این دو نفر اگرچه وسترن آبگوشتی نساختند و از آن سو اگرچه آثارشان هرگز به پای وسترنهای کلاسیک سینما و یا حتی آثار دهه شصت هم نمی رسد اما با این همه امضای سینمایی خودشان را داشتند و فیلم هایشان آغاز و پایان داشت و وفادار به قوانین ژانرشان بودند.
برای تماشاگر ایرانی شیفته سینما، وسترن اسپاگتی به لطف نمایش و دوبله جاودانی سه فیلم سرجیو لئونه: به خاطر یک مشت دلار 1964، به خاطر چند دلار بیشتر 1965 و خوب، بد، زشت محصول 1967، کاملا شناخته شده است.
اواخر دهه 60 میلادی وسترن های ایتالیایی که به وسترن اسپاگتی مشهور شدند ظهور پیدا کردند و اگرچه قریب این ساخت و سازها کارهایی درجه ب و یا حتی تلویزیونی به حساب می آیند اما نباید از تاثیر گذاری چندین فیلم این گونه جدید سینمایی بر بدنه آن چشم پوشی کرد.
پس از سرجیو لئونه، یک دوجین از کارگردانهای ایتالیایی از آنجا که وسترن اسپاگتی را محصول خودشان می دانستند شروع به تولید انبوه کردند و کار به جایی رسید که یک وسترن اسپاگتی با یک بودجه 500 دلاری و دو بازیگر نیز قابل ساخت بود.
این ابتذال ادامه پیدا کرد تا در اواسط دهه 70 وسترن اسپاگتی رسما مرگ خود را اعلام کرد. با فروکش کردن تب این نوع وسترن و بهتر بگوئیم گونه جدید؛ کم کم سهم آثار شاخص این نوع سینما نظیر کارهای لئونه بیش از پیش عیان شد. در این بین یک فرهنگ نیز برای چنین وسترنی نهادینه شد. و این گونه قواعد خود را پیدا کرد.
جدای از سرجیو لئونه، جولیو کستی نیز با ساخت فیلم بکش جینگو، نشان داد که دقیقا از همان قواعد ژانری پیروی میکند که لئونه پایه گذارش بود. این دو نفر اگرچه وسترن آبگوشتی نساختند و از آن سو اگرچه آثارشان هرگز به پای وسترن های کلاسیک سینما و یا حتی آثار دهه شصت هم نمی رسد اما با این همه امضای سینمایی خودشان را داشتند و فیلم هایشان آغاز و پایان داشت و وفادار به قوانین ژانرشان بودند.
هم چنانکه در بکش جنگو میبینیم ، شخصیت غریبه یا همان جینگو آدمی تنها و آس و پاس است که در نگاه اول به نظر میرسد هیچ کاری از دستش بر نمیآید. اگر سکانس ابتدایی را به خاطر داشته باشید، بعد از اینکه کابوهای آمریکایی تمام مکزیکی را به گلوله میبندند هیچ کس فکر نمیکند که فقط این جینگو باشد که نجات پیدا کند. هم به لحاظ ظاهری و هم به واسطه قدرت بدنی او در حد یک آدم متوسط هم نیست اما در ادامه به روش فیلمهای وسترن اسپاگتی ، میبینیم که که اینگونه نیست و کاراکتر اول فیلمهای وسترن اسپاگتی بر خلاف قهرمانان وسترن های کلاسیک همیشه در عین تنهایی و بزن بهادر نبودن می تواند گلیم خودش را از آّب بیرون بکشد.وقتی جینگو با سختی و بدبختی فراوان خودش را از غار بیرون میکشد تنها چیزی که در ظاهر به نظر نمی رسد این است که این دزد بخت برگشته و زخمی بخواهد دوباره همان راه سابق را طی کند. در حالی که میبینیم او دوباره و همان ابتدای خلاصی گروهی جور می کند و به سراغ شهر بعدی و طلاهای آن می رود. ضمن اینکه جینگو هرگز انتقام را نیز فراموش نمی کند.
در وسترن اسپاگتی رافت تگزاسی جایی ندارد. در وسترن کلاسیک گاهی و شاید هم برای بزرگنمایی قهرمان اصلی از وی حرکتهای اخلاقی نیز نظیر صرف نظر کردن از انتقام نیز سر میزند اما در وسترن اسپاگتی از این حرفها خبری نیست. به قول سرجیو لئونه در وسترن اسپاگتی اگر کسی یک تیر به شما بزند شما با یک گلوله نه، با دوتا نه، با سه گلوله هم نه، باید با صد گلوله جوابش را بدهید و این کار ردخور هم ندارد و تعطیل بردار هم نیست.
در بکش جینگو ، انتقام گاهی بحث اصلی قصه است و گاهی سرقت . اما اگر دقیق به سبک زندگی این دزد مکزیکی نگاه کنیم می بینیم سرقت همیشه در مرحله بعدی است. چرا که جینگو با هر سرقتی انتقامش را از گروه خیانتکار آمریکایی می گیرد و هرگز هم متوقف نمی شود. به روایتی همین انتقام گیری و سرقت های مضاعف است که او را از شهری به شهر دیگر می کشاند و اصلا هم معلوم نیست که او کی می خواهد دست از این کار بکشد. با این همه او بدنبال پول و طلا هم باشد بازهم در وهله اول می خواهد دارودسته آمریکایی را گیر بیندازد و انتقام خود و هشت نفر دیگر گروهش را بگیرد. هم به شعور و هم به اعتماد او خیانت شده و هم اینکه نتیجه سالها دوستی اش را اینگونه داده شده. سکانس اعدام جینگو و دیگر دوستان مکزیکی اش هرگز از یاد او نمی رود و تنها فکر انتقام است که او را آرام می کند. انتقام در یک وسترن اسپاگتی از مهمترین فواعد ژانر به حساب می آِید.
در بکش جینکو ، خشونت نیز حرف اصلی است. به مثابه به کار گیری قواعد ژانر استفاده از خشونت در حین شکل گیری داستان
جزو لاینفک یک وسترن اسپاگتی است. بامزه اینجااست که تدوین و صداگذاری و حتی دوبله چنین آثاری نیز رمز و راز خودش را دارد تا این خشونت هرچه بیشتر شده و واقعیت پذیری بیشتری داشته باشند. در بکش جینکو ، حد غایی خشونت در سکانس افتتاحیه و اختتامیه قابل دریافت است. در سکانس آغازین ، ماجرای اعدام جینکو و افرادش را شاهد هستیم. آمریکایی ها مثل آب خوردن ، جینکو و افرادش را خلع سلاح کرده و بالای تپه ای به صف می کنند تا اعدام به سبک وسترن اسپاگتی انجام گیرد. اگر این سکانس پر از خشونت ایستا ، کوتاه است برعکس در سکانس اختتامیه حدود 10 دقیقه یک نفس شاهد خونریزی ، اعدام و مکافات عمل هستیم. اگرچه بنا بر روند شکل گیری داستان این آدم بدها هستند که دارند مجازات می شوند اما نحوه کشتار آزار دهنده است. تمام گروه فلوری توسط بروبچه های شهر قلع و قمع می شوند و انتقام به بهترین نحوی انجام می گیرد. یکی از پشت بام سقوط می کند. دیگری را در آبشخور خفه می کنند ، یکی دوتایی را دار می زنند و در این حین اگرچه تلفات هم دارند اما این سبب نمی شود که کوتاه بیایند. در باره فیلم بکش جینکو گفته می شود که بار تدوین برای افزایش خشونت به یکی از سرفصل های تدریس فن تدوین تبدیل شده است. و هنوز هم هنر تدوین فرانکو آرکالی قابل تحسین است.
موسیقی پرشکوه و احساسی نیز همواره در وسترن اسپاگتی مورد استفاده است. در این فیلم نیز ایوان واندور موزیکی برای فیلم نوشته و اجرا کرده است که مخلوطی از نوستالژی موسیقیایی آثار شاخص این ژانر را تداعی می کند. تاثیر گذاری چنین موسیقی بر فیلم نیز البته کتمان ناپذیر است ، چنانچه در مواقعی ضعف های ساخت و ساز و کارگردانی را همین موسیقی خوب و تاثیر گذار پووشانده است.
بکش جینکو به عنوان یک وسترن اسپاگتی ، باعث شد شخصیت سازی نیز شد. جینکو از این به بعد به قهرمان اول فیلم های متوسط و کتابهای مهجور و هم چنین آثار تلویزیونی تبدیل شد و اگرچه طبقه نخبه را راضی نکرد اما وارد اجتماع ایتالیایی شد و به همین سبب فیلم جولیو کستی را باید یک وسترن تاثیر گذار اجتماعی نیز بدانیم.
Django kill
کارگردان: جولیو کستی/ بازیگران: توماس میلیان ، ماریلو تولو / موسیقی: ایوان وندور/ محصول ایتالیا و فرانسه 1967/ زمان: 100 دقیقه