ولی سبک زندگی نوشتن در مورد این کار شاعرانه اصلا ساده نیست وقتی بدانید دو فرهنگ لغت مهم فارسی یعنی دهخدا و معین حتی واژهای تحت عنوان «جک» یا «جوک» را ثبت نکردهاند تا ما بفهمیم کدامش صحیح است.
ناچار به سراغ کتاب«کوچه»ی شاملو رفتیم و در جلد یازدهم حرف جیم مدخل 1870، این کلمه را به صورت «جوک» دیدیم و به همان بسنده کردیم.
(بیخودی از کلمههایی مثل «لطیفه» یا نظایر آن استفاده نکنید.جوک، جوک است و هیچی جایش را نمیگیرد.)
اما این تازه اول بدبختی بود. چرا که با تقریب خوبی تا به حال هیچ منبع، کتاب، مقاله یا حتی مصاحبة فارسی هم در این مورد به زیور طبع آراسته نشده است تا بتوان از آن کمک گرفت (لااقل ما پیدا نکردیم).
به قول مرحوم گل آقا، فلذا نواقص و اشکالات کوچک و بزرگ این سبک زندگی کم نیست. اما به قول دایدون و ویل دورانت و همین شاملو در مقدمههای کتابهای تاریخ خط چینی و تاریخ تمدن و کوچه، «اگر میبایست چندان تأمل کنم که خامیهای کارم همه پخته و کاستیهای آن همه برطرف شود، نگارش این کتاب[سبک زندگی] هرگز به پایان نمیرسید!» (به این میگویند خودتحویلگیری مفرط!)
انواع جوک
تقسیمبندی جوکها کار خیلی سختی است. اولا که تا به حال هیچ کار جدی و حسابیای در این مورد انجام نشده (عرض نکردم قبلا؟) که بشود بهاش رجوع یا استناد کرد و آن را مبنای کار قرار داد.
ثانیا این طبقهها خیلی وقتها با هم تداخل یا به قول فرنگیها «اورلپ» دارند و میشود یک جوک خاص را در دو یا چند دسته قرار داد. (ژانر فیلمها را تو سایت IMDB دیدهاید که مثلا برای یک فیلم نوشته «کمدی و درام و بیوگرافی و علمی تخیلی و تریلر و more»؟همان!) و ثالثا هم که خب بهخاطر گستردگی بیش از حد عرصه، خیلی از طبقهها هم ممکن است از چشمان تیزبین ما دور مانده و این جا نیامده باشد.
ولی شما هم اینقدر گیر نباشید و فعلا همین موجود ناقصالخلقه را از ما قبول کنید تا بعد:
جوکهای مشاغل خاص
این جوکها که عمری بسیار طولانی دارند، دربارة آدمهای خاصی مثل معتادها، آدمخوارها، شکارچیها، دیوانهها و... ساخته میشوند و طبعا جنس بامزگیشان هم به فراخور هر یک از این شخصیتها تعیین میشود.
روح حاکم بر این جوکها زیاد ایرانی نیست (البته به جز معتادها که طنزشان را غالبا مدیون لهجهاند). بومی و متعلق به منطقهای خاص نیستند و میشود در هر جای دنیا تعریفشان کرد.
جوک نمونه
«دو تا دیوونه از تیمارستان فرار میکنن. ریل راه آهنو میگیرن و راه میافتن طرف شهر. اولی میپرسه: «کی میرسیم به شهر؟» دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون میده و میگه: «هر وقت این دو تا خط بههم برسن.» میرن و میرن و میرن تا اولیه خسته میشه. میگه: «پس چرا نمیرسیم؟» دومیه برمیگرده و عقبو نگاه میکنه و میگه: «فکر میکنم ردش کردیم.»
جوکهای قومی
این قسم از جوکها تقریبا در تمام دنیا وجود دارند. گاهی اقوام مختلف داخل یک کشور برای هم جوک میسازند (مثل انگلیسیها برای اسکاتلندیها) گاهی هم مردم یک کشور برای همسایههاشان (مثل برزیلیها برای آرژانتینیها) برای ساختن این جوکها، کافی است یک قوم یا نژاد به صفت خاصی (درست یا غلط) مشهور باشد.
آنوقت فقط باید این صفت را تا جایی که میشود (البته با چاشنی خوشمزگی) بزرگ کرد. بدیهی است که در پس این جوکها تمایلات نژادپرستانه و «نژاد خودبرتر بینانه»ای وجود دارد که اخلاقی نیست. اما کاریاش نمیشود کرد.
جوک نمونه
یه روز یه اسکاتلندیه رفت تعمیرگاه و گفت: «آقا بیزحمت توی باک ماشین من چند قطره بنزین، توی رادیاتش یک لیوان آب و تو موتورش چند قطره روغن بریزین.» مکانیکه هم یه نگاهی به اسکاتلندیه انداخت و گفت: «قربان لاستیکاتون هم کم باده. اگه اجازه بدین توش چندتایی سرفه کنم!»
جوکهای بازی با کلمات
اساس این جوکها که به خصوص در سالهای اخیر مد شده، بر بازیهای کلامی استوار است. معمولا خیلی کوتاه هستند و در آنها کلمات یا عباراتی که لااقل دو معنی میدهند زیاد به کار میروند. بعضی اوقات هم بر مبنای درک اشتباه قهرمان جوک از واژهای خاص ساخته میشوند.
جوک نمونه
«میخه میافته تو آب. زنگ میزنه در میره.»
«یارو آبانگور میخوره شنگول میشه، گرگه میآد میخوردش.»
«به یارو گفتن تا به حال قارچ خوردی؟ گفت نه، ولی یه بار جر خوردم.»
جوکهای «جمله بسازید»
عمر این دسته بیش از یک دهه است و به جرأت از لوسترین و بیمزهترین ژانرها محسوب میشود. فرم کلی جوک به این صورت است که «به فلانی گفتند با X جمله بساز» و فلانی هم X را که یک کلمة ساده است به صورت مرکب در جملهاش به کار میبرد. هر هر هر!
البته در سالهای اخیر با تلاش صاحبنظران جوکساز، پتانسیلهای نهفتة این ژانر را به عالیترین شکل به منصة ظهور رسانده و خون تازهای را در رگهای آن دمیده است.
دو جوک متعالی این نوع
به یارو میگن با سوئیس جمله بساز، میگه: «من اینکار رو نمیکنم شما از حرفهای آدم سوءاستفاده میکنید.»
یارو از چراغ قرمز رد میشه، پلیس میبیندش. نگهاش میداره میگه: «گواهینامه، کارت ماشین.» راننده میگه: «چیه؟ جمله بسازم؟»
جوکهای ابزورد یا فلسفی
این جوکها در چند سال اخیر پا به عرصة ظهور گذاشتهاند و هدف اصلیشان به تصویر کشیدن پوچی دنیا و بیسرانجامی احوالات آن است. سرگشتگی انسان معاصر را هم به خوبی میتوان در این جوکها دید.
از ویژگیهای بیشتر این جوکها، عدم حضور انسان یا کنش متقابل انسانی است .(بیشتر ابژهها در آن نقش فعال دارند.)
جوک نمونه
کامیون گلابی داشته میرفته یهو میافته تو دستانداز و یکی از گلابیها پرت میشه بیرون. باقی گلابیها خطاب بهاش میگن: «گلابی خداحافظ... گلابی خداحافظ.» اونم میگه: «خداحافظ گلابیها...خداحافظ گلابیها»
یارو یه آروغ گندة پر سروصدا میزنه، بعد دور و برشو نگاه میکنه میبینه کسی نیست. روشو میکنه به جلوش و میگه: «والّا!» (به تنهایی انسان معاصر در این جوک دقت کنید.)
جوکهای داستانهای معروف
دستکاری کردن داستانهای معروف درونمایة این جوکهاست. مثل شنگول و منگول، روباه و کلاغ یا پینوکیو. در این جوکها چون همه قصه را بلدند و معمولا هم در بچگی آن را شنیدهاند و یک تصویر کلیشهای شکل گرفته ازش دارند، با کوچکترین تغییری در اسلوب قصه به خنده میافتند.
جوک نمونه
گرگه اومد پشت در خونة شنگولومنگول زنگ زد و گفت: «مع...مع...منم منم مادرتون...علف آوردم براتون» که یهو یه صدای کلفت و عصبانی از اونور آیفون داد زد: «چن دفعه بگم؟ دیروزم گفتم! از اینجا رفتن!»
جوکهای آنتی فمینیستی
این جوکها را یک سری مرد عقبافتادة عقدهای میسازند که هنوز نفهمیدهاند زنها جنس دوم نیستند و با آقایان طاس شکمگنده، حقوق کاملا برابری دارند.
درون مایة این جوکها بیشتر دربارة سبک مغزی و نادانی و پرحرفی و پولدوستی و مُدپرستی و چشموهمچشمی و دیگر صفات منفی نداشتة بانوان محترم است (اصغر در رو که لنگه کفشا اومد!)
در این جوکها اگر مردی هم حاضر باشد، به گله و شکایت از ازدواجش مشغول است و حسرت دوران مجردی را میخورد و بعضا هم به پروپای مادرزن میپیچد.
جوک نمونه
ول کن آقا! بیکاری یا دنبال شر میگردی؟
جوکهای روز
این جوکها به تناسب موضوعات روز ساخته میشوند و به سرعت هم در بین مردم نفوذ میکنند. از جمله ویژگیهای غالب این جوکها کوتاهیشان است.
این جوکها تاریخ مصرف دارند و وقتی که موضوع مورد نظر از داغی افتاد، دیگر ساخته یا تعریف نمیشوند و حتی ممکن است کسی آنها را به یاد هم نیاورد.
انوشه انصاری، علی دایی، ماه رمضان، جام جهانی، جنگ عراق و آمریکا و انرژی هستهای از جمله موضوعات اصلی جوکهای روز طی یکی دو سال اخیر بودهاند.
جوک نمونه
«تلویزیون ملی پرتغال با قطع برنامههای عادی خود از مردم این کشور خواست تا در آستانة بازی با ایران برای سلامتی علی دایی دعا کنند.»
جوکهای سیاسی
معمولا در شرایط خفقان و محدودیت فضای اجتماعی سیاسی بیشتر ساخته میشوند و در واقع بازگو کنندة تمایلات یا احساسات فروخفتة مردم هستند.
خودشان دو نوع کلی دارند: جوکهایی که همة سیاستمداران را مسخره میکنند؛ جوکهایی که یک سیاستمدار خاص را دست میاندازند. بوش، بلر، بن لادن بیش از سایرین سوژة این جوکها بودهاند.
میشود به صدام حسین یا هیتلر هم اشاره کرد. (کتاب جوکهای مردم آلمان در عصر حکومت نازیها به تازگی چاپ شدهاست.)
جوک نمونه
یه روز صدام میره از یه مرغداری بازدید کنه. میپرسه: «مرغاتون روزی چند تا تخم میکنن؟» میگن: «هر کدوم یکی.» بد داغ میکنه و خطاب به مرغا داد میزنه که «فردا که اومدم، هر کدوم کمتر از سه تا تخم گذاشته باشین، میدم همونجا بکشناش.»
فردا که میآد میبینه همه سه تا تخم گذاشتن جز یکی که دو تا تخم گذاشته. با غضب بهاش میگه: «تو چطور جرأت کردی سه تا تخم نذاری؟» اونم میگه: «یاسیدی! من مرغ نیستم، خروسام.»
چطوری جوک تعریف کنیم
جوک تعریف کردن شباهت عجیبی با تئاتر بازی کردن دارد. در هر دوی آنها کیفیت اجرا بسیار مهم است.
همانطور که اجرای ضعیف و مزخرف یک نمایشنامة عالی از مثلا شکسپیر یا بکت میتواند متن را نابود کند، تعریف کردن آبکی یک جوک فوقبامزه هم میتواند آن را به خاک فنا بدهد!
رموز و فنون تعریف جوک آنچنان ظریف و پیچیده است که آیزاک آسیموف آمریکایی (همان اسحاق عاصماف روسی) در کتابی تحت عنوان «گنجینة شوخیها» به تشریح آن پرداخته و در مورد نحوة تعریف کردن، انتخاب درست مخاطب و چگونگی جلب توجه او توصیههای بهدردبخوری کرده است.
(راستی کسی میداند این بشر در مورد چه موضوعی هنوز کتاب ننوشته؟!) ما هم این جا چند تا از کلیدیترین دستورالعملهای این کار خطیر را به آگاهی شما میرسانیم.
باور کنید که جوکتان بامزه است
وقتی شما به عنوان متولی تعریف جوک، بامزگی آن را قبول نداشته یا به آن شک داشته باشید، چطور از مخاطب توقع دارید که به آن بخندد؟
توصیه میکنیم که اساسا چنین جوکی را تعریف نکنید یا به دستور شمارة دوازده مراجعه کنید. ایمان شما به بامزگی جوک، اعتماد به نفستان را برای تعریفش بالا میبرد.
شعور و سلیقة مخاطب را در نظر بگیر ید
اهمیت این مسأله در هنگام انتخاب جوک هویدا میشود. چرا که بعضی جوکها برای هر جمعی بامزه نیستند. قطعا باید بین جوکی که برای همسرتان تعریف میکنید با جوکی که در پادگان برای هم خدمتی یا در دانشگاه برای هم کلاسیتان میگویید تفاوتهایی باشد.
سعی کنید سلیقة عمومی و خصوصی مخاطب را حدس و جوک را بر مبنای آن برگزینید.
مطمئن شوید که جوکتان برای جمع تکراری نیست
هیچ چیز بدتر از تعریف کردن جوک تکراری برای جمع نیست. اگر با شما رودربایستی نداشته باشند ضایعتان میکنند و اگر خیلی باهاتان راحت نباشند، به هم نگاههای معنیداری میاندازند و پوزخندهایی میزنند که از فحش بدتر است!
حتما قبلش جملة معروف «قضیة اون یارو که میخواست فلان کارو بکنه شنیدین؟» را بگویید و اگر پاسخ همه یا قاطبة جمع منفی بود، جوکتان را تعریف کنید.
تذکر 1: در مورد جوکهای بسیار کوتاه که نهایتا یک یا دو جملة کوچک دارند، بهتر است با حالتی نسبتا بیتفاوت و خونسرد همة جوک را در همان جملة سؤالی تعریف کنید.
اینطوری اگر مخاطب جوک را نشنیده باشد، فرم تعریف کردن جوک، غافلگیری و خندة بعد از آن را بیشتر میکند. اگر هم شنیده باشد، چیز خاصی را از دست نمیدهید.
تذکر 2: خود فرم این سؤال به الگوی بعضی جوکهای نسبتا لوس تبدیل شده است. مثلا «قضیة اون یارو رو شنیدی که تاکسی گیرش نمیاومد؟ نه. منم نشنیدم!»
موقعیتسنجی کنید
مرحوم حافظ میفرماید: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.» این حرف در مورد جوک گفتن هم صادق است. زمانهایی مثل بعد از امتحان مردافکن پایان ترم یا خراب شدن پنالتی سرنوشتساز تیم محبوب جمع یا جریمه شدن توسط افسر راهنمایی یا سر سفرة شام خانوادگی وقت مناسبی برای این کار نیست. سنگین باشید و شأن خودتان را حفظ کنید.
جوک را یک بار در ذهنتان مرور کنید
یکی از فجایعی که ممکن است گریبان فرد جوک تعریفکن را بگیرد، این است که وسط کار دچار فراموشی کوتاه یا بلندمدت شود و باقی جوک را یادش برود.
در این حالت، جمع بسته به میزان راحتیاش با او، یکی از دو عکسالعمل دستور شمارة دو را نشان میدهد. حتما اول و وسط و آخر جوک را یک بار توی ذهنتان مرور کنید و اگر جوکی را کامل یادتان نیامد، تعریفش نکنید.
ایجاز را حتما مراعات کنید
هر چه جوک کوتاهتر، خندة بعد آن بیشتر. بیخودی جوک را طولانی نکنید و لذت شنیدنش را از بین نبرید. این مسأله به خصوص در مورد کسانی که با لحن کشدار و مثل گرامافونهای دهه سی و چهل شمسی حرف میزنند اهمیت پیدا میکند.
اگر بتوانید جوک را اینقدر کوتاه تعریف کنید که مخاطب چند ثانیهای بعد از تمام شدن آن بفهمد که چه اتفاقی افتادهاست، شاهکار کردهاید.
تذکر 1: کوتاهی جوک نباید به سلامت بیان شما لطمهای وارد کند. به خصوص یکی دو جملة آخر که در حکم شلیک نهایی است، کاملا باید صحیح ادا شوند.
تذکر 2: تعریف کردن جوکهای طولانی، مربوط به سطح2 یا پیشرفته است و در این مقال نمیگنجد.
به جزئیات اهمیت بدهید
تصویرسازی در جوک خیلی مهم است. بهخصوص در جوکهای طولانی. سعی کنید در کنار کلیات بیاهمیت، روی بعضی جزئیات هم ریز و دقیق شوید. با کمک شخصیتهای داستانی یا آدمهایی که میشناسید، شخصیتهای جوک را خلق کنید یا برای توصیف موقعیت از تجربههای مشترکتان کمک بگیرید.
تذکر: قبول داریم. جمع این دستور و دستور شمارة 6، کار هر کسی نیست.
به هیچ عنوان نخندید
یک رهنمود بودایی میگوید: «از دو چیز بپرهیز: سم دادن به جوجه اردک شش روزه و خندیدن موقع تعریف جوک.»
مهلک بودن این کار برای جوک را میشود از همین رهنمود فهمید. سعی کنید در عین حال که چهرهای متبسم و بشاش به خود میگیرید، اصلا نخندید تا نگویند: «جوکش لوسه، فکر میکنه با این کارا خندهمون میگیره.»
تذکر: تعریف کردن جوک با قیافة سنگی باستر کیتونی در بعضی جمعهای روشنفکری جواب میدهد.(تأکیدمیکنیم فقط بعضی جمعها)
لهجهها فراموش نشود
اگر شخصیت خاصی در جوکتان هست که با لحن یا لهجة خاصی حرف میزند (مثلا کودک یا پیرزن است، توک زبانی حرف میزند یا مال قوم خاصی است) باید بتوانید ادایش را درآورید.
البته بعضیها معتقدند این مهارت چندان اکتسابی نیست. ما زیاد موافق نیستیم. آزمایش کنید. اما اگر دیدید از پس آن برنمیآیید ادامه ندهید و برای دفعات بعدی، ضمن عذرخواهی، جوک را بدون لهجه تعریف کنید.
پیوستگی را موقع تعریف حفظ کنید
وقفههای گاه و بیگاه وسط تعریف جوک آن را نابود میکند. بیخودی با کارهایی مثل آجیل خوردن یا میوه پوست گرفتن وقت خودتان و بقیه را تلف نکنید.
زود جوکتان را بگویید و بروید پی کارتان. ضمنا حواستان هم باشد، اگر زمان زیادی به شروع دربی بزرگ پایتخت نمانده جوکی را شروع نکنید تا مجبور نشوید آخرش را بین دونیمه و بین پیامهای بازرگانی تعریف کنید.
جمع را مدیریت کنید
ممکن است بقیه موقع تعریف کردن جوکتان با خودشان حرف بزنند یا تکه بپرانند. امکان دارد این حرفها در جهت حمایت یا ضایع کردن شما باشد. بیمزه یا بامزه باشد و... ولی بههر حال یک تهدید است برای نابودی جوک شما.
یک جوک تعریفکن خوب، تهدیدها را به فرصت تبدیل میکند. حرفهایی که فکر میکنید به درد میخورند را بزرگ کنید و باقی را نادیده بگیرید. در عین حال همیشه باید بر جمع مسلط باشید.
به موقع لایی بکشید
لابد میپرسید لایی کشیدن یعنی چه؟ لایی کشیدن عبارت است از تعریف کردن جوکهای کمتر بامزه یا اصلا بیمزه در وسط جوکهای بامزه.
وقتی حس کردید جمع خوب تحت تأثیر جوکهای شما قرار گرفته و حسابی به خنده افتاده، میشود این جوکها را هم تعریف کرد و خندة بیشتری ازشان گرفت. اینطور جوکها را برای این لحظههای طلایی نگه دارید.
اصل غافلگیری را فراموش نکنید
این یک توصیة کلی و البته مهمترین آنهاست. هر عمل یا واکنشی که فکر میکنید غافلگیری مخاطبانتان را افزون میکند از یاد نبرید.
هانری کارتیه برسون میگوید: «عکسی را که نمیتوانید با رعایت اصول عکاسی بگیرید، اصلا نگیرید. هر چقدر هم که سوژهاش خوب باشد.» این حرف در مورد جوک گفتن هم صادق است. اگر نمیتوانید با جوکتان ملت را غافلگیر کنید، بهتر است تعریف کردنش را برای اهل فن بگذارید.
ضَحَکَ، ضَحَکا، مُضحِک
ساخته شدن جوکها فرایند دقیق و مشخصی ندارد. هیچ سازمان، ارگان یا شخص به خصوصی متولی تولید جوک در جامعه نیست. حتی مرحوم صلاحی به عنوان یک طنزنویس توانای معاصر در مصاحبهای گفته بود که تا به حال به شخصه هیچ جوکی را نساخته و نهایت کارش دربارة جوکها، سوهانزدن و پیرایش فرم آنها برای خندهدارتر کردنشان بوده است. (هر چه گشتیم اصل مصاحبه را پیدا نکردیم و مجبور شدیم حرف را از حافظه نقل کنیم.)
البته بعضی جوکها از کتابهای کهن معروفی مثل مثنوی مولوی و رسالة دلگشای عبید و لطایفالطوایف آمدهاند و با کمی ظاهر امروزی گرفتن، هنوز دهان به دهان میچرخند.
بعضیها هم کاریکلماتورهای معروفی از آدمهایی مثل پرویز شاپور یا جمشید ارجمند هستند. گاهی اوقات هم ممکن است فرد یا گروهی در جامعه برای تخریب چهرة فرد یا گروه دیگری تصمیم بگیرند که در این صورت موج جوکسازی علیه آنها در جامعه به راه میافتد تا چهرهشان را به یک صفت مذموم، معروف کند.
اما اینها درصد کمی از جوکها را تشکیل میدهند و بیشترشان همینطور بیصاحب به دنیا آمدهاند. همیشه ممکن است در جمعهای مختلف کسی حرف بامزهای بزند، اتفاق مضحکی پیش بیاید یا آدمها در موقعیت خندهداری قرار بگیرند.
طبعا این مسائل در ذهن بعضیها هم میماند و ممکن است بعدا برای دیگرانی هم تعریفش کنند. اگر «چیز» تعریف شده از «حداقلهای لازم» برای تبدیل شدن به یک جوک برخوردار باشد، فرایند «باز تعریف دهانبهدهان» آن (عجب اصطلاح خود ساختهای!) ادامه پیدا میکند. (حالا اینکه «حداقلهای لازم» چیست، خودش میتواند عنوان یک پایاننامة کارشناسی ارشد باشد: «معرفی و تحلیل المانهای مؤثر در تبدیل یک حکایت روزمرة زندگی به جوک»)
هرکس در تعریف مجدد آن بنا به سلیقهاش چیزی به جوک اضافه یا از آن حذف میکند یا بعضی جاهایش را تغییر میدهد. همة این کارها هم در جهت بامزهتر کردن جوک است تا در نهایت به یک فرم و شکل نسبتا تثبیت شده میرسد.
مهندسی معکوس یک جوک هم کار جالبی است. این که فرایند تولیدش را قدم به قدم به عقب طی کنیم تا به نقطة صفر و شروعش برسیم. البته این کار هیچ وقت با دقت امکانپذیر نیست و فقط میشود حدس و گمانهایی دربارهاش داشت.
جوک چیبیده؟
به قول مرحوم کارور:«وقتی از جوک حرف میزنیم، از چی حرف میزنیم؟» به نوشتة دایرهالمعارف فخیمة ویکیپدیا: «جوک، قصهای کوتاه یا مجموعه عباراتی مختصر است که به قصد خنداندن شنونده یا خواننده گفته یا نوشته میشود.»
البته ما هم مثل شما قبول داریم که این تعریف به قول فلاسفه «جامع و مانع نیست.» چرا که شوخی شما با دوستتان یا متلکی که سر کلاس میپرانید هم به نیت خنداندن بقیه گفته میشود، اما قطعا در زمرة جوک نمیگنجد.
ولی علیالظاهر فعلا چارة دیگری نداریم و باید این تعریف ناقص را به عنوان بهترین گزینة موجود بپذیریم. (از این دست نقایص در مطالعة علمی مقولة جوک الی ماشاءالله یافت میشود.)
کی واسه کی جوک میسازه؟
جوکهای قومی نژادی فقط مخصوص ملت ما نیست و مردم همة دنیا هم برای اقوام یا کشورهای دیگر جوک میسازند. باور ندارید این مشت نمونة خروار را ببینید:
آمریکاییها دربارة مکزیکیها، کاناداییها، فرانسویها، لهستانیها و اهالی ویرجینیای غربی
کاناداییها دربارة آمریکاییها، بومیهای آمریکا و کبکیها
آلمانها دربارة هلندیها، ترکها، روسها، فرانسویها و اتریشیها
استرالیاییها دربارة آمریکاییها، انگلیسیها، ایرلندیها، یونانیها، چینیها و نیوزیلندیها
برزیلیها دربارة پرتغالیها و آرژانتینیها (رقابت فوتبالی که قرار نیست همیشه توی زمین چمن بماند.)
پرتغالیها دربارة برزیلیها و آفریقاییها
فنلاندیها دربارة سوئدیها و نروژیها و بالعکس! (موشک جواب موشک!)
شیلیاییها دربارة بولیویاییها، آرژانتینیها و پروییها
روسها دربارة اوکراینیها
آرژانتینیها دربارة شیلیاییها، بولیویاییها و پاراگوئهایها (به این میگویند مرام آرژانتینی. جواب برزیلیهای کثیف را نمیدهند!)
مکزیکیها دربارة آرژانتینیها (مثل این که جوکخور آرژانتینی جماعت، بدفرم ملس است!)
هلندیها دربارة بلژیکیها و بالعکس
هندیها دربارة سیکها (همین کارها را کردند که سیکها یکی از گاندیها را هم زنده نگذاشتند دیگر!)
ونزوئلاییها دربارة آمریکاییها و چینیها (به هر حال چاوز از هر چه بگذرد، از بوش نمیگذرد)
بس است یا باز بگوییم؟
بچة ناخلف طنز
جوکها فرزندان نامشروع ادب کوچه و بازار یک جامعهاند. کسی آنها را به رسمیت نمیشناسد و حاضر نیست با ثبت و ضبطشان در کتابی یا نوشتهای برایشان شناسنامه بگیرد. اما آنها هر روز بارها و بارها حضورشان را به رخمان میکشند تا نتوانیم انکارشان کنیم و ندیدهشان بگیریم.
بعضیها معتقدند با جمعآوری و تحلیل جوکهای رایج یک جامعه میتوان به شناخت و درک خوبی از روحیات مردم آن رسید. خیلی هم بیراه نمیگویند.
مثلا این جوک انگلیسی را که چهار سال پیش جزو بامزهترین جوکهای این کشور انتخاب شدهبود ببینید: «شرلوک هلمز و دکتر واتسون چند روزی را برای گردش به دامان طبیعت میروند. شب برای اتراق در جایی چادر میزنند و میخوابند. نیمه شب هلمز واتسون را بیدار میکند و به او میگوید: «به بالای سرت نگاه کن و بگو چه میبینی.» واتسون هم میگوید: «آسمان پرستاره را میبینم، هلال باریک ماه را، یک شهاب کوچک الان رد شد...»
هلمز میگوید: «خب تحلیلت چیست؟» و وقتی با سکوت واتسون مواجه میشود میگوید: «دیوانه چادرمان را دزد برده است!»
بازی با دم شیر
بعضیها میگویند کار رضاخان یا انگلیسیها است. برای اینکه راحت بتواند حکومت کند، یک توطئهای راه انداخت تا اقوام مختلف ایرانی روی هم اسم بگذارند و هی برای همدیگر جوک بسازند و همدیگر را دست بیندازند تا هیچوقت نتوانند علیه او با هم متحد شوند.
بعضیها هم معتقدند که تقصیر این اخلاق غلط ما ایرانیهاست که هنوز یاد نگرفتهایم «با هم» بخندیم. ترجیح میدهیم یک یا چند نفری را سوژه کنیم و «به هم» بخندیم.
بعضیهای دیگر هم چیزی نمیگویند و فقط به نشانة ناراحتی سری تکان میدهند و از این وضعیت ابراز تأسف میکنند. اما خیلیها که عدهشان از جمع این سه تا «بعضیها» خیلی بیشتر است، هر روز مثل نقل و نبات این جوکها را به هم میگویند، آفلاین میگذارند، sms میکنند و هر و کر هم میخندند و هیچ عذاب وجدان یا ناراحتیای هم بابتش ندارند.
البته از این موضوع نباید گذشت که در مناطق مختلف کشور، مردم شهرهای مختلف بهدلیل رقابتی که با همسایههایشان دارند برای شهرهای کوچک و بزرگ دوروبرشان جوک درست میکنند و معمولا هم به کسی برنمیخورد.
ما ولی از این مسأله راضی نیستیم. دلمان نمیخواهد هیچ قوم یا گروهی در کشور به هیچ صفت ناپسندی معروف باشد. اما چه کار میشود کرد با آن خیلیها وقتی هیچ ارادهای برای کنترلش نیست؟
دوز جوکهای قومیتی در کشور آنقدر زیاد شده که اگر سبک زندگی جوک ما مطلبی مستقل در اینباره نداشته باشد، خیلیها فکر میکنند ناقص است.
پس اسمی از هیچ قومی نمیآوریم و فقط به ذکر صفت مشهورة مذمومه آن گروه و یک جوک نمونه از آن قناعت میکنیم.
بلاهت: یهنفر میره طوطی بخره طرف بهاش جغد میاندازه. بعد یه مدت رفقاش ازش میپرسن خب طوطیت به حرف اومده؟ حرف میزنه الان؟ میگه والا هنوز حرف نمیزنه اما خوب توجه میکنه!»
ساده لوحی: «یهنفر ساعت مچی میخره هر کی ازش ساعت میپرسه با اکراه یه نگاه به دستش میکنه و به طرف میگه. بعد چند بار جواب دادن، دیگه شاکی میشه و میگه: اینقدر بپرسید تا تر بزنید بهاش!» خداییش بهتر از این نمیشد گند زد به این جوک!
خالیبندی: «یه روز یه نفر میآد تهران میره تو یه مغازه لوازم ورزشی. میگه: «آقا پوستر تمام قدِ رنگی منرو داری؟» یارو میگه نه. میگه: «اکهی اینجام تموم کردن!»
زرنگی و خساست: «پسر به باباش میگه: «بابا ما چرا مثل بقیة مردم با کشتی نمیریم دوبی؟» باباهه هم میگه: «خفهشو پسر شناتو بکن!»
تنبلی: «یه نفر تو تاکسی به راننده میگه: «آقا میشه بندازی تو یه دستانداز؟» میپرسه واسه چی؟ میگه: «آخه میخوام خاکستر سیگارمو بتکونم!»
غیرت و مردانگی: «یه روز یه نفر میره 20 سؤالی. میپرسه حیوانه؟ میگن آره. میپرسه میتونم بگیرمش؟ میگن آره. میپرسه ببره؟ پلنگه؟ شیره؟ خرسه؟ میگن نه. میپرسه میتونم با دستم بلندش کنم؟ میگن آره. میپرسه فیله؟ نهنگه؟ زرافهاس؟ اسبآبیه؟ کرگدنه؟ میگن نه، 20 سؤالت تموم شد جوابت قورباغه بود. یارو میگه به خدا فهمیدم، عارم اومد بگم!»
عصیان در مکتب رودهبریسم!
چرا جوک ما را میخنداند؟ برای یافتن پاسخ این سؤال مخ آدمهای خفن کاردرستِ بسیاری، از زیگموند فروید پدر روانشناسی مدرن گرفته تا آیزاک آسیموف و آرتور کویستلر به کار گرفته شده است.
البته میدانید که این خارجیها مثل ما ایرانیها نیستند که وقتی مخشان به کار گرفته شد، هی بنشینند با بر و بچ فک بزنند و فلسفهبافیهای صد تا یک غاز بکنند.
بلکه آستین همت بالا میزنند و دست و پایشان را جمع میکنند و افکارشان را منظم و مرتب، توی یک یا چند کتاب مینویسند. مثل «جوک و ارتباطش با ناخودآگاه» فروید یا «عمل خلق کردن» کویستلر.
نگران نباشید! لازم نیست دنبال این کتابها (که بعید میدانیم حتی به فارسی ترجمه شده باشند) بگردید. ما چون خیلی دوستتان داریم و دلمان راضی نمیشود به زحمت بیفتید، ماحصل همة این کتابها را خیلی صاف و پوست کنده و در چند خط آن هم مجانا در اختیارتان قرار میدهیم.
عرض شود حضورتان که اصل و اساس خنداندن جوکها بر «غافلگیری» استوار است. چطور؟ ذهن انسان مثل یک ماشین تطبیقدهنده عمل میکند. رفتارها و گفتارهای مختلف را میسنجد و با قرار دادن آنها در الگوهای آشنا و از پیشتعیینشده، طبقهبندیشان میکند.
اما بعضی وقتها این الگوی آشنا از هم میگسلد و عنصری جایگزین آن میشود که برای مغز غیرمنتظره است. در واقع در قالبهای پیشینی نمیگنجد.
اینجاست که آدم به خنده میافتد. به همین راحتی! باور نمیکنید، حرف فروید را بخوانید: «وقتی کسی جوکی را تعریف میکند، انرژی ناخودآگاه به ذهن خودآگاه میرسد، سریعا تقویت میشود و به صورت خنده سرریز میشود.» عرض نکردم؟
پتکی برسر مرد غافلگیر شده
اگر هنوز خوب شیرفهم نشدهاید به این مثال توجه کنید: رانندة ناقلایی با یک نگاه به مسافر بغل دستیاش میفهمد که طرف، آدم ساده لوحی است و بدش نمیآید سر به سرش بگذارد. از او میخواهد که از توی داشبورد، نوار ویدیویی را در بیاورد و داخل ضبط ماشین بگذارد.
مسافر بیچاره هم در حال تلاش و تقلای مذبوحانه وعرقریزان برای انجام این عملیات ناممکن است که ناگهان مسافر عقبی به حمایت از او به حرف می آید و میگوید: «آقای راننده فکر کرده شما نمیفهمید! نفهم خودتی برادر من!...»
تا اینجای قضیه مطابق قالبهای از پیش تعیین شده جلو رفته است و نکتة بامزة آنچنانی در آن وجود ندارد. (البته صرفنظر از عمل حماقتبار مسافر جلویی) اما جملة آخر مسافر عقبی ضربة اصلی را میزند و شنونده را غافلگیر میکند: «فکر کردی ما نمیدونیم این نوارا مال کامیونه؟»
اینجاست که شما (احتمالا) از قیاس معالفارق شخصیت شوکه میشوید، نمیتوانید خودتان را کنترل کنید و به خنده میافتید.
تئوری غافلگیری خیلی چیزها را در مورد جوک توجیه میکند. مثلا اینکه چرا دوباره شنیدن یک جوک معمولا برای آدم خندهدار نیست.
در واقع یک الگوی بهخصوص را فقط یک بار میتوان به یک شکل خاص شکست. (مطمئن باشید بار دوم که این جمله را بخوانید حتما می فهمید!)
خرقعادت موجب مرض است؟
یا این که چرا خیلی از جوکها به صورت «یه روز، یه فلانی و یه بهمانی و یه بیساری رفتن فلانجا» تعریف میشوند.
در این جوکها، «فلانی» و «بهمانی» دو عمل معمول و متداول را انجام میدهند و بر آن الگوهای از پیشتعیینشده تأکید میکنند تا ضربة نهایی از عمل غافلگیرکنندة «بیساری» محکمتر به ذهن وارد شود و شدت خنده را بالاتر ببرد. (علت اینکه تعداد شخصیتها هم سه انتخاب میشود واضح است. دو تا بودنشان معمول بودن عمل را زیاد به رخ نمیکشد و چهار تا هم که خیلی حوصلهسربر است!)
این که خیلی از جوکها هم به سراغ داستانهای معروف یا کلیشههای بارها دستمالی شده میروند باز هم با این تئوری قابل توجیه است.
این الگوهای تکراری کاملا ملکة ذهن شنونده یا خواننده هستند و کوچکترین تغییری در آنها شدیدا مخاطب را غافلگیر میکند.
موج منفی از نوع مثبت
میبینید که همان چند تا خط کوتاه، کلید ورود به مخزن اسرار مبین دنیای جوکها بود؟ ها!... خسته شدید؟ عمرا فکر نمیکردید توی سبک زندگی جوک مطالبی به این خفنی بخوانید. ما که گفتیم موضوع برای مسخرهبازی و این حرفها نیست...
اما اگر جنبة بیولوژیکیتر ماجرا را خواسته باشید، باید بگوییم که مغز انسان از دو «لب- Lobe» قدامی و تحتانی تشکیل شده است. (نمیخواهیم قیافه بگیریم! میشود همان دو بخش بالایی و پایینی)
وقتی برای کسی جوک تعریف میکنید، نیمة سمت راست لب بالایی و هر دو نیمة لب پایینی سعی میکنند آن را بفهمند.
اگر موفق شوند و تناقض موجود در جوک یا همان طنزش را درک کنند، امواج مغزی منفی شده و فرد به خنده میافتد.
اما اگر از پس درکش برنیایند، امواج مغز همچنان مثبت میماند. نتیجتا طرف مثل بز به شما نگاه میکند و هنوز منتظر است که شما جوکتان را ادامه دهید.
چون نمیداند که به چه چیزی باید بخندد.این لحظه برای هر دو طرف یکی از سختترین و دشوارترین لحظههاست و جمع کردنش هم به این راحتیها نیست.
امیدواریم خداوند هیچ تنابندهای را دچارش نکند!