اول:چند ماه قبل که نوشتهای درباره ترجمه نظریهعدالت رالز و اعتراض استاد مصطفی ملکیان نوشتم، به یک نکته توجه نکردم وآن نشستن مقدمه استاد رضا داوری بر این کتاب بود. مقدمهای که نقدی صریح و جدی بر لیبرالیسم غربی و به خصوص رالز بود.
آنهایی که دستی در کار فلسفه و فلسفهورزی دارند، میدانند آقای داوری از جمله منتقدان صریح و البته علمی لیبرالیسم است و در تمامی این ایام سعی واهتمامی جدی صرف کرده تا با رعایت ادب نقد به ارزیابی و نقادی این جریان فکری بپردازد،به همین دلیل نشستن مقدمه بیش از 2500 کلمهای ایشان بر این کتاب علاوه برآنکه اعتماد خواننده را به ترجمه این کتاب جلب میکند، میتواند به خواننده درکی دوجانبه از کتاب به دست دهد؛درکی که در یکسوی آن متن خود کتاب را میخواند و در دیگر سو نقدی جدی و جانانه برآن را.
استاد داوری در انتهای نوشته خود نکتهای آورده است که محل بحث اصلی این نوشته است.«مترجمان گرامی،حضرات آقایان سید محمدکمال سروریان و مرتضی بحرانی کار بزرگ و دشواری انجام دادهاند و دانشجویان و پژوهندگان علوم انسانی و به خصوص علاقهمندان به علم سیاست و فلسفه سیاسی ،خود را سپاسگزار سعی و همت آنان خواهند دانست»(ص 11)
دوم:همچنانکه نگارنده در یادداشت قبلی نوشتم،از ترجمه چیزی سر در نمیآورم،اما همانند بسیاری از علاقهمندان و پیگیران جدی کتاب، مدلولهایی برای خرید یک کتاب دارم که از جملهآنها آمدن نام برخی از بزرگان این حوزه در مقدمه است. یعنی اگر در جایی ببینم که نام استاد ملکیان و داوری و جناب علیرضا بهشتی در دیباچه کتابآمده باشد، فرض را بر این میگذارم که این بزرگواران کتاب را دیده و به صحت ترجمه آن یقین پیدا کردهاند که اجازه دادند نامشان در این کتاب آورده شود و به همین قیاس کتاب را ابتیاع میکنم.همچنانکه اگر ببینم ناشر معتبری اثری را انتشار داده ،به اعتبار نام ناشر و اینکه در آن نشر هستند کارشناسانی که از هر زاویهای کتاب را به شکل حرفهای مورد بررسی قرار دادهاند، کتاب را میخرم.
چند ماه بعد از انتشار کتاب، استاد ملکیان در نوشتهای به این دستاندازی فرهنگی به اعتماد ایشان اعتراض کردند و جالب اینکه در ایام نوروز که خدمت یکی از مترجمان بنام این حوزه رسیدهبودم نقل میکردند« آقای ملکیان به بنده درست به همین عبارت گفتند به صورت تصادفی صفحات با مضرب 30 را بررسی کردم و در همه صفحاتی که از ترجمه کتاب مقابله کردم حتی یک جمله بدون غلط نیافتم» آن اعتراض البته تا کنون پاسخی از سوی مترجمان نیافته است و تا زمانی که این پاسخ انتشار عمومی پیدا نکند خوانندگان و علاقهمندان این گونهآثار گفتهآقای ملکیان را درست میانگارند و بر این گمانند که آن کتاب ترجمهای ناقص و نارساست و آنچنانکه آقای ملکیان گفتهاند میتوان آن را مصداق این نیمبیت دانست که : کشته(ترجمه غلط) از بس که فزون است کفن نتوان کرد.
سوم:نکته نهایی این نوشته به استاد داوری راجع است و نوشتهی ایشان درباره این کتاب و اینکه آیا ایشان هم همانند استاد ملکیان بر این گمانند کتاب ترجمهای نارسا دارد و مترجمان و ناشر کتاب را حیفکردهاند؟ و یا اینکه همچنان بر قوت نظر خود در کتاب باقیاند و معتقدند«مترجمان گرامی،حضرات آقایان سید محمدکمال سروریان و مرتضی بحرانی کار بزرگ و دشواری انجام دادهاند»
طبیعی است پاسخ به این پرسش،حتی اگر به این امر منجر شود که استاد داوری از نظر اولیه خود بازگردند،امری فرهنگی است و میتواند باب برخی کارهای نادرست را ببندد وسبب شود آن اعتماد پیشین خوانندگان به نوشتههای ایشان همچنان پابرجا بماند و این گونه نشود که هر کسی اجازت یابد با بهرهگیری از اعتماد بزرگان بارخویش به منزل رساند و مقصود خویش حاصل،بدون اینکه هزینههای این گونه پختهخواریهای خود را بپردازد. وگرنه باید بر این سخن ایستاد که استاد داوری به این توصیه عالمانه عمل نکرده است که«کار یک روشنفکر تقریر حقیقت و تقلیل مرارت است و اگر کار به انتخاب میان این دو برسد،روشنفکر باید تقریر حقیقت را بر تقلیل مرارت ترجیح دهد.»
منبع:همشهری الف