چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵ - ۰۵:۴۰
۰ نفر

همشهری آنلاین: نوشته‌ای منتشر نشده از زنده‌یاد عمران صلاحی.

 متن زیر مقدمه زنده‌یاد عمران صلاحی بر مجموعه شعر شاعره خردسال، شیرین کریمی، است که پیش از درگذشتش به نگارش درآمد.

در کنار این یادداشت، شاعره خردسال نیز شعری را پس از درگذشت عمران سروده است که می‌خوانید. مجموعه شعر این شاعره قرار است هفته آینده از سوی نشر ناهید به بازار کتاب عرضه شود.

***

در هر شاعری کودکی پنهان است و در هر کودکی شاعری. کودک شاعر ناگهان با جهان روبه‌رو می‌شود. همه چیز را با شگفتی نگاه می‌کند. نام چیزی را نمی‌داند. خودش اشیاء را نامگذاری می‌کند. برای نامیدن اشیاء دنبال کلمه می‌گردد.

 اگر کلمه‌ای پیدا نکند، خودش آن را می‌سازد. مثل انسان نخستین که وقتی از غار بیرون آمد. کلمه‌ای نداشت و در برابر طبیعت و اشیاء زبانش، زبان اشاره بود. بعد به تصویر پناه برد و اشیاء را به تصویر کشید و بعد آن تصاویر به کلمه بدل شد. کشف کلمه مثل کشف آتش بود که هم روشنایی داشت و هم گرمی.


شاعر خردسال ما شیرین کریمی (که نخستین دفتر شعرش را در 9 سالگی گفته است) چنین حالتی دارد. ناگهان با جهان روبه‌رو شده است. طبیعت، اشیاء و آدم‌ها را کشف می‌کند و می‌نامد. برای نامیدن دنبال کلمه می‌گردد. به هر نحوی می‌خواهد دیده‌های خود را بگوید.

گاهی کلمه‌ای را تکرار می‌کند و با این تکرار، ضرباهنگ ایجاد می‌شود:
آب زلال من / آب زلال من

گاهی طبیعت را در انسان می‌بیند و انسان را در طبیعت و با طبیعت رفتاری انسانی دارد: من با خورشید مثل خواهر یا برادرم رفتار می‌کنم.
ابتدا عبارات را دنبال هم می‌نویسد. بعد آن‌ها را تقطیع می‌کند و حس می‌کند که هر عبارتی باید استقلال خود را داشته باشد. به تعبیرات شاعرانه می‌رسد. در شعر او آسمان سایه دارد، دوستی سایه دارد.


کم کم قافیه را کشف می‌کند. «مهربان» با «فرشتگان» هم قافیه می‌شود. عبارات را پس و پیش می‌کند. فعل از آخر به وسط عبارت می‌آید و این‌ها همه تلاش‌های شاعرانه است.


به تشبیهات می‌رسد و چقدر زیبا، ساده و طبیعی:
ثانیه‌ها چکه چکه چو باران می‌آیند و می‌روند
روزها چو ماه و خورشید پس از دیگری می‌آیند و می‌روند
هفته‌ها چو ابر تکه تکه آرام آرام می‌آیند و می‌روند
ماه‌ها می‌آیند و می‌روند
سال‌ها چو آفتاب و مهتاب با هم بازی می‌کنند و در پی بازی
می‌آیند و می‌روند


قافیه‌های درونی چکه چکه برای ثانیه‌ها و تکه تکه برای ابر چه خوب در جای خود نشسته است.

 شاعر خردسال ما به قافیه‌های بیرونی هم توجه دارد:
آه ای شهرزاد نازنینم
تنها فرشتة روی زمینم


و این‌ها همه به ضرباهنگ شعر و کلام کمک می‌کند. شعر هنری است شنیداری مثل موسیقی و نیاز به ضرباهنگ دارد. شاعر شعر را می‌گوید و نمی‌نویسد. اگر هم بنویسد، قبلا آن را در ذهن خود گفته است. شاعرانی داشته‌ایم که سواد نوشتن نداشته‌اند و شعر را گفته‌اند.


در بازی‌های کلامی گاهی فعل پس و پیش و حتی گاهی حذف می‌شود.
دنیای شاعر همان دنیای ساده پیرامون اوست و آدم‌های پیرامون او: پدر، مادر، خواهر، دوست، مادربزرگ.
کلام شاعر گاهی فقط بیان احساس است، بی‌هیچ تعبیرات شاعرانه.


او همان طور که با انسان‌ها سخن می‌گوید، با طبیعت هم حرف می‌زند. با کوه، با جنگل، با زمین، با دریا، با دشت، با آسمان.
دنیای پیرامون او را این آدم‌ها و این فضا می‌سازد.


توصیف گاهی بسیار ساده است، بی‌هیچ تشبیه و استعاره‌ای: یک بچه آهوی زیبا در باران تابستانی به‌ دنیا آمد.
و گاهی توام با تشبیهی بسیار زیبا: خرگوش سپید، مانند برف به بچه گوزن خیره مانده بود. شاعر گاهی با طبیعت ارتباط مستقیم دارد و گاهی تصویری از آن می‌بیند. در هر دو صورت از طبیعت الهام می‌گیرد و تاثیر می‌پذیرد.


کم کم با صنایع شعری آشنا می‌شود و به جای «از» مخفف آن «ز» را می‌گذارد: غم ناله می‌کرد ز خوشحالی ما
وزن را کشف می‌کند: «شادی ما دو برابر شده بود» که تاثیرپذیری او را هم از شعر بزرگ‌ترها نشان می‌دهد.
یاد می‌گیرد شعرش را به دیگران تقدیم کند «تقدیم به خاله مریم»


شعر پل (پانزدهمین شعر) از زیباترین شعرهای این مجموعه است: پل زیبای پرشکوفه‌ای که نور و عشق را به هم وصل می‌کند و پروانه‌ها روی آن استراحت می‌کنند.
در هجدهمین شعر از دوستی سخن می‌گوید و از عشق بین دو انسان که مثل ابر به برف است و باران به کولاک و ماهی به دریا. شاعر کوچک ما با همین تشبیهات ساده به خوبی منظور خود را بیان می‌کند.


در شعر نوزدهم از پرواز در باران می‌سراید و از پرندگانی که پرواز در وجودشان است، همان طور که شعر در وجود شاعر پنهان است. این پرندگان به تعبیر خود شاعر «عشق را می‌فهمند». کمی هم سپهری‌وار است و نشان از مطالعة شعر دیگران دارد.
در دنیای کودکانه و شاعرانه شیرین، ماه پیش دوستش خورشید می‌رود و ستاره، کودک ماه متولد می‌شود و نور «قدری از خودش» را به او هدیه می‌کند و چه تعبیر زیبایی.


در شعر بیست و پنجم تاثیرپذیری از شکل شعر آدم بزرگ‌ها بیشتر است. شاعر کوچک ما شعرش را پلکانی می‌نویسد و سعی می‌کند مثل آدم بزرگ‌ها راه برود و در همین جاست که من کمی نگران می‌شوم.

می‌ترسم با نگاه کردن به راه رفتن دیگران راه رفتن خودش را فراموش کند. آدم نباید حتی به راه رفتن خودش هم فکر کند، چون در آن صورت کج و کوله راه می‌رود! شاعر خردسال ما باید مثل خودش راه برود و خودش راه خودش را پیدا کند. آدم بزرگ‌ها دستش را بگیرند و پا به پا ببرند تا شیوه راه رفتن بیاموزد، اما وقتی شیوه را آموخت، دستش را رها کنند که خودش راه برود. مثل خودش. طبیعی و ساده.

به شیرین عزیز تولد شعرش را تبریک می‌گویم. با بهترین آرزوها

عمران صلاحی
تهران، 4/11/84

***

برای روح پاک مرحوم عمران صلاحی

یاد او
اکنون که به آسمان چشم دوخته‌ام و قطره‌های اشک باران، بر گونه‌ام می‌چکند، دیگر لبخند را بر صورت نسیم نمی‌بینم.
پرندگان با بال‌های خسته چشمانشان را می‌بندند؛ و در قلب‌هایشان می‌گویند. گل‌ها فقط خاطره‌ای از او می‌بینند.

خاطره‌ای از شعرهای پر از لبخند او و رفتن تلخ بدون خداحافظی‌اش. اما انگار آسمان او را بیشتر از زمین دوست می‌داشت.

شیرین کریمی  20/7/85


کد خبر 13554

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز