یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۳:۵۶
۰ نفر

شادی خوشکار: رمان «هستی» یک امتیاز مهم دارد که شاید از نگاه خیلی از نویسنده­‌ها دور مانده و آن جذابیت شخصیت اصلی است

هفته‌نامه همشهری دوچرخه شماره 618

بدون این‌که اغراق شود یا نویسنده به زور بخواهد شخصیت را متفاوت جلوه بدهد، فقط با خواندن یک فصل می­‌توانید بفهمید که با یک آدم تازه سر و کار دارید. با هستی، دختری که بیشتر شبیه پسرهاست. آن­‌قدر که نه تنها راننده تاکسی فکر نمی­‌کند او پسر است، خواننده هم ­ اول فکر می­‌کند راوی یک پسر پر شر و شور است:

«چشم­‌های راننده قلنبه شد و خیره شد به من. نمی‌­دانم چه‌قدر تعجب داشت که نزدیک بود بکوبد به ماشین جلویی. لبش از تعجب و خنده عینهو شکلات گرما دیده کش آمد و گفت:« ئی... ئی... دم بریده... دختره؟...
ای ول! مو فکر کردم پسره که رفته فوتبال و کار دست خودش داده...»

اما دختر بودن این شخصیت نه تنها او را از تکرار نجات می­‌دهد، که جذابیت قصة او را بیشتر می­‌کند و با نشان دادن فضا و موقعیتی که هنوز در داستان‌­ها دستمالی نشده، خواننده را به دنبال خود می‌­کشاند. این‌جاست که کار نویسنده سخت می‌­شود تا انتظار خواننده‌­­ای را برآورد که به دنبال یک داستان متفاوت کتاب او را باز کرده و بتواند پیچ و خم‌های زندگی این شخصیت را باورپذیر کند.

اما این همة داستان نیست. وقتی تازه داریم «هستی» را می‌­شناسیم اتفاق دیگری می‌­افتد. جنگ شروع می‌­شود و هستی و خانواده‌­اش به اجبار مهاجرت می‌کنند. نمی‌دانم نویسنده اول شخصیت هستی را خلق کرده و بعد فکر کرده قرار گرفتن او در موقعیت جنگ داستان را جذاب­‌تر می‌­کند یا قصه­ اصلی درباره جنگ بوده و کم کم شخصیت هستی خلق شده است. به هر حال، جنگ می‌­تواند ذهن را از خود هستی دور کند و فضای اطراف او را بسازد؛ یعنی موقعیت و زمان و مکان قصه که نقش خیلی مهمی در روند آن دارند.

هستی دختری شجاع و جسور است و از طرف اطرافیان و به خصوص پدرش درک نمی‌­شود و حالا جنگ آن­ها را از خانه‌شان دور کرده ‌­است. همچنین خواننده را با شخصیت­‌هایی روبه‌­رو می­‌کند که مربوط به این فضا می‌­شوند. مثل دایی که در شهر می‌­ماند و دفاع می‌­کند یا مادربزرگ که منتظر اوست یا پدر که از جنگ می‌­ترسد و هر کدام نمایندة یک گروه هستند. از طرف دیگر موقعیتی مثل جنگ می­‌تواند بخشی از پیچ و خم‌های زندگی شخصیتی مثل هستی را نشان دهد. در مقابل شخصیتی مثل پدر، ترس برای هستی معنا ندارد و تصمیم می­‌گیرد به شهرش برگردد.

غیر از داستان، نثر روان نویسنده هم می‌‌تواند شما را پای کتاب بنشاند. آدم‌ها­‌ هم به اقتضای شهرشان با لهجه صحبت می­‌کنند. اما خاله، که هستی آن­‌قدر منتظرش است به نظر من محبوبیت باقی شخصیت­‌ها را ندارد؛ شخصیت‌هایی مثل دایی، لیلی، یا شاپور و... که هر کدام به سهم خودشان داستان را شیرین می‌‌کنند. شاید هم این اتفاق به دلیل نوع حرف زدن خاله باشد که اول جالب و بامزه است اما بعد از مدتی تکراری می‌­شود.خوب، اگر دنبال یک شخصیت تازه هستید، «هستی» را بخوانید.

کد خبر 145849
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز