البته در تیم ملی هم آش و کاسه همین است. صمد همیشه به آیدین غر میزند. بماند که تا چند سال پیش سر تمرینات تا مرز دست به یقه شدن هم پیش میرفتند.
اما حالا که بزرگتر شدهاند یاد گرفتهاند زیاد به پروپای هم نپیچند. ولی با وجود این که هیچوقت با هم نمیسازند، توی هر اردویی با هم اتاق میگیرند. صمد و آیدین نیکخواه بهرامی کلا دنیای عجیبی دارند که کسی غیر از خودشان از آن سر در نمیآورد.
- مدرسه میرفتید پدر و مادرتان تعجب نمیکردند از این که قدتان اینقدر بلند است؟
آیدین: نه، بلندی قد ما ژنتیکی است. پدرم 187 سانتیمتر بود. مادرم هم 170. اصلا توی خانوادة پدری ما همه قدبلند هستند. ما هم بین آنها آدمهای عجیب و غریبی نیستیم.
- ولی اینقدر بلند که نیستند؟
صمد: چند تا پسر عمو دارم که بالای 190 قد دارند.
- آنها سراغ بسکتبال نیامدند؟
صمد: نه، آنها بیشتر سراغ درس رفتند. عموی ما همین چند ماه پیش چهرة ماندگار شد. تمام پسرهایش رفتند دنبال درس و مشق. جای ما هم درس خواندند.
- پس چندان میانة خوبی با درس نداشتید.
صمد: هر وقت میخواستم درس را بپیچانم، تمرین بسکتبال را بهانه میکردم. ساکم را میانداختم روی دوشم و میرفتم سالن.
- گیر نمیدادند؟
آیدین: خودشان هم دوست داشتند که ما بسکتبالیست بشویم.
- پس به خاطر این که درس نخوانید تو رودربایستی میافتادید و مجبور میشدید بسکتبال تمرین کنید.
آیدین: تا حدودی.
- این ماجرای درگیری شما چیه؟
صمد: الان که دیگر زیاد دعوا نمیکنیم. اما بچهتر که بودیم توی تیم دعوایمان میشد. کار به جایی رسیده بود که همه میگفتند مگر مجبورید توی یک تیم بازی کنید. تا آن وقت توی یک تیم بازی میکردیم.
- الان دو سه سالی است که هیچوقت توی یک تیم نبودهاید. آیدین که توی صباباتری است، صمد هم قبلا صنام بود حالا مهرام.
صمد: البته الان یک مدتی است که باز هم توی تیم ملی باید همدیگر را تحمل کنیم.
- مشکلتان چیه؟
صمد: بعضی وقتها بقیه کارهای اشتباه میکنند اما نمیفهمند. تو تمرین از این اتفاقها بیفتد عصبی میشوم.
آیدین: صمد زود عصبانی میشود. هر وقت هم که عصبانی میشود به همه میتوپد. شاید بقیه تحملش کنند اما من نمیتوانم.
- توی مسابقات دوحه هم کمتر پیش میآمد که هر دو تای شما در زمین باشید.
صمد: این خیلی ربطی به دعوای ما نداشت. پست ما دو تا شبیه هم است.
- کار به کتککاری هم میکشد؟
آیدین: سر تمرینات نه، بالاخره جلوی بقیه زشته. اما توی خانه شده. دو تا برادر همسن همیشه با هم بزن بزن دارند.
- چقدر اختلاف سنی دارید با هم؟
صمد: من اردیبهشت 62 هستم، آیدین بهمن 60. ولی از نظر عقلی من بزرگترم!
- پس توی خانه همه را عاصی کردهاید؟
صمد: این که چیزی نیست. از وقتی قدمان رفته بالای 190 پدرمان بیچاره شده. تخت که گیر نمیآید. خودش 5 سانت 5 سانت تخت را بزرگتر میکند.
- حتما سایز کفشهایتان هم غیرعادی است!
آیدین: آره، کفش این سایز سخت پیدا میشود.
- شمارة پایتان چند است؟
آیدین: هر دو تا 48 هستیم.
صمد: حق من را خورده. سایز کفشمان یکی است، اما قدش 5 سانتیمتر از من بلندتره.
- اما تو به جاش حسابی بزرگ بازی درمیآوری؟
صمد: نه بابا، کدام بزرگبازی. من که کاری به آیدین ندارم.
- فقط یک وقتهایی با هم دعوا میکنید.
صمد: آره یک وقتهایی.
- دو سال پیش هم که توی مسابقات لیگ برتر گیر دادی به یک بسکتبالیست آمریکایی و حسابی از خجالتش درآمدی.
صمد: جوان بودیم اشتباه کردیم.
- توی دوحه برای کسی قات نزدی؟
صمد: نه، خیلی مواظب بودم با کسی دعوا نکنم.
آیدین: صمد لحن بدی دارد. برای همین با بقیه دعوایش میشود.
صمد: اعصاب آدم را خرد میکنند. البته قبول دارم که توی مسابقهها زیاد غر میزنم، ولی توی دوحه خیلی مراعات کردم.
- پس برای همین بود که سوم شدید؟
صمد: البته چند نفر از بازیکنهای خوبمان هم مصدوم بودند وگرنه بهتر هم بازی میکردیم.
- جابر روزبهانی؟
صمد: نه، من اصلا به جابر اعتقادی ندارم. این بسکتبالیستهای بلند فکر میکنند چون قدشان بلند است، دیگر لازم نیست توی زمین بدوند. جابر هم همین جوری است. خیلی شل و ول بازی میکند. هم قدهای جابر تو آسیا مثل یک بسکتبالیست 180، 170 سانتیمتری میدوند، اما بچههای ما اصلا اینطوری نیستند. حامد حدادی هم توی دوحه خیلی به ما کمک نکرد. اگر خوب تمرین میکرد و اینقدر تنبل نبود میتوانست خیلی به ما کمک کند.
- هوای همدیگر را توی تیم ملی دارید؟
صمد: اصلا نمیگذارند که ما با هم باشیم. نه که پستهای ما نزدیک به هم است برای همین تو تمرینات اصلا اجازه نمیدهند که توی یک تیم باشیم.
- توی بازی چطور؟
صمد: اصلا نمیشود اینطور بازی کرد وگرنه دستمان جلوی همه تیمها رو میشود که من تمام پاسها را به داداشم میدهم.
- تو سفرهای تیم ملی هم اتاق هستید؟
آیدین: آره
- دعوایتان نمیشود؟
صمد: اینجوری راحتتریم، با هم برادریم هر کاری دلمان بخواهد میکنیم.
- غیر از جابر، تیم غایب دیگری هم داشت؟
صمد: بابک نظافت هم به خاطر مشکلات اخلاقی نبود.
- چطور؟
صمد: بابک با این که یکی از بهترین بسکتبالیستهای ایران است اما به خاطر این که توی اردوهای قبلی سابقة اخلاقی خوبی نداشت از تیم خط خورد.
- کلا توی بسکتبال این مشکلات اخلاقی زیاد نیست. شاید به خاطر اینکه همة بسکتبالیستها از قشر مرفه هستند.
صمد: ما توی تیم ملی از خیابان فرشته هم بازیکن داریم، از شاهعبدالعظیم و قلعهمرغی هم بازیکن داریم. نمیشود گفت فقط به خاطر رفاه است. بسکتبال جوری است که تمام ورزشکاران آن از لحاظ فرهنگی وضع بهتری نسبت به باقی ورزشها دارند. توی فوتبال فحش رکیک عادی است، ولی توی بسکتبال از این حرفها نداریم.
آیدین: بابک نظافت به خاطر همین توی تیم نیست.
الان بازیکن شری توی تیم نیست؟
صمد: نه کسی نیست.
- خودت چطور؟
صمد: شرتر از من هم هست.
- الان بعد از این مدال برنزی که بسکتبال توی دوحه گرفت، احتمال دارد که شما با باشگاههای خارجی قرارداد ببندید؟
صمد: فقط جایی میرویم که باعث پیشرفتمان بشود.
- درآمد اصلا اهمیت ندارد؟
صمد: نه، اگر پیشرفت کنیم، خود به خود درآمدمان هم بیشتر میشود. الان اگر قطر به من پیشنهاد بازی بدهد، صد سال سیاه نمیروم.
- ولی بالاخره بعضی از دوستان داشتند تابعیت قطری میگرفتند!
آیدین: حامد را میگویی؟
صمد: حامد حدادی داشت اشتباه میکرد. شانس آورد که برگشت. اگر حامد آن کار را نمیکرد و آن ماجرای پاره شدن رگهای دستش هم پیش نمیآمد، الان میرفت NBA. ما هم از خدایمان بود که حامد برود NBA. فرض کن حامد بازیکن NBA بود. آن وقت ما توی دوحه برای خودمان قدم میزدیم و تیم، بازی را میبرد. چین همینطوری قهرمان میشود. دو تا بازیکن توی NBA دارند، همیشه بدون مشکل قهرمان آسیا هستند.
- شما دو تا برای مسابقات زیاد سفر میکنید؟
آیدین: باور نمیکنی توی این سه ماه گذشته فقط ده پانزده روز توی خانه بودیم. توی سال85 بالای بیست تا مسافرت خارجی داشتیم. بالاخره آدم باید با این سفرها کنار بیاید. جابر که رفته بود برای NBA تست بدهد، میگفت دلم برای ایران تنگ شده میخواهم برگردم.
البته اگر به اروپا بروی دیگر صمد نیست که با هم اتاق بگیرید. باید دنبال هماتاقی دیگری باشید.
صمد: تنها اتاق میگیرد.
آیدین: نه با هم میرویم اروپا.
صمد: اصلا آیدین هیچوقت توی اتاق نیست. شبها فقط موقع خواب میآید تو اتاق. فقط دنبال این است که یک کامپیوتر پیدا کند و برود توی اینترنت.
- توی اینترنت چهکار میکند؟
صمد: میخواهد ناسا را هک کند.
- خودت چطور؟
صمد: نه من برعکس آیدین اصلا اهل گردش نیستم.
آیدین: هیچوقت با صمد نمیروم خرید. اصلا نمیگذارد خرید کنیم.
صمد: ولش کنم تمام مغازهها را میگردد.
- سربازی رفتید؟
آیدین: صمد که دو سال سربازی را توی صنام بود. من هم خریدم.
- دیپلم دارید؟
صمد: آره، من دیپلم ریاضی دارم. آیدین هم مثل من، البته الان تو دانشگاه، تربیت بدنی میخواند.
- تو نمیخواهی درس بخوانی؟
صمد: با این مقامی که آوردیم راحت میتوانیم تربیت بدنی بخوانیم. اما اصلا دوست ندارم. من از یک دکتر تربیت بدنی هم بیشتر بسکتبال میفهمم. اگر هم بخواهم دورة مربیگری بسکتبال ببینم میروم خارج. اما دلم میخواهد یک مهندسی بخوانم. (البته راحت باشد) مثلا عمران.
- دبیر و ساعی و خادم توی انتخابات شورای شهر شرکت کردند. شما دنبال این نیستید؟
صمد: نه ما از کار دولتی خوشمان نمیآید.
- زن نمیگیرید؟
آیدین: صمد که زن گرفته. اما من دنبالش نیستم. اینجوری راحتترم.
- برای همین است که همیشه توی اینترنت چرخ میزنی؟
صمد: اصلا نمیفهمم دنبال چی میگردد.
آیدین: بابا کاری نمیکنم که. دنبال لباس میگردم. اینجوری حرف میزنی همه خیال میکنند صبح تا شب چت میکند.
- چه تفریحی دارید؟
صمد: تو ایران تفریح چی دارید که ما نداریم.
آیدین: چه تفریحی هست مگه؟
- بیلیارد، اسکی، شمال.
صمد: اینها تفریح نیست که.
- پس چیکار میکنی؟
صمد: حاضرم جدول حل کنم، اما توی خیابان نچرخم.
آیدین: سودوکو حل میکند.
صمد: این سریالها را هم میبینم.
- دیشب که زنگ زدیم محو باغ مظفر بودی.
صمد: دوحه بودیم تا حالا ندیده بودیم. فعلا خیلی بیمزه است.
- چه ماشینی سوار میشوی؟
صمد: من ماشین ندارم. بعضی وقتها ماشین خانمم را بر میدارم.
آیدین: من 206 دارم.
- مشکلی نداری؟
آیدین: نه 206 از بقیة ماشینها راحتتر است.
- تا حالا مجبور شدهای با تاکسی جایی بروی؟
آیدین: پدر آدم در میآید.
صمد: مشکل ما کفش پیدا کردن است.
- بیرون مردم شما را به اسم میشناسند؟
صمد: آیدین که دیروز رفته بود دور بزند، کلی تحویلش گرفته بودند. بعد از دوحه یک کم مشهورتر شدیم.
- مدالهایتان را به جایی اهدا نمیکنید؟
صمد: عمرا. بیچاره شدیم که این مدال را گرفتیم. توی دوحه ما تا روز آخر، مدال را گردن بقیه میدیدیم. عقدهای میشدیم.