اگرچه بعد از ورود «اتول» (اتومبیل) به کشور و دیدن راه رفتن یک آهن پاره بدون کمک اسب و الاغ و قاطر دیگر میشد انتظار هر چیز عجیب دیگری را داشت. چرا که هیچ شگفتیای تا سالها بعد این موجود عجیبالخلقه را از یاد نمیبرد. البته آنان عادت کرده بودندکه پس از آن با یک چیز عجیب روبه رو شوند اما اصلا انتظار نداشتند که روزی آژانی را ببینند که بر بالای تختی در وسط میدان حسن آباد ایستاده است و در حالیکه دستکش بلند سفیدی در دست دارد به اتولها امرونهی میکند.
انگار در این مملکت برای این هیولای افسارگسیخته هم قانونی وجود دارد. این آغاز ماجرا بود.
متن بالا از آغاز اتول سواری در تهران میگوید. اما شهرمان خاطرات ریز و درشت دیگری نیز هم دارد که به تدریج میتوانید در این بخش آنها را مرور کنید.