اکنون فیلم آخر او به نام « جدا افتاده» نامزد دریافت چند جایزه اسکار از جمله جایزه اسکار بهترین کارگردانی است و همه در انتظارند تا مجسمه طلایی اسکار را بالاخره در دستان او ببینند.
اسکورسیزی اگر بهترین کارگردان معاصر سینمای جهان نباشد، یکی از بهترینهاست و علاوه بر ساخت فیلم های مستقل، چند تجربه درخشان در زمینه مستند سازی نیز داشته است.
ولی شاید برخی از علاقهمندان او توجه چندانی به این مسأله نداشته باشند و مطرح کنند که جدا افتاده هرگز بهترین فیلم او نیست و یا حتی با بهترین فیلمهای او فاصله زیادی دارد.
اما جایزه اسکار قطعاً برای این فیلمساز نیویورکی مفهوم فراوانی خواهد داشت و نشانگر پذیرش او از سوی جامعه فیلمسازان لسآنجلس است.
شاید برای ما که سینما را جدی دنبال میکنیم، این تقدیر و جایزه پس از همه موفقیتهایی که او در ظرف این دههها داشته، چندان اهمیتی نداشته باشد ولی بدون شک خود مارتی به این فکر میکند که استیون اسپیلبرگ، بیلی وایلدر و جان فورد همه کارگردانان اسکار بودهاند و او نیز دوست دارد تا نامش را در کنار آنها ببیند.
فیلم جدا افتاده بر خلاف اکثر فیلمهای بزرگ اسکورسیزی یک فیلم نیویورکی نیست و در آن نشانی از مافیایی ایتالیایی- آمریکایی دیده نمیشود.
از دوست همیشگی اسکورسیزی- رابرت دنیرو- در آن اثری دیده نمیشود چون او به دنبال ساخت فیلم خودش (چوپان خوب) بود.
این شرایط اسکورسیزی را واداشت تا از جک نیکلسون در نقش فرانک کاستلو پیر و چاق استفاده کند و او نیز به فیلم جدا افتاده لحن متفاوت متمایزی داد.
قطعاً حضور دنیرو در این نقش میتوانست ضرباهنگ فیلم را سریعتر کند در حالیکه نیکلسون با بازی منحصر به فردش فضایی کمیک به شخصیت کاستلو داده است.
«جدا افتاده» اثری حرفهای در کارنامه اسکورسیزی است و قبل از هر چیز به ما یادآوری میکند که نسل درخشان دهه 1970- اسکورسیزی، دپالما، اسپیلبرگ- همگی در شرایط مشابهی به سر میبرند و دیگر از آنها نباید انتظار فیلمی نابغهوار داشته باشیم بلکه آنها بیشتر ترجیح میدهند چند فیلم دیگر بسازند ولی به سراغ یک پروژه پر دردسر نروند.
دو فیلم آخر اسکورسیزی، هوانورد درباره زندگی هاوارد هیوز و جدا افتاده، هر دو پرستاره و موافق جریان اصلی سینما بودند اما هرگز گویای تواناییهای حرفهای اسکورسیزی نبودهاند.
بیماری درازمدت اسکورسیزی در کودکی و نوجوانی باعث شد تا او نتواند زندگی عادی را در کنار دوستان و همکلاسیهایش در مدرسه داشته باشد اما علاقه او به سینما به حدی بود که تحصیل در مدرسه مذهبی را رها کرد و به مدرسه فیلم نیویورک رفت اما موضوعات مذهبی همیشه جزیی جداییناپذیر از فیلمهای او بوده است.
در فیلم خیابانهای پایین شهر (1973) که اولین فیلم بزرگ وی محسوب میشد، نجات قهرمان فیلم (چارلی) در پایان فیلم از نگاه اکثر منتقدان نوعی رستگاری مذهبی است و چارلی سرانجام توسط دوستش از درگیریهای مافیای ایتالیایی نیویورک نجات مییابد.
اما این نخستین بار نیست که یکی از شخصیتهای شرور و سرکش فیلمهای اسکورسیزی توسط قهرمان فیلم به آرامش دعوت میشود تا بتواند در نهایت به آرامش قلبی برسد.
در گاو خشمگین، جک لاموتا (با بازی رابرت دنیرو) با تمامی دنیا سرناسازگاری دارد اما برادرش (با بازی جوپشی) سعی در راهنماییاش دارد. در رفتار خوب جوپشی نقش رهبر یک گروه گنگستر را ایفا میکند و شخصیت ریلیوتا برای نجات او تلاش میکند.
اما شاید بهترین دلیل برای بیان این ادعا که جدا افتاده بیشتر تقلیدی از فیلمهای اسکورسیزی است، تا فیلمی از اسکورسیزی، این باشد که ما هرگز نشانی از موعظه و راهنمایی در این فیلم نمیبینیم.
هر کدام از شخصیتها راه خود را در پیش میگیرند و شوک آورترین لحظات فیلم زمانی است که وفاداری زیر پا گذاشته میشود.
جدا افتاده براساس فیلمی هنگکنگی به نام روابط شیطانی ساخته شده است و شاید نقطه ضعف دیگر فیلم همین باشد چرا که ما هرگز عادت نداشتهایم فیلمی را از او ببینیم که داستان آن را کم و بیش از پیش بدانیم و در عوض در پرداخت روانشناسانه شخصیتها، آنها تنها گوشهای از خصوصیاتشان را در لحظه وقوع حوادث غیرقابل پیشبینی ارائه میدهند.
اما با وجود همه اینها، اگر او جایزه اسکار بهترین کارگردانی را برای این فیلم دریافت کند، هرگز به این معنا نخواهد بود که او لیاقت چنین جایزهای را برای این فیلم نداشته بلکه قطعاً این جایزه برای یک عمر فعالیت سینمایی به او اعطا خواهد شد.
منبع: واشنگتن پست/14 ژانویه