فیلمی که میتوانید آن را روی پرده نقردهای تماشا کنید چراکه غول در جشنواره فیلم فجر امسال در بخش بینالملل به نمایش در میآید. غول (gigante) را آدریان بینیس کارگردان 32 ساله آرژانتینی ساخته و جدای از اروگوئه که لوکیشن اصلی فیلم در پایتخت این کشور، یعنی مونتهویدئو کارشده 3کشور دیگر (آلمان، آرژانتین و اسپانیا) نیز روی این فیلم سرمایهگذاری کردهاند.
غول اولین بار در جشنواره برلین در فوریه 2009 رونمایی شد و از آن پس بود که موفقیتها یکی پس از دیگری به سراغ فیلم و کارگردان جوانش آمدند؛ خرس نقرهای یا همان جایزه بزرگ هیأت داوران جشنواره برلین به بینیس رسید و نامزدی برای خرس طلا نیز در کارنامهاش جاخوش کرد. در جشنواره فیلمهای آمریکای لاتین نیز این غول بود که بسیار تقدیر شد و جوایز را درو کرد. اکران محدود فیلم در آمریکا نیز که از هفته آخر دسامبر شروع شد و هماکنون نیز در جریان است، باعث شد که غول شهرتی جهانی کسب کند و راهش به جشنوارههای دیگر هم باز شود؛ فیلمی که در قالب یک قصه سر راست و یک کمدی درام 84 دقیقهای آمده و از افرادی به زبان تصویر سخن گفته که در عمده جوامع، دست برقضا دمدستترین افراد به شمار میآیند.
نقش اصلی داستان مربوط است به خارا- یک جوان گردن کلفت اهل مونته ویدئو- که اگرچه در آستانه 35سالگی است اما هنوز در لایه کودکی خود مانده و تنها بهواسطه هیبت و هیکل بزرگش است که میتوان ابتدا به ساکن او را مردی کامل دانست. او موسیقی را دوست دارد اگرچه بهنظر میرسد که به این دوست داشتن بیشتر تظاهر میکند. پوشش او مثل جوانهای اهل هویمتال و گروههای اینچنینی است و نحوه دیالوگاش نیز تفاوتی با آدمهای کم سواد ندارد. از روح و احساس نیز در همان ابتدای فیلم نمیتوان چیزی در خارا یافت. با این همه وقتی قدم به قدم با شخصیت اصلی خارا آشنا میشویم،
در مییابیم که او فرسنگها با چیزی که ابتدا به ساکن میپنداشتیم تفاوت دارد و این شناسایی، با ظرافت در محل کار او، توسط بینیس پرداخت شده است.
ما خارا را در محل کارش که دست برقضا کمترین تحرک و کمترین آدمها را دارد، بیشتر میشناسیم و در ادامه وقتی بینیس دوربین را بیرون میبرد و در اطراف مونتهویدئو میچرخاند خارایی را میبینیم که آدمی جوانمرد، واقعی و مردی کامل است؛ یعنی از ابتدا تا انتها ما با شخصیتی بسیار عام روبهرو میشویم که همین شخص برایمان دارای جذابیت میشود و داستانش ما را بهخود علاقهمند میسازد که کار اصلی سینما همین است.
در برلین و در جشنوارههای دیگر خیلی از منتقدین روشنفکر بحثهای سیاسی را در باره این فیلم به میان کشیدند. آنها کامل شدن خارا را در محیط جنوب شهری و سرشار از فقر و فساد و گرسنگی و بیچارگی مونتهویدئو به سیاست ربط میدادند در حالی که خارا سمبل تمام آدمهایی است که در شهرهای بزرگ و کوچک هرجایی دیگر از دنیا پیدا میشوند.
در فیلم بینیس سهم تصویر بسی افزونتر از دیالوگ و حتی صدای پس زمینه است. نوع شغل و ابزار کار خارا هم به این روند کمک شایانی میکند. خارای 35ساله با تیپیکالی هویمتال و هیکل درشت در یک سوپرمارکت بسیار بزرگ و معروف در مونتهویدئو به کار مشغول است. او در قسمت حراست و امنیت سوپرمارکت و در شیفت شب آن کار میکند. او روزها را بدون اینکه کار خاصی داشته باشد یا هدف دومی داشته باشد، میگذراند و در بهترین حالت یا خواب است و یا اینکه با یکی دو دوست خود چرخ میزند تا اینکه یک شب در سوپرمارکت اتفاقی میافتد که زندگی خارا را از اینرو به آن رو میکند.
یکی از وظایف خارا در قسمت حراست، بررسی و چک کردن لحظه به لحظه مونیتورها و دوربینهای متعدد امنیتی است که در سطح سوپرمارکت تعبیه شدهاند. خارا یک شب در یکی از دوربینها با سیمای زنی آشنا میشود که پیش از این او را ندیده بوده؛ زنی به اسم جولیا که او هم در شیفت شب کار میکند و در قسمت نظافت و خدمات وظیفه تمیز کردن کریدورهای اصلی فروشگاه بهعهده اوست.
همین که جولیا در کریدورهای اصلی نظافت میکند باعث میشود خارا بیشتر یا به تعبیری بهتر و آسانتر تصویرش را در مونیتورهای دفتر کارش ببیند. مدتی نمیگذرد که خارا احساس میکند که به جولیا علاقهمند شده است و این علاقهمندی در کمتر از چند روز آنچنان دلبستگیای را بهوجود میآورد که خارا بیاختیار برای روزهایش شغل دوم برمیگزیند. و آنچه کاری است؟ بهدنبال جولیا رفتن و اینکه او روزهایش را چطور میگذراند؟ به کجاها میرود؟ چه چیزی را دوست دارد و چه چیزی را دوست ندارد؟ کجا زندگی میکند و بسیاری سؤالات دیگر که مهمتریناش این است: آیا جولیا مردی در زندگیاش دارد یا خیر؟
آدریان بینیس تمام داستانکها را با ظرافت توسط دوربینش نشان میدهد و نتیجه کار بسیار پخته جلوهگر شده است. اگر فیلم را به 2 قسمت تقسیم کنیم این پرداخت ظریف برای شناسایی خارا در مرتبه اول و سپس دریافت و شناخت بیشتر از جولیا و در مرحله بعدی و آخر برای دریافت جامعهای که در آن زندگی میکنند و ویژگیهای جامعه شناختی و مردم شناختی و احتمالا آیتمهای مردم شناختی این جامعه که خارا و جولیا نیز اصلیترین آنها هستند، بیشتر به چشم میآیند.
یک نمای بسیار دلنشین ابتدای فیلم و حدود 20دقیقه اول شاهد هستیم که در واقع نخستین برخورد خارا با جولیا است؛ جایی که جولیا حین نظافت هر شبه یک گلدان بسیار کوچک کاکتوس را در کف کریدور مییابد که روی آن اسمش نوشته شده؛ جولیا گلدان را مییابد و سرشار از تعجب به آرامی دوروبرش را میپاید بلکه فرستنده این کادو را بیابد، در حالی که او فرستنده هدیه را نمیبیند و اصلا قادر به شناسایی او نیست اما شخص فرستنده به راحتی میتواند جولیا را ببیند و از احساسش مطلع شود. خارا با دقت تمام از طریق همان دوربینهای امنیتی جولیا را زیر نظر دارد. این یکی از بهترین سکانسهای فیلم غول است که در اوج سادگی و فقط و فقط به روایت دوربین و از طریق تصویر به معرفی آدمها میپردازد.
در غول، خارا را عمدتا تنها مییابیم. او البته رابطهای عادی و کمی تا قسمتی دوستانه با دیگر همکارانش و بهویژه با خاویر دارد اما بهطور کلی خارا را باید منزوی دانست. بهترین دوست او که در کمال تعجب به بهترین مشاور او هم تبدیل میشود یک پسر 12ساله آسمان جل است. بعد از اینکه خارا روزها را بهدنبال جولیا به شب میرساند، بیشتر این پسر را میبینیم که به نوعی اطلاعات هم به خارا میدهد. از اینجا به بعد است که گردش به دور شهر آغاز میشود؛ گردشی که به اندازه یک تور جهانگردی برایمان اطلاعات جامعهشناختی به همراه دارد.
در یکی از روزها در حالیکه خارا و پسرک مشغول تعقیب جولیا هستند آنها روی نیمکت کنار خیابان میبینیم که منتظرند تا جولیا از فروشگاهی بیرون بیاید. دیالوگهای کوتاه بین این دونفر، اگرچه کوتاهند اما کاملترین اطلاعات را به تماشاگر میدهند. این کمگوییها است که بار تصویری فیلم غول را بیشتر میکند و ما را ترغیب میکند تا آخر داستان خارا و جولیا با دقت همه چیز را زیر نظر داشته باشیم.پایان داستان غول اما به شکلی غیرمتعارف و غیرکلیشهای به تصویر کشیده میشود.
اینکه خارا سرانجام به جولیا میرسد یا خیر و اینکه جولیا اصلا از عشق خارا بهخود مطلع میشود یا نه همگی از سؤالاتی است که تماشاگر تا پایان فیلم مشتاقانه بهدنبال آنهاست و مدام هم در باره این عشق عجیب و غریب به حدس و گمانهزنی روی میآورد. اما کمتر تماشاگری میتواند حدس بزند که آیا در زندگی جولیا مردی وجود دارد که بهواسطه آن، کل عشق گفته و یا ناگفته خارا به باد هوا برود؟ این چیزی است که باید در فیلم ببینید.