مریم محمد خانی: هنوز تابستان نیامده به استقبال «اولین روز تابستان» رفتیم. به سراغ آخرین رمان سیامک گلشیری که از نویسنده‌های پرتلاش سال‌های اخیر است.

603

اما شاید برای آنهایی که به ادبیات داستانی ترسناک علاقه دارند این نام آشنا باشد. او نویسندة کتاب‌های «تهران، کوچه اشباح» و «ملاقات با خون‌آشام» هم هست. اما این هفته به بهانة «اولین روز تابستان» سراغ سیامک گلشیری رفته‌ایم.

  • از علاقه‌تان به ژانر وحشت و دلهره بگویید. حضور این زمینه در آثارتان تصادفی است؟

تصادفی نیست. بعید می‌دانم کسی به این ژانر علاقه نداشته باشد و بتواند از آن بنویسد. یک چیز درونی است که فکر می‌کنم از کودکی با من بوده. البته نمی‌خواهم بگویم دقیقاً این همان چیزی بوده که از کودکی به آن فکر می‌کرده‌ام. در این ژانر و به خصوص ژانرهایی که نزدیک به این موضوع هستند، چیزی که از همه بیشتر اهمیت دارد، خود قصه است. این‌که آدم بتواند قصه تعریف کند. این چیزی است که بیشتر از همه به آن علاقه دارم.

  • فکر می‌کنید کتاب‌های تألیفی در این ژانر بتوانند به مرور زمان با ترجمه‌ها رقابت کنند؟

اصلاً بحث مرور زمان مطرح نیست. من به‌تازگی‌ چند کتاب‌ ترجمه شده در این ژانر خوانده‌ام. کتاب‌هایی که به گفتة ناشرشان خیلی پرفروش بوده و با استقبال هم روبه‌رو شده‌اند، ولی به هیچ عنوان آن توقعی را که داشتم، برآورده نکردند. چیزی که در این کتاب‌ها ندیدم، ترس بود و همین‌طور خلاقیت.

 

  • اصلاً فکر می‌کنید چرا نوجوانان وحشت را دوست دارند؟

فکر می‌کنم دلیلش همان چیزی است که گفتم. دلیلش این است که قبل از هرچیز می‌توانند یک قصة‌ پرکشش داشته باشند. چیزی که آدم با لذت بخواند و همه‌اش هم منتظر باشد ببیند بعد چه اتفاقی می‌افتد. البته گاهی احساس ترس با لذت هم همراه می‌شود.

  • به نظرتان نوشتن داستان وحشت و دلهره در شب با روز فرقی دارد؟ هنگام شب نوشتن تأثیر خاصی بر فضای داستان می گذارد؟

هیچ فرقی نمی‌کند. اگر داستان ترسناک باشد، صبح هم آدم را می‌ترساند. من عادت دارم صبح‌ها کار کنم. جالب است برایتان بگویم زمانی که «تهران، کوچة‌ اشباح» یا «ملاقات با خون‌آشام» را می‌نوشتم، گاهی بی‌اختیار برمی‌گشتم و پشت سرم را نگاه می‌کردم.

  • از « اولین روز تابستان» بگویید. ایده اش چه‌طور در ذهن شما به وجود آمد؟ از دنیای اطراف چیزی را وام گرفتید؟

معلوم است که از دنیای اطراف وام گرفتم. خیلی‌ها از زمانی که دو کتاب از این سه‌گانة‌ ترسناک چاپ شده، از من پرسیده‌اند که آیا واقعاً من دراکولا را دیده‌ام یا نه. آیا واقعاً آن خانه در شرق تهران وجود دارد؟ راستش را بخواهید جواب قاطعی به سؤالشان نداده‌ام. دلیلش هم این است که تمام فضای این داستان‌ها واقعی است. الان دیگر خودم هم نمی‌دانم که واقعاً آن شب دیده بودمش یا نه. اما به خاطر وام‌گرفتن از بسیاری چیزهای واقعی، حالا دیگر جزئی از وجود من شده. به خاطر همین هم احتمالاً من آن شب دراکولا را زیر پل همت، توی اتوبان چمران دیده‌ام. در مورد «اولین روز تابستان» هم همین‌طور. راوی اول شخص داستان به من خیلی نزدیک است. به آن چیزی که از دوران نوجوانی خودم سراغ دارم.

  • کامیار را وقتی که دزدی می‌کند هم دوست دارید؟

کامیار دزدی نکرد. مجبور شد با آنها برود. حالا هم مجبور است به خاطر کاری که نکرده، دوستش را برای همیشه از دست بدهد.

  • شما « اولین روز تابستان» را به زبان محاوره نوشته‌اید. کتابی نوشتن به کار لطمه می زد؟ کسی ایرادی به نوع نگارش شما نگرفت؟

نه، دلیلش این است که من می‌خواستم زبان بچه‌های چهارده، پانزده سالة این روزگار را دربیاروم، با همان لحن مخصوص به خودشان و همین‌طور جنس روایتشان. قبلاً هم این کار را در رمان «کابوس» کرده‌ام. در این نوع رمان‌ها جنس روایت و زبان روزمره برایم بی‌اندازه مهم بوده.

  •  شما با خودکار می‌نویسید یا تایپ می‌کنید؟

قبلاً با خودکار می‌نوشتم. گاهی آن‌قدر می‌نوشتم که دستم درد می‌گرفت. آدم مجبور می‌شد مدام مثلاً یک داستان کوتاه یا یک فصل از یک رمان را بازنویسی کند. گاهی بیست و چهار، بیست‌وپنج بار یک فصل را با خودکار بازنویسی می‌کردم. اما حالا با کامپیوتر کار می‌کنم. خودم هم باور نمی‌کنم که این‌قدر سرعتم زیاد شده. همه‌چیز را همین‌جا روی کامپیوتر اصلاح می‌کنم. فوق‌العاده است. البته راستش را بخواهید این کار را به تازه‌کارها پیشنهاد نمی‌کنم. فکر می‌کنم این کار مال آدم‌های حرفه‌ای است. نویسنده‌ای که دیگر می‌داند دارد چه‌کار می‌کند.

کد خبر 135935
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز