و غریبی از مخاطبانش که حاضرند یک لنگه پا در سالنهای نمایش بایستند و در عوض عشقشان را بلندبلند جار بزنند.
سوت بکشند دست بزنند، هو کنند و خودشان را به شلیک مسلسلی فیلمها بسپارند. در ایران ما، حاشیه همیشه خوشمزهتر از متن است. کلا از قدیم گفتهاند: «حال متن به حاشیهاش است.» (منبع این گفته هنوز نامشخص مانده!) و جشنوارهای که مختص جوانان باشد هم لابد پر است از حاشیه.
اگر فرصتی نداشتید که امسال به سینما فلسطین و جشنوارة فیلم کوتاه تهران سری بزنید، خودتان را آماده کنید، میخواهیم با سر، وسط جشنواره شیرجه بزنیم. بابا جوان هستید، نترسید دیگر! زیاد گود نیست!
تهیه بلیت یا قانون «کی به کیه؟»
اگر برای اولین بار قصد استفاده از چیزی مفرح و شادانه! به نام جشنوارة فیلم کوتاه را داشتید، برای ورود مطمئنا فقط یک کار انجام میدادید: مثل یک جنتلمن واقعی، برای هر سانس یک بلیت 200 تومانی ناقابل تهیه میکردید و با سرافرازی کامل، بدون هراس از گیرهای سه پیچ مأموران امنیتی! فاتحانه وارد یکی از سالنهای نمایش میشدید.
اما اگر کلا تریپتان جشنوارهبازی بود و خاک این جشنواره را خورده بودید، از روش چپاندن تدریجی استفاده میکردید! بار اولی که بدون بلیت میخواهید وارد شوید، پشت یکی از بر و بچههای جنتلمن بلیت به دست کمین میکنید و آستهآسته جلو میروید.
اگر از نگاه تیزبین مأموران امنیتی جستید که فبها، اما اگر نه با بهانههای بنیاسرائیلی از قبیل : «جا ماندن کیف پول، اِ آقا الان نشانتان دادم!، خیلی مخلصایم قربان! یا حتی زکام و ذاتالریه!» میتوانید از مهلکه جان سالم به در ببرید.
مطمئن باشید اگر این کار را دو یا سه بار با تاکتیکهای متفاوتی انجام دهید، دفعة بعدی هیچکس کاری به کارتان ندارد و باخیال راحت به همه جا رفت آمد میکنید! فقط جواب وجدان و خدا را خودتان باید بدهید، به ما ربطی ندارد!
شکم گرسنه یا سق زدنهای یک آواره!
فکر کنید به مدتی نامعلوم جلوی یک پردة nمتری همینجور سیخونکی نشستهاید و با چشمان وقزده و دهان کف کرده هی فیلم میبینید.
تازه اگر شانس بیاورید روی صندلی مینشینید، والا همانطور یک لنگة پا روی شصت پایتان باید بایستید و ژانگولری راه بیندازید تا یک فیلم را ببینید، با این همه انرژی که مصرف میکنید تازه حواستان باید به باک بنزینتان باشد که برای کف زدن و هوار زدن و هوچیگری انرژی داشته باشید، تازه این کار مال یکی دو ساعت نیست.
قضیه مربوط به صبح تا شب است! بابا آدم که چوب خشک نیست! غذا میخواهد، به همان اندازه که فیلم میخواهد! برای همین ساندویچیهایی که تا قبل از جشنواره فقط مشغول پراندن انواع حشرات موذی از جمله مگس بودند و ناگهان مورد هجوم یک مشت جوان خشمگین دهان کفکردة هنردوست قرار گرفتند، که به شدت گرسنهاند.
جوری از سروکول هم برای یک ساندویچ فسقلی هات داگ یا همبر (همبرگر سابق) بالا میروند که آدم یک جوریاش میشود! این عجله فقط به خاطر سوءتغذیه و این حرفها نیست، آنتراکت بین سانسها فقط 30 دقیقه است.
دقایقی طلایی که کلی آدم میخواهند توی آن خودشان را سیر کنند! یک توصیة بهداشتی آموزشی را حرفهایترها همیشه آویزة گوش دارند: «موقع رفتن به جشنواره غذای خانگی فراموش نشود!»
هیأت اجرایی یا بفرمایید داخل دم در بده!
هیچ سینمایی از سینما فلسطین بامرامتر و با معرفتتر پیدا نمیشود! هرجا جشنوارهای بخواهد برگزار شود که مخاطبانش خاص و مخصوص (عجب ترکیبی!) باشند باید سراغ این سینمای لوطی را بگیرد.
اما از اوضاع پذیرایی برایتان بگوییم. انگار که رفته باشی مهمانی، یکی چایی برایت میآورد، یکی شکلات تعارف میکند، بیسکویت گذاشتهاند چه بیسکویتهایی، تازه تنقلات هم میدهند بعضی وقتها، خلاصه بساط مفتخوری جورجور است. حالا بخور و کی نخور.
امسال هیأت اجرایی جشنواره سنگ تمام گذاشتند، جدا از زمانبندی دقیق سانسها و خوراکیهای جورواجوری که توی حلق ملت میکردند، یک حال اساسی هم به کل ملت دادند، اصلا به کسانی که بلیت نداشتند چیزی نمیگفتند: کلا خیالی نبود، آقا حالش رو ببر!
یک ناکام فیلمساز یا ژیگول فیلمباز
آقا! دم در و توی سالنهای سینما فلسطین قیامتی است. یکی آن طرف دارد مصاحبه میکند و حرفهای قلمبه سلمبه میزند، چندین نفر درست چند متر آنطرفتر، یک فیلمساز بنده خدا را خفت کردهاند و فیلمش را زیر مشت و لگد گرفتهاند!
از آدم بزرگها که تابلو است یک کارهای توی جشنواره هستند بگذریم، تریپ بقیة بروبچهها دیدنی است. آنهایی که کلا تریپ دپ برداشتهاند، یا بدجوری توی پر فیلمشان زدهاند.
یک عده خیلی بلندبلند حرف میزنند که نشان از اندیشههای ژرف و بلندشان دارد، بعضیها با کت و شلوار و کراوات در انظار عمومی ظاهر میشوند که خب تابلو است توی یکی از فیلمهای جشنواره یک کارهای هستند.
یک عده هم دورشان n تا آدم جمع شده که یا شهرام مکریاند یا آرش رصافی و یا یکی دیگر از گردنکلفتهای انجمن سینمای جوان و یا همینطور الکی شلوغ کردهاند!
ژیگولها هم که جمعشان جمع است، آنهایی که عینک گرد، ریش بلند و یک شالگردن ترجیحا کرم و دراز و کلاهی فرانسوی دارند و راجع به مسائلی حرف میزنند که عقل ما به آنها قد نمیدهد. بچههایی هم هستند که هیچ ویژگی خاصی ندارند و فروتنانه فقط عشق فیلم هستند، دیده نمیشوند اما احساس که میشوند!
سالنهای نمایش یا باکیده ولوم بده!
فیلمهای رنگی بعضا سیاه و سفید نمایش داده میشود که این از ذوق هنری بیحد آپاراتچی محترم حکایت میکند!
پخش بدون صدای بعضی از فیلمهای بخش بینالملل (اغلب کرهای) ترفند جالب مسؤولان جشنواره است که از دست زبان اعصاب خردکن آنها خلاص شویم و به متن فیلم توجه بیشتری کنیم! بعضی از فیلمها هم کلا تار است، آدم میماند که با یک فیلم روشنفکرانة خفن طرف است یا باز ذوق آپاراتچی گل کرده است!
واقعا نمیتوان فهمید چرا بعضی از این تماشاگرهای محترم به این ترفندهای هوشمندانة برگزارکنندگان، واکنشهای ناجور نشان میدهند و داد و هوار راه میاندازند؟
آقا وقتی صدای فیلم خیلی کم است و تو چیزی از دیالوگها نمیفهمی باید بلند بلند فریاد بزنی: «باکیده ولوم بده!» آقای باکیده رئیس سینمای مستند و تجربی مگر آپاراتچی است! تازه شاید فیلم همینطوری است و قصد القای یک پیام پنهان را دارد!
فیلمهای جشنواره یا کپزنیسم مزمن
درصد فیلمهای فتوکپی شدة امسال خیلی زیاد است. شباهتها به قدری است که آدم میماند آن از خدا بیخبرهای اجنبی از روی فیلمهای ما کپ زدهاند یا جوانهای سادهدل ما از روی جوانی، آثار آنها را به نام خود زدهاند!«کلمه» کار طاهره حسنزاده، عشق تارکوفسکی بودن کارگردانش را با نماهای طولانی و خوابآورش ثابت کرده، حتی یک نمای کپی کاری از فیلم استاکر را هم در خود دارد که بدجوری تابلو است.
«پروژه» اثری است از سه کارگردان عشق لینچ: سلطانی، شفیعی، حقشناس. بعضی از نماهای فیلم آنقدر استادانه از کارهای دیوید لینچ گرفته شده که آدم واقعا فرق بین اصل و فرع را نمیفهمد! زیارت هم یک «خیلی دور خیلی نزدیک» 30 دقیقهای است.
کاری را که «محمود غفاری» در این فیلم انجام میدهد بهترش را در فیلم میرکریمی دیده بودیم و بهتر از آن را در «پاریس تگزاس» ویم وندرس! پناه بر خدا رضایی «پیرمرد و خط» را ساخته که سینمای ما دو تا «طبیعت بیجان» داشته باشد!
میردولت موسوی در «یادمان باشد» فقط فرصت کرده از یک انیمیشن معروف فرانسوی خوب کپ بزند و «پی» اثر دارن آرنفسکی فقط یک «له» از فیلم «پیله»، کار بهمن شهروان کم دارد والا خود خودش است!
اما تابلوترین اثر جشنوارة انیمیشن «المپیک» کار خلیل صدیقی است که به خودش زحمت نداده حتی اسم کارش را عوض کند وانگار همان انیمیشن برونو بوزتوی معروف را به جشنواره فرستاده است.
مثل این که بیشتر فیلمسازهای جوان ما شب تا صبح دارند فیلم میبینند و صبح تا شب همان فیلمها را بازسازی میکنند!
شهرام مکری یا «طوفان طرفداران»
شهرام مکری معروفترین فیلمساز حوزة فیلم کوتاه در ایران است. قبول ندارید؟ خب اگر «طوفان سنجاقک» کار قبلی مکری را دیدهاید و نظرتان این است، پس اصلا نظرتان مهم نیست!
چون هنگام نمایش فیلمش، جمعیت سالن چیزی در حد بازی ایران و عربستان بود! «محدودة دایره» آخرین کار مکری است که با ایدة شاهکارش (که از نقاشیهای گرافیست معروف «موریه» اثر گرفته بود) و فرم اجرایی فیلم کل جشنواره را میخکوب کرد.
«محدودة دایره» هیچ داستانی ندارد و فقط یک بازی عجیب و غریب و گیجکننده را با مخاطبش به راه میاندازد. مکری یک فیلم پانزده دقیقهای ساخته که در سه طبقة یک ساختمان اتفاق میافتد و حتی یک کات هم ندارد.
یعنی فیلم در هیچ جا قطعی نمیشود و در تمام این پانزده دقیقه دوربین روشن است! این کار در ایران سابقه نداشته و فقط مکری از پس آن برآمده است! اما آخر کار یکجورهایی حالت گرفته میشود.
چون مکری کل میزانسن فیلم را براساس فیلم «فیل» گاس ون سنت چیده. هر چند که در انتهای فیلم و روی تیتراژ به این موضوع اشاره میشود، اما آدم کلی دپ میزند که چرا این همه خلاقیت با یک اجرای مستقل به روی پرده نرفته است؟
جلسات نقد و بررسی یا مشتها و آدمها
همان جوانهایی که بیرون مشغول تخمه شکستن و جوک تعریف کردن هستند، وقتی که روی صندلیای رو به جمعیت قرار میگیرند و آمادة نقد فیلمشان میشوند، آنقدر آرام وساکت و بچه مثبت میشوند که آدم میخواهد لپشان را بکشد! از فیلمهایشان در حد تیم ملی تعریف میکنند و از نکات مبهمی پرده برمیدارند که هیچکس (واقعا هیچکس!) توی فیلمها ندیده.
بعضیهایشان که خیلی باحال هستند چند تا از دوستانشان را بین جمعیت میکارند که در وقت خطر! سؤالهای خوب خوب ازشان بپرسند و آنها هم گنده گنده جواب بدهند.
جلسة هیأت داوران هم که همیشة خدا شاهکار از کار درمیآید. بزن بزنش از فیلمهای هنگکنگی هم بیشتر است.
چون همة عالم و آدم، آن تو مشغول گیس و گیسکشی هستند! معمولا نصف جمعیت بعد از یک ربع، سالن را به نشانة اعتراض ترک میکنند و میروند خانهشان! اعتراضی که کوچکترین اثری روی نظر راسخ و بدون بازگشت داوران سختگیر و هنردوست جشنواره ندارد و آنها همچنان با قدرت به داوری فیلمها میپردازند! خب مسؤولیت دارد... راستی چه کسی بود گفت پارتی؟
کپی کردن خوب است
شهرام مکری ، خالق فیلم فوقالعادة «طوفان سنجاقک» که رکورددار کسب جایزه از جشنوارههای فیلم کوتاه است، امسال هم توی جشنوارة فیلم کوتاه، اثری داشت به اسم «محدودة دایره». با او دربارة فیلم کوتاه و فضای جشنوارهها گفتوگو کردیم.
- چیز خیلی خاصی توی جشنوارة امسال دیدید؟
استقبال زیاد جوانها از روز اول جشنواره. چیزی که توی سالهای قبل، اصلا با این شدت نبود. معمولا روزهای دوم و سوم شلوغ میشد و روزهای اول زیاد شلوغ نبود. چیز خاص دیگری ندیدیم، همه چیز مثل سالهای قبل بود.
- فیلمهای امسال چطور بودند؟
خب، نسبت به سالهای قبل، کارها ضعیفتر شده بودند، مخصوصا بخش بینالملل که کارهای ضعیف زیادی توی آن بود. بخش نگاه ملی هم اصلا راضیکننده نبود، اما بخش سینمای جوان جذاب بود و سطح کارهای آن از بخش نگاه ملی بالاتر بود.
- در بخش نگاه ملی معمولا فیلمسازان باتجربهتر شرکت میکنند و بچههای بخش سینمای جوان معمولا کارهای اول دومشان است. این اختلاف از کجا میآید؟
فکر میکنم بیشتر به خاطر جسارت بچههای جوانتر در تجربة ساختارهای جدیدتر است. در ضمن به توقع ما نسبت به آنها هم برمیگردد. ما توقع داریم در این بخش، فیلمهای نهایتا متوسطی ببینیم و وقتی با کاری سطح بالاتر مواجه میشویم، بهمان میچسبد. در ضمن، بچههای جوانتر، سطح کارهای تکنیکیشان واقعا بالاتر است و این خیلی امیدوارکننده است.
- امسال کارهای زیادی در جشنواره بود که از روی فیلمهای موفق خارجی یا ایرانی کپی شده بود. نظر شما در این مورد چیست؟
ببین! آنقدر الان سیدی و دیویدی زیاد شده و بچهها آنقدر فیلم دیدهاند که این چیزها طبیعی است. دیگر مثل سالهای قبل و فیلمسازهای نسل قبل نیست که کمتر فیلم دیده باشند. این کلا چیز خوبی است.
فرم فیلمهای جشنواره آموزشی است و بچهها در حال تجربه کردن هستند. هر آموزشی یک استاد میخواهد و چه بهتر که این استاد، فیلمهای خوب فیلمسازان خارجی باشند تا فیلمهای درجه دو و سه داخلی.
سالهای سال، یک سینمای ایدهپرداز داشتهایم که کلا به ایده بها میداد. اما فضا در حال تغییر است و نسل جدید، دیگر کمتر دغدغة ایده دارد و گرایشهای فرمی آنها خیلی بیشتر شده. این در نهایت به نفع سینمای ماست.
بچهها کار با تصویر دیجیتال را دارند یاد میگیرند و دنیای فرم را بهتر کشف میکنند. البته این موج، ممکن است در ارسال کارهای ما به خارج مشکل ایجاد کند، چون آنها میگویند نسخههای بهتر از اینها را داریم.
اما در نهایت به نفع ماست و امیدوارکننده است. این کاری است که سالها پیش باید سینمای ما به آن میپرداخت و باعث ترقی سینما میشد، ولی متأسفانه تازه با این پدیده مواجه شدهایم.
- فضای فیلم کوتاه توی این روزها چطور است؟
الان خیلی از بچههای فیلم کوتاه به فیلم بلند پیوستهاند. مثل بیژن میرباقری، سامان سالور و علیرضا امینی و ... جای خالی این آدمها هنوز پر نشده، اما فکر میکنم سینمای ما چند سال بعد به اوج چند سال قبل برگردد، شاید هم قویتر. سینمای کوتاه ما به استاندارد سینمای کوتاه جهان، خیلی نزدیکتر است تا سینمای بلند ما. اگر سینمای کوتاه ده پله عقب باشد، سینمای بلند ما صد پله عقب است!
- راستی کی فیلم بلند میسازی؟ ما که خیلی منتظریم.
فیلم من در فارابی تصویب شده و در مراحل نامهنگاری مرکز گسترش است. امیدوارم همانطور که به بقیه یک گوشه چشمی نشان میدهند و فیلمشان ساخته میشود، به من هم این گوشه چشم را نشان دهند. آنها هر وقت بگویند، من فیلم را میسازم.
- موضوعش را میتوانید لو بدهید؟
قصه یک سرقت است و کل ماجرا در یک روز اتفاق میافتد.
- یعنی شبیه «سگهای انباری» تارانتینو است؟
نه، بیشتر فضای اسنچ (قاپزنی، ساختة گای ریچی) را دارد.