چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۳:۱۲
۰ نفر

چند روزی است که شروع شده؛ شلوغی شب عید و دویدن آدم‌ها دنبال کارهای عقب افتاده‌شان. اما واقعا در این ایام نمی‌توان یک برنامه‌ریزی درست و حسابی داشت؟

هفته‌های آخر اسفند کار و زندگی بدجوری با هم قاتی می‌شود. دیگرنمی‌شود بدون تنه زدن به آدم‌ها از کنارشان گذشت. آن‌ها هم این‌قدر سرشان شلوغ است که دیگر برای شنیدن عذرخواهی‌تان وقت ندارند.

انگار که کسی بالای سر شهر ایستاده و با شلیک تپانچه شروع مسابقة ‌دو سرعت را اعلام کرده باشد، همه با تمام توان در حال دویدن هستند. اما خیلی برای برنده شدن، خودتان را به آب و آتش نزنید. چون درست در لحظة سال تحویل، همه با هم به خط‌پایان می‌رسیم.

همه کارهایی که باید انجام دهیم
برای کارهای شب عید باید برنامه‌ریزی داشته باشید. باید از همین الان بدانید می‌خواهید به سفر بروید یا نه، چه چیزهایی را باید تعمیر کنید و چه چیزهایی را باید از نو بخرید. می‌توانید برای کارهایی که باید انجام دهید یک لیست، با تمام جزئیاتش تهیه کنید تا چیزی از قلم نیفتد. ما برایتان یک لیست جمع‌و جور و دم‌دستی با توصیه‌هایش را آورده‌ایم.

دردسرها
قحطی بزرگ در راه است
روزهای آخر سال، سراغ هر چیزی را که بگیری قحط‌اش آمده. پس بهتر است یک لیست بلند بالا از چیزهایی که می‌‌خواهید سراغشان را بگیرید تهیه کنید و سر صبر از روز‌های اول اسفند خدمتشان برسید. مثلاً فکرش را بکنید دو سه روز مانده به عید است و تصمیم‌گرفته‌اید آن چندرغازی که ته حساب‌تان مانده را بگیرید.

در بانک را که باز می‌کنی، می‌بینی که مثل مور و ملخ آدم از در و دیوار بانک بالا می‌رود. خب، در یک همچین شرایطی فقط خودتان مسؤول‌اید. می‌خواستید چند هفته قبل آن لیست کذایی را تهیه کنید تا گرفتار یک همچین موقعیت تراژیکی نشوید.

 هفته‌های آخر اسفند پول نقد داشتن، می‌شود چیزی در مایه‌های نشان قدرت میتی‌کومان، آن وقت که تمام سال برای یک چک پول پنجاه تومانی قربان صدقة صندوق‌دار می‌رفتید و او با سخاوت تمام، بسته‌های دویستی و پانصدی را بارتان می‌کرد، حالا چک پول در دست باید التماس‌اش کنید تا همان بسته‌های دویستی را قالبتان کند. از ما گفتن بود، حالا شماها بانک رفتن را بگذارید برای وقت اضافه؛ خود دانید.

 عاقلانه رفتار کنید و برای روزهای تعطیلی به امید دستگاه‌های خودپرداز ننشینید. چون درست در همین شرایط است که دستگاه‌های خودپرداز با مترسک سرجالیز هیچ تفاوتی ندارند.

 اگر می‌خواهید برای اقوام و دوستان فرنگ رفته‌تان کارت پستال یا آجیل شب عید بفرستید، وقت‌اش اوایل اسفند است. اداره‌های پست، روزهای آخر اسفند دست کمی از بانک‌ها ندارند.

 بازار میوه و تره‌بار هم جای خودش را دارد. ملت انگار که به استقبال یک قحطی بی‌سابقه می‌روند، در کسری از ثانیه همه چیز را با خودشان می‌برند.  تا جایی که می‌توانید همه چیز را زودتر و ارزانتر بگیرید. میوه بیش از حد نیاز هم نخرید تا خراب نشوند.

 این روزها گاراژهای تعمیر ماشین می‌شوند مثل مطب دکترهایی که سال به سال هم وقت نمی‌دهند. آن وقت شما با فرضیة «ان‌شاءالله که مشکلی پیش نمی‌آید» می‌زنید به جاده و مسافرت را کوفت خودتان و همراهانتان می‌کنید. وقت‌اش همان دی و بهمن است تا در آخر سال چک کردن آب و روغن کفایت کند.

خرید
تا ته دیگ راهی نمانده، کف‌گیرها
می‌خواهی خرید کنی و هیچ‌کس هم جلودارت نیست. اصلا هم انگار نه انگار که همین چند ماه پیش، سرتا پات را نو کردی. حالا توی شلوغ پلوغی‌های شب عید، کیسه‌های خرید دست مردم مثل پتک می‌خورد توی سرت.

از کنار ویترین مغازه‌ها هم نمی‌توانی بی‌تفاوت رد شوی و مدام خودت را گول می‌زنی که خرید چیزهای نو، به نیت سال نو شگون دارد. باشد، حرفی نیست. اما حالا که می‌خواهی خرید کنی،‌پس حساب شده این کار را بکن. 

 اگر واقعاً می‌خواهی به نیت شگون سال نو خرید کنی، یک جفت جوراب هم جواب می‌دهد. ولی اگر شگون فقط یک بهانه است، طوری خرید کنید که بعد از تعطیلات و تمام شدن خاله‌بازی، قابل استفاده باشد. مثلاً اگر کفش‌های پلوخوری ده سانتی و نوک تیز، بخرید اصلاً نه مناسب دانشگاه است و نه محل کار و بعداً به کارتان نمی‌آید.

 بلوز و شلوار، مانتو و روسری هم از واجبات خرید هستند. جنس مانتو و شلوار عید، بهاره است؛ یعنی یک چیزهایی تو مایه‌های پاییزه. ولی هوا درست بعد از سیزده‌به در، اینقدر گرم می‌شود که دلت یک دست لباس نازک و خنک بخواهد. اگر موقع خرید، سراغ جنس‌های نازک‌تر بروید، می‌توانید حداقل یک ماه اول تابستان را هم با همین لباس‌ها سر کنید.

 چه تصمیم‌ گرفته باشی تک و تنها توی شهرتان بمانی، چه قرار باشد از چهار جهت اصلی برایتان مهمان بیاید، آجیل و میوه و شیرینی جزو جدانشدنی تعطیلات شب عید است. حالا اگر تنها هستی، فرقی نمی‌کند پرتقال‌ات تامسون باشد یا از این پرتقال آب‌گیری‌ها، مهم این است که وقتی جلوی تلویزیون لم داده‌ای و داری کانال به کانال می‌کنی، تخمه‌ای برای شکستن داشته باشی و پرتقالی برای گاز زدن.

 اما تو که قرار ا ست جلوی عمه‌جان و خاله‌خانم دولا راست شوی، نباید زمان خرید این جور چیزها را از دست بدهی. شب عید، صف جلوی آجیل فروشی‌ها، از صف بلیت قطار هم طولانی‌تر و خسته‌کننده‌تر است. زودتر بجنبی ارزان‌تر هم هست.

 اصلا فکرش را هم نکن که در مورد عیدی دادن می‌توانی طبق عبارت«کی‌داده کی گرفته» رفتار کنی. عیدی دادن یک جورهایی نشان دهندة این است که تو هم بزرگ شده‌ای. پس همین روزها وقت خریدن چیزهایی است که می‌خواهی عیدی بدهی. مخصوصا دستفرو‌ش‌ها که این‌طور مواقع، تو بساطشان چیزهای خوبی پیدا می‌شود.

 مواظب باش وقتی داری به برادر کوچک‌ترت یک پازل سه‌هزارتایی عیدی می‌دهی، برق چشم‌هایت را کسی نبیند. چون همین‌جوری به اندازة کافی تابلو هست که با همچین  عیدی‌ای، سیزده‌روز تمام او را پی یک نخود سیاه متفکرانه فرستاده‌ای.

 البته ممکن است وقتی داری دوازده سیزده تومان ناقابل را می‌شمری، یک کمی زورت بیاید. ولی روز سیزدهم که برادرت تازه تکة چهل‌ام را در دستش گرفته و با درماندگی تمام به چشم‌هایت زل زده آن وقت است که می‌فهمی چه خدمتی به خودت و جماعت اهل منزل کرده‌ای.

برای کتاب و کارت پستال، همیشه در کتابفروشی‌های کانون پرورش فکری و مجموعه‌های کتاب شهر،‌چیزهای خلاقانه‌ای برای عیدی دادن پیدا می‌شود. اگر به مراکز بزرگ‌تر بروید سریع‌تر جنس موردنظرتان را پیدا می‌کنید و هی از این مغازه به آن مغازه علاف نمی‌شوید.

 لابه‌لای این همه خرید کردن و بازار رفتن، معمولا خرید اصلی همیشه فراموش می‌شود؛ بساط سفرة هفت‌سین. بهترین وقت خرید سین‌ها، همان دم‌دم‌های آخر است. چون سفره هفت‌سین فروش‌ها خوب می‌دانند که با در رفتن توپ سال نو، دیگر بساط‌شان چندان ارزشی ندارد.

مسافرت
جاده و پرسه وحشت

درست است که دو هفتة تمام، جز خوردن و خوابیدن از کار دیگری خبری نیست، ولی اگر راستش را می‌خواهید، اصلا وقت مناسبی را برای سفر کردن انتخاب نکرده‌اید. روی قیمت بلیت‌ها که دست‌کم بیست درصدی آمده.

اگر هم چیزی اضافه نشده باشد، باید چند ساعتی توی صف‌های عریض و طویل بلیت بایستی. و درست همین موقع است که این سؤال فلسفی برایت پیش می‌آید که مگر حمل و نقل سنتی با همان سم طلای خودمان چه اشکال داشت که چرخ اختراع شد؟

 بچة باکلاس و البته مایه‌داری هستی. بین دو گزینة سفر داخل و خارجی، یکی را انتخاب کرده‌ای. حالا صفحات روزنامة همشهری را جلویت باز کرده‌ای. تور موردنظر را انتخاب نموده‌ای و شماره می‌گیری. چه شانسی! یک جای خالی هست.

  شما که ماشین شخصی سوار هستید، خیلی بهتر از ما می‌دانید که ماشین‌تان احیانا به غیر از بنزین به روغن، آب باتری، بالانس، تنظیم فرمان، تعویض فیلتر، تعویض لنت‌ها و هزار و یک جور چیز بی درمان دیگر هم نیاز دارد. پس بچگی نکنید و بی‌هوا به جاده نزنید.

این کارها را هم نگذارید برای هفتة آخر. حداقل سه هفته قبل، خیالتان از بابتشان جمع شده باشد.

 «اینترنت فقط برای چت کردن نیست» این جملة معروف، نه از سقراط است، نه از یاسرعرفات. این همان جملة معروفی است که پدر و مادرتان با انواع و اقسام حالات، روی پتک نوشته‌اند و توی سرتان کوبیده‌اند.

 حالا وقتش است که به آن‌ها نشان بدهید شب تا صبح به غیر از چت کردن، کارهای مهم دیگری هم می‌توانید انجام دهید. شک نکنید که پدر و مادرتان وقتی در کسری از ثانیه بلیت سفرشان را در دست‌های شما ببینند، حداقل تا آخر تعطیلات به وجود همچین نابغه‌ای افتخار می‌کنند. منظورمان استفاده از خرید اینترنتی بلیت بود، فهمیدید که؟

 کارت معاینه فنی خودروها معمولا تا اواخر اسفند اعتبار دارد. برای این‌که وسط راه جریمه نشوید یا یکی از مشکلات بالا برایتان پیش نیاید، تا خیلی شلوغ نشده سری به جایگاه‌های معاینه فنی بزنید.

 برای ترافیک خروجی شهرها هم هیچ راه‌حلی نیست. پس بیخودی همین اول سفر روی اعصاب خودتان و بقیه طناب‌بازی نکنید. حالا که به جاده زده‌اید، نقشه را باز کنید و از شهرتان تا می‌توانید دورتر و دورتر بروید؛ یک جای دنج و خلوت با هوای نه چندان سرد. محض رضای خدا بی‌خیال شیراز و اصفهان و مشهد شوید. باور کنید آن‌ها تمام سال سر جایشان هستند.

خانه‌تکانی
مراسم خاک خوران


حالا که تصمیم گرفته‌اید خانه‌تان را بتکانید، سری به شمارة 60همشهری جوان خودمان بزنید. توی آن شماره ریز و درشت خانه تکانی را برایتان ریخته‌ایم روی دایره. اما اگر آرشیو درست و درمانی ندارید، یک چیزهایی را برایتان یادآوری می‌کنیم.

 اگر تصمیم ندارید خودتان نقش اول بینوایان را در سریال خانه تکانی بازی کنید، باید سراغ شرکت‌های خدماتی را بگیرید.

 برای استفاده از شرکت‌های خدماتی اصلا نباید بی‌گدار به آب بزنید. قبل از این که توی نیازمندی‌ها دنبال یک همچین شرکت‌هایی بگردید، از در و همسایه یک پرس و جویی بکنید، تا اگر جایی آشنای مطمئن می‌شناسند که وقتشان پر نیست، بیایند کمکتان.

 حواستان باشد یک کارگر ساده جهت شست‌وشوی در و دیوار و پنجره و... حداقل ساعتی 2500 تومان پایتان تمام می‌شود. حالا این دیگر بستگی به خودتان دارد که بخواهید شب عیدی، عیدی کارمندی‌تان را هم با کسی قسمت کنید یا نه.

 الان برای شستن قالی، دیر نیست. ولی اگر از این به بعد می‌خواهید قالی‌تان را بشویید باید گفت خیلی هم به موقع دست به کار نشده‌اید. این روزها قالی‌شویی‌ها سرشان خیلی شلوغ است و اصلا بعید نیست قالی‌تان را قبول نکنند.

 یکهو به سرتان زده برای عید، خانه‌تان را رنگ کنید. باشد، اگر خودتان می‌خواهید اوقات فراغت‌تان را این جوری‌پر کنید، حرفی نیست. اما منطق می‌گوید این کارها مال یک ماه قبل از عید است.

 حالا اگر هیچ کارش نمی‌شود کرد و خان عمو هوس کرده بعد از عمری به برادرزاده‌اش سری بزند و دیوار خانه‌تان هم دست کمی از جادة مسجد سلیمان ندارد، خب بهتر است سری به سبک زندگی شمارة  06  بزنید.

اعجاز دستفروش‌ها
آتش‌زنان بر مال

حالا که تصمیم گرفته‌اید آن چندر غاز عیدی را هر طور شده زمین بزنید، بهتر است برای زمین زدنش خیلی هم عجله نکنید و تا خود شب عید صبر کنید. معمولا بعدازظهر آخرین روز اسفند، قیمت هر جنبنده‌ای این‌قدر پایین می‌آید که از خرید روز قبلتان افسردگی بگیرید.
 بازار دستفروش‌ها، شب عید دست‌کمی از مغازه‌های بالا شهر ندارد.

فکرش را بکنید، هر یک نفرِ این جمعیتی که آمده‌اند خرید، یک مکثی کنار بساط دستفروش‌ها بکنند و چیزی بخرند. خب، نان دستفروش‌ها می‌رود توی روغن دیگر. توی این راسته هم از شیر شتر گرفته تا روغن جوز هندی پیدا می‌شود.

  این که دور یک بساط، مردم جمع شده‌اند، اصلا ملاک این نیست که آن بساط حتما چیز دندان‌گیری دارد. ممکن است طرف دارد آن پایین با چند تا چاقوی متفاوت، از خیار چنبر، گربه سگ می‌سازد. بیخودی وقتتان را تلف نکنید و بدانید که چی می‌خواهید.

 حرفه‌ای رفتار کنید و بعدازظهر آخرین روز اسفند را از دست ندهید. درست آن موقع‌ها است که مغازه‌دارها به جمع دستفروش‌ها اضافه می‌شوند و برای خودشان بساطی پهن می‌کنند و آتش می‌زنند به مالشان.

  اگر دیدید جنسی خیلی ارزان است شک کنید و جوگیر نشوید. فروشنده‌های اینجا هم گاگول نیستند و به ارزانی بیش از حدشان باید شک کرد. مواظب کیف پولتان و خریدهایی که کرده‌اید هم باشید.

  اگر جزو بچه زرنگ‌ها باشید، می‌توانید همان شلواری را که مغازه‌دار حاضر نبود کمتر از سی تومان به‌ات بفروشد، تو بساطشان پنج شش تومان بخرید.

 قیمت‌ها به شکل معجزه‌آسایی شکسته. ولی شما به اعصابتان مسلط باشید و اصلا هول نشوید. وسط خیابان هم که جای پرو کردن نیست. پس چند بار سایزتان را با خودتان مرور کنید بعد پول لباس را بدهید.

 و نکتة مهم آخر این که هر وقت چیزی را ارزان‌ می‌دهند، احتمال بده که کمی جلوتر ارزان‌ترش را پیدا کنید.

سوراخ سمبه‌های به صرفه
هیچ اشکالی ندارد اگر بی‌‌خیال پاساژهای باکلاس بالا شهر شوید و راه بیفتید از حراجی‌ها و بازار خرید کنید. شما که به هر حال با چانه زدن، خودتان را ضایع می‌کنید، حالا چه فرقی می‌کند توی یکی از دالان‌های بازار با فروشنده سر قیمت یکی به دو کنیدیا توی فلان مغازه.

  بازار: حالا که بالاخره از مغازه‌های پرزرق و برق دل کنده‌اید و آمده‌اید بازار، بد نیست نگاهی هم به معماری سنتی بازار  بیندازید. رد عبور نور از لای آجرهای نقش‌دار، سقف گنبدْ‌گنبد بازار، سقاخانه با پیاله‌های آویزان از زنجیرش و پیرمردهایی که با چرتکه ته حجره‌‌شان نشسته‌اند، این قدر حالتان را خوب می‌کند که توی این روزها واقعا موهبتی است. حالا نترسید، دست خالی نمی‌روید، خرید هم می‌کنید.

 حراجی‌‌ها: کفش سیندرلا را از حراجی به قیمت چهار تا پول سیاه خریده‌ای و الان است که از ذوق‌مرگی پس بیفتی. اما مادرت با یک نگاه به تو می‌فهماند که این همان کفش چینی است که اسماعیل آقا روزی صد تایش را به همان قیمت چهار تا پول سیاه می‌فروشد. خب، تقصیر خودت است دیگر. نه می‌خواهی بزرگ شوی و نه می‌خواهی یاد بگیری که از کدام حراجی، چی را بخری و فرق بنجل و مرغوب را بفهمی.

 دوست و آشنا: اگر فروشنده آشنایی سراغ دارید، شاید صرف کند که صد تومانی بیشتر کرایه ماشین بدهید، اما با اطمینان خرید کنید. البته اگر قیمت جنس‌ها را از قبل داشته باشید خیلی بهتر است.

از کنار هم می‌گذریم

سه هفته مانده به آخر سال، استاد دارد با شور و اشتیاق، نظریه «انبو‌های تنها» دیوید رایزمن، جامعه‌شناس آمریکایی را درس می‌دهد. کلاس تمام شده است و استاد، بدون توجه به تبریک‌های پیاپی عید بچه‌ها، دارد قرص و محکم به تدریس‌اش ادامه می‌دهد: «... نگاه نکنید شهر این‌قدر شلوغه و آدم‌ها این‌قدر کنار هم‌اند. این‌ها آدم‌هایی هستند که در عین مجاورت با هم، از حال و روز هم خبر ندارند؛ ... . به قول رایزمن، آن‌ها «انبوهه‌های تنها»یی هستند که...»

از اول اسفند، هر شب،‌ «شبِ عید» است؛ کلمة جادویی این ماه که  بیش از همه ورد زبان‌هاست، همین کلمه «شب عید» است.  اگر شهر بتواند در طول سال با هر فلاکت و بدبختی و هر «سیلی سرخ کردنی» سر و ظاهرش را حفظ کند  و    وانمود کند که جمعیت استاندارد و متعادلی دارد، سر این یک ماه دیگر نمی‌تواند.

 اسفند که می‌شود، دیوارهای خانه‌ها دیگر نمی‌توانند آدم‌ها را درون خود حبس کنند و یک دفعه از زمین و آسمان آدم می‌جوشد. ما واقعا با مسأله «تراکم جمعیت» و تبعات بعدی‌اش روبه‌رو‌ایم و در این ماه از همه بیشتر.

گرچه این مسأله، مسأله‌ای نیست که تنها اختصاص به خرید شب‌های عید داشته باشد و ما یک جورهایی در سراسر سال با این پدیده دست و پنجه نرم می‌کنیم. همه دیگر دستشان آمده که میزان عرضه و تقاضا یکی نیست و اگر دیر بجنبیم، چیزی را از دست می‌دهیم.

از خرید شب‌های عید گرفته که هیچ‌کس نمی‌خواهد «برنده بدبخت» جنس‌های بُنجل مغازه‌ها و ته انبار باشد تا سایر امور.این نشانه‌های تراکم را در اسفند از هر وقت دیگری واضح‌تر می‌توان دید وگرنه در دوران اخیر، این تراکم و رقابت در همه ارکان زندگی شهری ما بروز و ظهور پیدا کرده‌اند و خب در چنین شرایط و رقابتی، آدم‌ها برای دوام آوردن و پیروز شدن در عرصه‌های زندگی شهری، باید «پوست کلفت» شوند و برای بقا، یک‌جورهایی برادری و برابری و این‌جور چیزها را فراموش کنند:روابط انسان‌ها «فایده گرایانه» می‌شود و فقط با کسانی رابطه برقرار می‌کنیم که سر و کله زدن با آن‌ها، سود «واضح و مبرهن» برایمان داشته باشد.

آدم‌ها تنها می‌شوند و در خود فرو می‌روند و در خود فرو می‌افتند...توی یکی از این شب‌های بی‌پایان عید، دارم توی یکی از خیابان‌های اصلی شهر قدم می‌زنم. همین‌طوری دارم بی‌هدف، به در و دیوار و ویترین‌ها نگاه می‌کنم که یک‌دفعه چشمم به استاد می‌افتد.

دارد به طرز خطرناکی لحظه به لحظه به من نزدیک‌تر می‌شود. یک‌دفعه به خودم می‌آیم. خطرناک کجا بود؟ حال استاد ترحم برانگیزتر از این حرف‌هاست.

توی شلوغی، دست‌های آویزانش را کرده توی جیب پالتوی بلندش و دارد تنها با چشم‌های خیره این طرف و آن طرف را سرگردان می‌پاید. یک لحظه تمام نظریاتی که استاد اصرار داشت در جلسه قبل عید، تدریس کند را توی ذهنم مرور می‌کنم. تا به خودم می‌آیم، استاد از کنارم غیبش زده است. چیزی که هست، این است فقط از کنار هم می‌گذریم.

آداب خانه تکانی چهار دیواریِ همگانی
دارید توی یک آپارتمان حداقل پنج طبقه زندگی می‌کنید که توی هر طبقه دو تا واحد هست و توی هر واحد،‌دست کم چهار نفر دارند زندگی می‌کنند.

پس شخصیتی که تمام سال با ارائه بلیت‌نشان داده‌اید. را پایمال نکنید و «فرهنگ آپارتمان‌نشینی» را بیشتر از قبل رعایت کنید.
 تصمیم گرفته‌اید کثیفی را از جان خانه‌تان بیرون بکشید. ولی همسایة طبقة پایین‌تان چه گناهی کرده که از خروس‌خوان مجبور است قیژ قیژِ کشیدن مبل و صندلی را توی سرش تحمل کند.  وقتی دارید مبل‌های زهوار در رفته‌‌تان را به زور میخ بازیافت می‌کنید، بد نیست نگاهی به ساعت بیندازید.

 همسایه‌تان نردة آهنی جلوی در خانه‌اش را تقریبا از یک هفته قبل از تعطیلات کشیده، عید مبارک‌اش را هم گفته و رفته. حالا وسط‌های تعطیلات دارد اثاث‌کشی می‌کند. این‌ جور مواقع، اشکالی ندارد اگر یک کم شک کنید و بروید ببینید راستی همسایة خودتان است که دارد اثاث‌کشی می‌کند یا نه.

 قالی‌شویی، فرش‌هایتان را قبول نکرده. شما هم فکر کرده‌اید پارکینگ به این گنده‌ای و...! نکنید این کارها را. زشت است. فرهنگ ندارید مگر؟!

این نکته‌ها را دست‌کم نگیرید
چیزی از قلم نیفته!

 اگر تصمیم به اثاث‌کشی دارید، اصلا به خیال دو هفته تعطیلی ننشینید و از همین الان دست به کار شوید. چون با شروع تعطیلات باید از کلانتری محل‌تان برای اثاث‌کشی مجوز بگیرید. خب، خودتان که به کاغذ بازی وارد هستید.پس قال قضیه را در همین روزها بکنید.

 کار اداری‌ات را باید توی همین روزهای آخر سال، تمام کنی. اما کارمندها بین کوهی از پرونده‌های نیمه‌تمام غرق شده‌اند و مثل دختر کبریت فروش تا به آخرین پرونده رسیدگی نکنند از خانه رفتن خبری نیست. پس اصلا وقت ندارند کار تو را راه بیندازند.

گرچه تجربه ثابت کرده یک سلام درست و درمان و پشت بندش یک «عیدتان مبارک باشدِ» شادمانه، هم همه را سر ذوق می‌آورد، هم ممکن است کارتان را یکی دو امضا جلو بیندازد.

 اگر توی شهرستان ماندگار شد‌ه‌اید و از حالا می‌خواهید بدانید توی تعطیلات کجاها می‌شود رفت، به مجله شماره 61  ما نگاهی بیندازید.

 بعضی کارها توی برو بیای دم عید فراموش می‌شود. نمونه‌اش همین سبزه سبز کردن است. اگر از حالا دست به کار شوید، دست آخر سبزة خودتان را توی سفره خواهید گذاشت.

چرا هفت تا؟ پس چندتا؟
همیشه بساط هفت‌سین جزو فراموش‌شده‌هاست که درست چند لحظه مانده به سال تحویل می‌خریم.

لابه‌لای خرید کیف و کفش نو، یادمان نمی‌ماند، یا خیال‌مان راحت است که هفت‌سین سفره‌مان تا آخرین لحظه هم کنار خیابان هست. حالا از آن شور و شوق دانة گندم خیساندن و صبرکردن تا جوانه‌زدن، ‌خبری نیست. راستش دیگر وسط شلوغ‌پلوغی دم عید، کی وقت نگاه‌کردن به جوانة تازه از دانه درآمده را دارد.

فلسفة هفت‌سین و هر هفت شیئی که داخل آن می‌گذارند، ‌نماد یک باور از ایرانیان باستان است؛ چون ایرانیان باستان برای هر حرکت یک فلسفة خاص داشتند. پس فکر این‌که این سفره، یک سفرة خیالی است را از سرتان بیرون کنید. سفرة هفت‌سین، یک سفرة اسطوره‌ای است که همة هفت‌سینی که داخل آن می‌چینیم، نشانه‌ای است برای آرزوداشتن یک سال خوب؛ آرزویی که نمی‌شود به این راحتی از آن چشم پوشید.

علاوه بر هفت‌سین معروف، هرکس به سلیقة خود چیزی به آن اضافه می‌کند؛ سکه و سنبل یا غیرسین‌های جدانشدنی مثل تنگ ماهی، آینه، قرآن، تخم‌مرغ.

سبزه
فلسفه‌اش اعلام خرمی و شادابی و خوش‌اخلاقی است و با خودش شادابی در زندگی و نیکویی را به همراه دارد.

 در پایان نوروز هم که می‌دانید چه بلایی سر سبزه‌ها می‌آید؛ سبزه را به آب می‌اندازیم و آرزو می‌کنیم سالی پربرکت و خرم را در پیش‌رو داشته باشیم.

 مشابه این رسم در جشن‌های مربوط به آدونیس در یونان هم بوده. آدونیس نیمه خدای زیبایی بود که آفرودیت – خدای الهة عشق – به آن دل می‌بندد؛ ولی او در جریان شکار کشته می‌شود. یونانیان باستان چند روز زمستان را برای او سوگواری می‌کردند و دست‌آخر آمدن بهار را جشن می‌گرفتند. آن‌ها از قبل دانه‌های گندم را در ظروف سفالی سبز می‌کردند و در آخر جشن، آن را به آب می‌انداختند.

 سبزه سبز کردن می‌تواند یکی از سرگرمی‌های فوق‌العاده‌تان باشد.
با انواع سبزه‌ها و شکل‌های مختلف اگر نه هم می‌توانید آن را به دستان جادوگر یکی از اعضای فامیل بسپرید. خریدن سبزه از بازار یکی از لوس‌ترین کارهایی نیست که می‌توانیم بکنیم؟

سنجد
 سنجد نماد خردگرایی و دعوت به عقل و سنجیده‌عمل‌کردن است.
  سنجد را برای این سر سفره می‌گذارند تا همان‌جا با خودمان عهد کنیم تا آخر سال هر کاری را سنجیده عمل کنیم.

 حالا که خودتان یاد گرفتید سنجیده عمل کنید و هر ازگاهی عقلتان را به کار بیندازید،‌ بد نیست این را هم نشانه‌ای از سنجد بدانید که به‌نظر دیگران احترام بگذارید.

 سجد خیلی وقت است از برنامه غذایی جماعت خارج شده. این را هم اگر می‌خواهید تهیه کنید همان چند تا دانه برای زینت سفره بس است.

سمنو
 سمنو یک جورهایی حلیمی است که با جوانة گندم درست می‌کنند و به غذای«مرد‌آفرین» معروف بوده است.

 سمنو علامت قدرت و مبارزه با ضعف است. به‌خاطر همین، ‌یکی از مهم‌ترین سین‌های هفت‌سین به حساب می‌آید.

 یک ظرف بزرگش برای چند تا سفره کفایت می‌کند. اگر می‌توانید با در و همسایه سهیم شوید و برای خوردنش هم خودتان و دستگاه هاضمه را به دردسر نیندازید.

سیر
 سفرة هفت‌سین به موعظه احتیاج دارد و این‌که یادتان باشد پایتان را از گلیمتان بیرون نگذارید. و سیر با آن جذبه‌ای که دارد، خوب از پس این کار برآمده است.

  اما موعظة سیر، احترام گذاشتن به حقوق دیگران و بی‌توجهی به مادیات است.

 حالا که همه‌چیز دستتان آمد، از اول امسال چشم و دل سیر باشید و به حق خودتان قانع.
 یک کیلو سیر لازم نیست. آن چند تا سیری که لازم دارید حتماً در دم و دستگاه آشپزخانه پیدا می‌شود.

سیب
 سیب یکی ازچیزهای  مقدسی است که ایرانیان باستان رویش حساب جداگانه‌ای باز کرده‌اند.

 برای آن‌ها سیب نمادی از صحت و سلامت جسم است که سلامت روح را هم، همراه خود خواهد داشت.

 در اهمیت سیب، همان بس که آن را حتما باید، مادر یا پدربزرگ یا یکی از بزرگان خانواده سر سفره می‌گذاشتند.

 آخر از همه سر سفره بگذارید و زود هم بردارید. سیب‌ها که نباید دو هفته سر سفره بمانند.

سرکه
 نماد تسلیم و پذیرش بالا و پایین زندگی است.
  سرکه را برای این سر سفره می‌گذارند که یادمان باشد خواه ناخواه هر آسایشی با رنجی همراه است و سختی، عضو جدانشدنی زندگی روزمره‌مان است. اگرچه شاید تهیه‌اش ساده‌ترین بخش کار در چیدن هفت سین باشد.

سماق
 بغل دستی‌ات‌رو تحمل کن، نمی‌میری که این‌جاست که می‌فهمیدم کنایة سماق مکیدن هم چندان معنی سرکاری‌بودن نمی‌دهد. سماق نماد دعوت به صبر و بردباری و تحمل دیگران است.

 سماق نشانة مقاومت در راه رسیدن به هدف هم هست.

 خوبی‌اش این است که همیشه در دسترس است و در همان تعطیلات هم اگر کبابی دست بدهد می‌توانید استادش کنید.

علی به پژوه_ ایثار قنواتی ـ سیامک رحمانی

کد خبر 17835

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز