آغاز: علی میرزایی عزیز، فرهنگی مرد و سردبیر فصلنامه نگاه نو با من تماسی گرفت و گفت علی محمد رشیدی درگذشت. ابتدا تعجب کردم و سپس پرسیدم کی؟ گفت: 13خرداد و من هم به تازگی خبر شدم. پرسیدم: پس چرا هیچ خبر و مطلبی در جراید و رسانهها درباره ایشان منتشر نشد. برای سوال من پاسخی نداشت. ادامه دادم حداقل برادرشان که فردی شناخته شدهتر از ایشان بود یک خبری میدادند؟ پرسید برادرشان چه کاره است؟ گفتم : امینالله رشیدی آهنگساز و خواننده که نامی شناخته شده بین اهالی فرهنگ و هنر است و برخی از کارهایشان هم انصافا شنیدنی و خاطرهانگیز است. نمیدانست که این دو برادر بودند. این سخن من تعجبش را بیشتر کرد، چرا که این حداقل انتظار از یک قوم و خویش نام و نشاندار است که حداقل در سطح رسانههای کاری بکند. از قرار آن زندهیاد سفارش کرده بود ،مراسمی برایش در نظر نگیرند و تمامی هزینهها را صرف امور خیریه کنند. اما این گونه مراسم ،حتی اگر سفارش فرد درگذشته باشد، شاید اندکی ضرر و زیان مالی داشته باشد، اما در مقابل برای برخی افرادی که در حوزه فرهنگ زحمت و تلاشی صورت دادند و از خود چیزی به یادگار گذاشتند ،لازم است تا افراد و به خصوص نسل جوان با تلاشهای آنها بیشتر و بهتر آشنا شود.
میانه: علی محمد رشیدی برای نسل ما نامی ناآشناست، چرا که دهه آخر عمرش را در سکوت و انزوا سپری کرد و در نهایت در سن 78 سالگی بدرود حیات گفت. او متولد 1313 بود و یکی از روزنامهنگاران جسور با قلمی صریح و کوبنده در حوزه موسیقی در دهههای 30 و 40. مجله موزیک ایران (1331-1344) را او در زمانی که بهمن هیربد مدیرمسئولش بود، برای دورهای خاص سردبیری میکرد و سرمقالههای و نقدهایی بر جریانات موسیقی روز با امضای «ر-عام» مینوشت که سر و صدای فراوانی در زمان انتشارش به پا کرد و حتی برخی اختلافات میان اهالی موسیقی را سبب شد که نمونه آن ماجرایی بود که مرحوم سنجری با مدیر مسئول این مجله در مهمانی باغ سفارت رومانی داشتند که به کتککاری و زد و خورد در آبنمای این مکان انجامید.استاد ساسان سپنتا درباره این مجله و ویژگی های آن در جلد سوم سرگذشت موسیقی ایران(ص694تا700) مطلب در خور اعتنا نوشته اند و به برخی از خدمات مرحوم رشیدی در همین نوشته اشاره کردند.
این گونه مواجهه با رخدادهای موسیقی حتی از چشم تیزبین هنرمند و نویسندهای بزرگ همانند مرحوم خالقی دور نماند که در نامهای به دستاندرکاران این نشریه نوشت «درشماره های گذشته مطالب مجله شما را که گاه نسبت به بعضی اهل هنر گوشه دار بود میخواندم. اگر سعی کنید ضمن انتقاد جنبه راهنمایی را نیز پیش گیرید بنظر بنده بهتر خواهد بود».
در هر حال کار خبررسانی این خشک و تریها را دارد و نمیتوان از آن فرار کرد. مدتی هم معاونت هنرستان موسیقی تبریز را عهدهدار بود، زمانی که عزیز شعبانی ریاست این هنرستان را بر عهده داشت که از جمله دورههای درخشان آموزش موسیقی در تاریخ معاصر موسیقی تبریز به شمار میرود. او کنترباس مینواخت و با تئوری موسیقی غرب وآ وازخوانی هم به خوبیآشنا بود. دوست و محقق سختکوش، فرهود صفرزاده در این زمینه (هنرستان موسیقی تبریز) کتابی تحقیقی نوشته است که اطلاعات دقیقتری در اختیار علاقهمندان قرار میدهد. نگارنده از ایشان خواست که بیوگرافی مختصر و مفیدی برای آن زندهیاد بنویسد که در همشهریآنلاین قرار دهیم که ایشان هم لطف کردند و این کار را انجام دادند.
رشیدی اما در سالهای بعد انقلاب جلد سوم کتاب سرگذشت موسیقی ایران مرحوم خالقی را گرد آوری و از سوی انتشارات صفیعلیشاه به بازار موسیقی عرضه کرد. مدتی هم در نشریه ماهور قلم میزد تا اینکه در سالهای پایانی دهه هفتاد (سال 77) و بعد از این که حسین علیزاده از هنرستان موسیقی پسران کنار کشید، به ریاست هنرستان منصوب شد و به دلیل نظم و انضباطی که داشت، توانست نظم و نسقی به این مرکز آموزشی بدهد و استعدادهای جوانی را به جامعه موسیقی معرفی کند.
انجام: اولین و آخرین دیدار من با ایشان به مراسم مهتاب میرزایی در سال گذشته باز میگردد. تیرماه 1390 که علی میرزایی در ابتکاری مثالزدنی از تمامی همکاران نگاه نو خواست به محوطه تالار رایزن مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی بیایند تا عکسی به یادگار بگیرند. من و سیدعلیرضا میرعلینقی و زندهیاد علیمحمد رشیدی کنار هم قرار گرفتیم.
قرار بود با آقای میرعلینقی به سراغش برویم برای گفت وگویی تفضیلی چرا که هم من و هم آقای میرعلینقی میدانستیم ایشان نکات ناگفته فراوانی از حشر و نشر با بزرگان موسیقی دارد و ثبت و ضبط این نکات میتواند به درک و دریافت ما از سیرتاریخی موسیقی ایران مدد برساند. اما ماجرا هی عقب افتاد و عقب افتاد تا اینکه فرشته مرگ خبر داد ایشان از کف رفت. امید که یادداشتهای وخاطراتی از ایشان به جای مانده باشد و همسر گرامی و فرزندانش، در حفظ ونگهداری و انتشار آنها بکوشند. یادش گرامی باد.