چهار سال پیش، وقتی پروین سه هزار و صد متر زمین توی لواسان کوچک خرید، حتی نقشه ساختمان را هم کشیده بود.
یک حسینیه در زیرزمین ساختمان، برای او از نان شب هم واجبتر بود. همکف را جوری طراحی کرده بود که خودش و حاج خانم در آن باشند. در طبقه دوم، دو سوئیت ناقابل 250 متری برای دو تا دخترش و دست آخر طبقه آخر که یک جوری پنتهاوس ویلا هم به حساب میآید، برای پسرش محمد. حالا در لواسان همه دور هم جمعاند.
همه اینجا هستند. دختر بزرگترش لیدا همراه شوهرش حسام و دختر سه سالهشان نازگل و دختر کوچکترش لادن با همسرش آرش و پسر سه سالهشان والارضا، زیر سایه سلطان زندگی میکنند. البته خود پروین، خریدن این خانه را یک شکست اقتصادی میداند:
«خونه تو زعفرانیه رو 250 میلیون فروختیم تا اینجا رو بگیریم. الان اون خونه 4 میلیارد تومن شده. میدونستم اینجوری میشه، اصلا نمیفروختم اونجا رو.»
با وجود این، جو خانه به قدری دوستداشتنی است که پروین نمیخواهد تا آخر عمرش جای دیگری برود. او که برای فرار از آلودگی هوای تهران به لواسان فرار کرده، هر روز با رانندهاش، «مجتبی تاکسی» از لواسان به دفتر جدیدش در گاندی میرود و هر شب برای برگشتن، بالای دو ساعت توی ترافیک میماند. پروین از وقتی پروین شده، مجتبی تاکسی را داشته. کمتر کسی او را پشت فرمان ماشین دیده.
ال کلاسیکو در لواسان
آرش فرزین داماد کوچکتر سلطان را همه میشناسند؛ پسر «فرزین» خواننده سالهای دور که سالها در آلمان زندگی کرده. او پیش از اینکه به ایران برگردد، توی شهر کلن رستوراندار بود.
رستوران «قصرطلایی»که سالها پاتوق ایرانیهای مهاجر به آلمان بود. البته فوتبالیستها هم به آنجا رفت و آمد داشتند. از خداداد عزیزی گرفته تا مهدی پاشازاده و علی موسوی که همه یک روزهایی در کلن زندگی میکردند، از مشتریان دائمی رستوران او به حساب میآمدند. در بین آنها مهدی پاشازاده بیشتر، از رستوران آرش خوشش آمده بود.
برای همین، وقتی آرش میخواست به ایران برگردد، رستوران را از او خرید. فرزین حالا در لواسان زندگی میکند و برخلاف حسام داماد دیگر سلطان که توی دیباجی کافیشاپ دارد، پس از مترجمی سوبل، سراغ شغل دیگری نرفته. هر چند که پروین هنوز از شغل آن یکی دامادش چندان سر در نمیآورد: «کافیشاپ یعنی چی؟»
پس نباید تعجب کنید که پروین، حسام را پیش دیگران صاحب یک آبمیوهفروشی جا بزند. اصلا انگار پروین سر شوهر دادن دخترهایش چندان سختگیری نکرده. مثلا وقتی آرش فرزین برای ازدواج با دختر کوچک پروین پا پیش گذاشته، سلطان تنها یک جمله به او گفته: «مرد باش و خوشبختش کن.»
اما گویا سلطان با اینکه همه را زیر سایه خودش جمع کرده، گاهی احساس تنهایی هم میکند. «اینجا همه تک پرند! شبها هر کی توی خونه خودش زندگی میکنه. ما که جوون بودیم، شب به شب همه جمع میشدیم دور سماور مامان نصرت. اما حالا ممد که شب میآد میره تو سوئیت خودش. دو تا دامادها هم که حسابی درگیرن. فقط این دو تا نوه هستند که صبح تا شب برای خودشان بدو بدو میکنند.»
تفریح شبانة پروین، تماشای تلویزیون است و به خاطر اینکه شبکه سوم حسابی روی دور پخش مستقیم مسابقات فوتبال افتاده، پروین تمام مسابقات فوتبال را تماشا میکند. البته دیگر ذائقة فوتبالش از آلمان و بایرن مونیخ برگشته به سمت اسپانیا و بارسلونا. الان هر مسابقهای از بارسلونا پخش میشود، پروین پای تلویزیون 21 اینچ حسینیه مینشیند تا حرکات رونالدینیو را ببیند. البته در خانه چند سینمای خانوادگی هم هست.
ولی به خاطر اینکه شبها حاج خانم میرود حسینیه تا قرآن بخواند، علی آقا هم در حسینیه فوتبال میبیند تا احساس تنهایی نکند. پروین از چلسی اصلا خوشش نمیآید. احتمالا دلیلش را باید خودتان حدس بزنید. «رنگشون آبیه. اصلا خوشم نمیآد!» از سوی دیگر، آرش هم یک رئال مادریدی تمام عیار است و با این حساب، تماشای ال کلاسیکو توی ویلای لواسان حسابی هیجانانگیز است.
پروین غیر از تماشای فوتبال، گوش دادن به مداحی را هم دوست دارد. برای همین، یک ضبط یک کاسته توی حسینیه گذاشته که هر شب آن را بغلش میگذارد. عاشق مداحیهای حاج منصور ارضی است. همه نوارهایش را دارد. علی انسانی را هم دوست دارد. پروین میگوید: «علی انسانی، علی پروین مداحهاست. خیلی مشتیه!»
کلکل با علی فهیمی
پروین توی ویلای لواسان یک زمین والیبال هم جور کرده. دیگر همه میدانند که والیبال پس از فوتبال عشق سلطان است. کریهایی که پروین سر والیبال با رفقایش دارد، شهره شده.
علی فهیمی راد یکی از آنهاست؛ کسی که سالهاست دوش به دوش پروین ایستاده و تا حالا پشت او را خالی نکرده. فهیمی حتی روزهایی که پروین همراه تیم آذربایجان در مسابقات دسته دوم ایران بود، هم سلطان را تنها نگذاشت و شد سرپرست تیم.
به هر حال، آنها هر وقت با هم تنها میشوند، یاد سفرهای همراه آذربایجان میافتند و البته یاد والیبالهایی که با هم بازی کردهاند. اگر بخواهیم به فهیمی راد اطمینان کنیم، پروین تا حالا نتوانسته او را شکست دهد و اگر پای حرف پروین بنشینیم، میشنویم که فهیمی سر والیبال میبازد.
هنوز کسی نفهمیده که کدام یک از آنها توی والیبال قویتر است. هر چند که فهیمی همیشه از پروین تعریف میکند: «با اینکه قدش کوتاه است، ولی سر والیبال فوقالعاده بازی میکند. همیشه پاسور میایستد. استادِ جا خالی انداختن است.
سرویسهایی هم میزند که کسی نمیتواند بگیرد.» چیزی که در این چند سال ثابت شده، برتری پروین توی والیبال با نفرات کم است. پروین هیچوقت مسابقات دو به دو و سه به سه را نمیبازد. به قدری باهوش است که جاهای خالی زمین حریف را میبیند و توپ را دقیقا میاندازد آنجا.
برای همین، همه میدانند با سلطان باید شش به شش بازی کنند. البته بهنام محمودی از این ماجرا خبر نداشت. یک بار به ویلای لواسان آمده بود تا با پروین والیبال بازی کنند. هر کدام یک یار کشیدند و دست آخر پروین توانست محمودی را ببرد.
پنجشنبهها برنامه والیبال توی حیاط ویلای لواسان برقرار است. خواهرزادههای پروین که همه توی بازار طلافروشهای تهران مغازه دارند، میآیند تا با رفقای سلطان رقابت کنند. البته در این بین، سلطان همیشه کاری میکند که پسرش توی تیم خودش بیفتد.
«ممد خیلی خوب والیبال بازی میکنه. دستش خیلی سنگینه. اسپک که میزنه، فکر میکنی توپ داره میترکه.» پروین عاشق بردن است؛ حتی توی والیبال دوستانه. باورکردنی نیست، ولی وقتی که پروین توی والیبالهای دوستانه میبازد، تا صبح خوابش نمیبرد.
خودش میگوید: «مفتباز نیستم. آدم باید به تیمش تعصب داشته باشه. حتی اگر با رفقاش بازی میکنه.» یک بار پرسپولیس در جام باشگاههای آسیا در کره جنوبی با پاختاکور ازبکستان مساوی کرده بود. آن روز پروین به قدری عصبانی بود که تا 24 ساعت از اتاقش توی هتل بیرون نیامد.
سلطان غیر از والیبال، پینگپنگ هم بازی میکند. البته توی ویلای لواسان، خبری از میز پینگپنگ نیست. ولی در ویلای رامسر، یک میز پینگ پنگ هست که همیشه پروین با آن، جای خالی زمین والیبال را پر میکند. در کودکی پیش از اینکه فوتبالیست بشود، توی سالن کشتی محله قیاسی، کشتی میگرفت.
استخر اینجا جرثقیل ندارد
از وقتی سلطان پرسپولیس را ول کرده، وقت بیشتری برای استراحت دارد. برای اینکه بفهمید او توی اوقات بیکاری چه میکند، کافی است به حیاط پشتی ویلای لواسان سری بزنید تا ببینید پروین آنجا چه باغچهای درست کرده.
از ریحان و ترب و گوجه فرنگی گرفته تا کدو و بادمجان، توی آن باغچه میبینید. پروین هر وقت بیکار است، به کمک باغبان میرود و چهار تا شاخه خشک بوتهها را بر میدارد. البته غیر از باغبانی، پروین تفریحهای دیگری هم دارد.
یک استخر توی زیرزمین ویلاست که پروین روزی یک ساعت توی آن شنا میکند؛ استخری که باز هم ایدة طراحی آن را خود سلطان داده. استخر را جوری ساختهاند که والارضا و نازگل راحت تویش شنا کنند. برای همین، ارتفاع گوشه استخر به نیم متر میرسد.
بغل استخر، سونای خشک و بخار هم هست. پروین اصرار میکند که حتما استخر ویلایش را به مهمانها نشان بدهد، بس که برایش شایعه ساختهاند: «توی روزنامهها دروغ مینویسن خونه علی پروین استخرش جرثقیل داره و چهار طبقه بالا و پایین میره.» پروین شبها ساعت هشت بر میگردد خانه. البته گاهی او را توی ماشین «مجتبی تاکسی»
میشناسند و دور ماشین را میگیرند.هر وقت موقع برگشتن به لواسان او را در خیابان بشناسند، نیم ساعتی دیرتر به ویلا میرسد. البته پروین یک ماجرای بامزه هم دارد. «یه بار یکی از این آکاردئونیها ما رو تو ماشین شناخت. بند کرده بود که علی آقا دشت بده.
ما هم هر چی دست کردیم توی جیبمون، دیدیم پول نداریم. به مجتبی گفتم که یک پولی خردی بهاش بده و ردش کنه. اما مجتبی هم فقط یک دو هزار تومانی داشت. بالاخره مجبور شدیم دو هزار تومانی بهاش بدیم. ولی قبلش تمام دشت اون روزش رو که دویست سیصد تومان بود، گرفتم و دادم مجتبی!»
یاران پروین
توی اتاق علی محمد، خدمتکار ویلا، یک پوستر بزرگ از پروین به دیوار زده شده. روی دیوارهای ویلای لواسان، هیچ پوستری از پروین نیست؛ هرچند که جلد یکی از مجلات خانوادگی که عکس پروین و دو تا نوههایش را روی جلد برده بود، به در یخچال آشپزخانه چسباندهاند.
به جای آن تا دلتان بخواهد میتوانید عکس محمد را روی دیوارها ببینید. توی یکی از هالها، یک پرترة بزرگ از محمد را به دیوار زدهاند. هر چند که محمد اصلا خودش در آن طبقه زندگی نمیکند و توی سوئیت 200 متری طبقه دوم برای خودش میچرخد.
خود سلطان چندان چشمش آب نمیخورد که پسرش فوتبالیست خوبی بشود. طبق تئوری پروین، وقتی فوتبالیست به پول نیازی نداشته باشد، چندان فوتبالیست خوبی نمیشود. با وجود این، محمد پروین فعلا تا تیم المپیک ایران و نیمکتنشینی پرسپولیس پیشرفت کرده.
البته هنوز هم حرفهایی پشت سرش میزنند؛ اینکه سلطان سفارش محمد را به دنیزلی میکند. خود پروین همه چیز را از بیخ و بن تکذیب میکند: «از ترس اینکه برای ما حرف در نیارن، حتی جرأت نمیکنیم با این آقای دنیزلی، یه ناهار بخوریم.» البته محمد چند وقت یک بار به تیم یاران پروین توی زمین طرشت سر میزند.
بازیکنان تیم یاران پروین، هر چند روز یک مرتبه سر زمین طرشت جمع میشوند تا فوتبال بازی کنند. توی این تیم، علی انصاریان، بهروز رهبریفرد، محمد نوازی، کاظم برجلو، سیاوش اکبرپور، سید مهدی رحمتی و چند تا فوتبالیست بزرگ دیگر بازی میکنند.
البته مدتی پیش، سر اینکه بازیکنان استقلال توی تیم یاران پروین بازی میکنند، از سوی باشگاه جریمه شدند. انگار عصر همان روزی که استقلال در ورزشگاه آزادی مقابل پیکان ناکام شده بود، تعدادی از بازیکنان استقلال، میروند طرشت تا برای یاران پروین هم بازی کنند. خود پروین میگوید: «اون روز خود من هم ناراحت شدم. باور نمیکردم که تیمشون توی آزادی نبرده باشه و اونا بیان طرشت کرکر خنده راه بندازن.»
پس از آن روز، از باشگاه استقلال با نوازی و رحمتی و اکبرپور و انصاریان تماس میگیرند و آنها را جریمه میکنند. البته این پایان داستان نبود. هفته بعد که آنها رفتند طرشت، پروین نیامده بود.
سلطان دیگر نمیخواست این سه چهار نفر به خاطر او توی دردسر بیفتند و برای همین، آن روز را غیبت کرد. توی طرشت، فوتبال قوانین جدیدی دارد. مثلا آنجا آفساید وجود ندارد. دلیلش را هم باید از خود سلطان شنید: «دیگه پیر شدیم. نمیتونیم مثل جوونی بدویم. واسه همین، قرار گذاشتیم توی طرشت آفساید رو برداریم.
تو طرشت، من بازیکن دم گلیام. از دم دروازه حریف تکون نمیخورم.» البته فعالیتهای تیم یاران پروین به همین جا محدود نمیشود. انگار اخیرا یک دعوتنامه از امارات رسیده که آنها تیم را بردارند و ببرند آنجا برای بازی.
دکوراسیون سلطانی
دکوراسیون ویلای سلطان، هیچ شباهتی به مسلک زندگی او ندارد. کافی است یک بار به دفتر پروین توی گاندی رفته باشید تا بفهمید پروین چندان به نشستن پشت میز و تکیه دادن روی مبل و پوشیدن جوراب اعتقادی ندارد.
عاشق نشستن روی زمین و لم دادن به پشتی است. عاشق دو زانو نشستن است. با وجود این، توی ویلا خبری از پشتی نیست. سالنها با مبل پر شده و با دکوراسیون مدرن.
البته خود سلطان، این دم و دستگاه را حاصل زور و فشاری که حاج خانم و دو تا دخترش وارد کردهاند، میداند: «وقتی که ساختن ویلا تموم شد، یه کسی رو آوردیم که دکور اینجا رو بچینه. یارو دو ماه تموم اومد و رفت. قرار بود با صد میلیون کارشو تموم کنه. اما بعد از تحویل دادن خونه، یک فاکتور جلوی ما گذاشت که همون جا یه سکته خفیف زدیم. دویست و هشتاد میلیون شده بود. مرد حسابی فقط سی میلیون پول پرده از ما گرفت.»
البته این رقم، هیچ ارتباطی به خرید لوازم نداشت. تمام فرشهای دستباف ویلا را پروین خودش در سالهای گذشته از بازار تهران خریده. انگار او خیلی فرش دستباف دوست دارد و برای همین، چند وقت یک بار به بازار تهران سر میزند برای خریدن فرش. باید پیش سلطان باشید و ببینید چطور از طرح و نقش فرشهایی که خریده، تعریف می کند.
سوگلی فرشهای دستباف سلطان، یک فرش سرمهای است که آن را توی سالن پذیرایی انداخته. البته پروین چندان در سالنهای مجلل ویلا زندگی نمیکند. او تا حالا تنها سه مرتبه پشت میز ناهارخوری مجلل سالن پذیرایی ویلایش شام خورده و بیشتر ترجیح میدهد پشت یک میز معمولی یا حتی سر سفره روی زمین غذا بخورد.
سلطان شبها را هم توی حسینیه سر میکند؛ جایی که حسابی به روحیهاش میخورد. آنجا تعدادی فرش ماشینی انداختهاند و دور تا دورش را پشتی گذاشتهاند.
پروین شبها را با لم دادن به پشتیهای آنجا میگذراند. البته سلطان یک گوشة حسینیه هم یک شهربازی کوچک برای والارضا و نازگل جور کرده.
یک سرسره، چند ماشین، چند تا تاب و کلی چیز دیگر در آنجاست تا همه بفهمند پروین چقدر به نوههایش علاقه دارد. البته اسباببازیهای والارضا و نازگل به امکانات توی حسینیه ختم نمیشود. توی هر طبقه از ویلا و توی هر اتاق، چشمت به تعدادی اسباببازی میخورد که برای نوههاست.
قلبم کدام طرف است؟
پروین یک ماه پیش، سری به بیمارستان زد که آن موقع یک روزنامه تیتر زده بود: «پروین در CCU». اما انگار ماجرای آن سیسییو رفتن، خیلی هم جدی نیست.
گویا داستان، یک چکآپ معمولی بوده که پروین برای آن، 24 ساعت توی بیمارستان بستری شده؛ وگرنه سلطان هرجور بیماری قلبی و گوارشی را تکذیب میکند: «تا چند سال پیش، اصلا نمیدونستم قلبم کدوم طرف بدنمه، بس که مث ساعت کار میکرد و ما رو اذیت نمیکرد.
اما حالا چند سالی میشه که قلبم رو حس میکنم. دیگه یک کم میدویم، صدای تالاپ تولوپش در میآد. سلطان مدتهاست که صبحها توی حیاط ویلای لواسان میدود. روزی یک ساعت. پس اصلا بیراه نیست که وقتی از سعید راد میپرسند «بهترین بازیکن حاضر فوتبال ایران چه کسی است؟» بدون فکر کردن میگوید: «علی پروین!»
البته پروین خودش هم مراعات سلامتیاش را میکند. سر سفره، سلطان کمتر سراغ برنج میرود. دست به شیشة نوشابه نمیزند. شبها فقط چند تکه جوجه کباب یا ماهی یا چیزهای سبک دیگر میخورد و به جایش ظهر سر ناهار، حسابی از خجالت کباب کوبیده و دیزی در میآید.
با اینکه پدر سلطان سالها پیش توی بازار کلهپاچهای داشته، اما او دیگر سمت کلهپاچه نمیرود. بالاخره اقتضای سن پروین، او را به سمتی کشانده که کمی مراعات کند؛ کاری که فوتبالیستهای الان نمیکنند. پروین با چشمهای خودش دیده که یک فوتبالیست ظهر مسابقه فوتبال، آبگوشت خورده.
کمکخرج پایین شهریها
از وقتی که پروین از دفتر توانیر اثاثکشی کرد و رفت دفتر گاندی، پیرزنهایی که از سلطان مقرری میگرفتند، دربهدر شدند. البته پروین خودش تک تک دنبال آنها فرستاد و ماهیانهشان را به آنها داد.
اما غیر از پیرزنها، آدمهای دیگری هستند که پروین به آنها کمک میکند. پیرمردی که دلاک حمام است، هر ماه به دفتر گاندی سر می زند و سلطان سی هزار تومان میگذارد کف دستش.
ضمنا دو تا دختر سلطان و حاج خانم مأمور شناسایی آدمهای مستحق هستند. آنها مستحقها را پیدا میکنند و آدرسشان را به سلطان میدهند. دیگر پروین همة کارها را انجام میدهد.
توی پارکینگ ویلای لواسان، پر است از گونیهای برنج و حلبهای روغن که ماه به ماه دم در خانه مستحقها میفرستند. چند ماه پیش هم لادن یک خانم دانشجویی را پیدا کرده بود که اصلا توانایی پرداخت شهریه دانشگاه آزاد را نداشت. برای همین، او را به پدرش معرفی کرد و الان سلطان هر سه ماه یک مرتبه، صد و پنجاه هزار تومان به این خانم کمکخرج میدهد.
آدمهایی که از پروین کمکخرج میگیرند، یکی دو تا نیستند. تعدادشان به حدی است که سر ماه به سر ماه، دم دفتر گاندی صف میکشند. کسی هم نمیتواند خودش را بین آنها جا بزند، چرا که پروین همه آنها را به اسم میشناسد.
البته سلطان به وصیت مامان نصرت، به دیوانهها هم میرسد. هر روز سال، هر دیوانهای که ببرید پیش او، میتوانید مطمئن باشید که خرج آن روز او از جیب پروین پرداخت میشود. البته بماند که سفره سلطان توی حسینیه هم باز است و روز تولد حضرت علی(ع) و تولد حضرت زهرا(س) توی لواسان خرج میدهند. شب21 ماه رمضان، پروین در مسجد گمرک میزبان است، 28 صفر در رامسر خرج میدهد و در تمام شبهای ماه رمضان میتوانید بروید دفتر کار او تا همراه باقی دوستانش افطار کنید.
مامان نصرت، بابای ممد مایلی رو برد!
- هنوز هم پنجشنبهها سر خاک مامان نصرت میروید؟
آره، زمستونا پنجشنبه عصر سر خاکیم. تابستونا هم چهارشنبهها. قطعه 80 بهشت زهراست. اگر خواستید، بیایید با هم بریم.
- الان ده سالی میشود که مامان نصرت مرده، ولی انگار خیلی دوستش دارید.
دوستش دارم؟ عاشقشام. مامان نصرت بهترین رفیق جوونی من بود. با بچهمحلها توی عارف یه تیم فوتبال راه انداخته بودیم. مامان نصرت با فوتبال بازی کردن ما حال میکرد. جمعهها هم پیرهنهای ما رو میگرفت و میشست.
- وقتی فوتبالیست شدید چطور؟ همینقدر با مامان نصرت رفیق بودید؟
تیم ملی که بودم، کمتر مامان نصرترو میدیدم. همهاش توی مسافرت بودیم. از هر سفری هم که برمیگشتم، توی محل برایم جشن میگرفتند. اینقدر برای ما تو محل جشن گرفته بودند که مامان نصرت میگفت دیگه لازم نیست برای عروسی جشن بگیریم.
- حالا واقعا بدون جشن ازدواج کردید؟
آره، ما حرف مامان نصرت رو زمین نمیزدیم.
- تا کی با مامان نصرت زندگی میکردید؟
تا وقتی زن بگیرم. توی عارف یه خونه سه طبقه داشتیم. مامان نصرت همیشه توی طبقه اول بغل دست سماور بود. ما اون وقت زن نداشتیم و عشق میکردیم. شبها میرفتیم بیرون تا صبح.
- علی پروین توی زندگیاش خلاف کرده؟
نه.
- اصلا خلاف سنگین علی پروین چیه؟
نداریم. توی این همه سال نه دست به سیگار زدم نه لب به مشروب.
- سر خاک با مامان نصرت حرف هم میزنید؟
آره، من تا حالا هر چی از مامان نصرت خواستم بهام داده. یه بار روز بازی با سایپا رفتم سر خاک و گفتم که مامان نصرت کمک کن سایپارو ببریم. بهاش گفتم اگر سایپا رو نبریم دیگه سر خاکت نمیآم. اصلانیان که تو عمرش برای پرسپولیس گل نزده بود، تو اون بازی دو تا زد و پرسپولیس 4 بر 2 برد. بعد از بازی آقای مایلیکهن(مربی سایپا) اومد سمت من و گفت، واسه بردن این بازی رفته بودم سر خاک بابام و ازش کمک خواسته بودم. من خندهام گرفته بود. بعد از بازی یه راست رفتم سر خاک مامان نصرت.
- روزی که مامان نصرت مرد را یادتان هست؟
با تیم ملی میخواستیم بریم یونان تا با کویت بازی کنیم. روزی که تیم پرواز داشت، حال مامان نصرت خراب شد. بردیمش بیمارستان. ما اصلا باور نمیکردیم حالش بد شده.
نمیخواستم برم یونان، ولی آقا مجید ما را راهی کرد. چند روزی اونجا بودیم. بعد که برگشتم و رفتم پیش مامان نصرت، دیدم جون داد. منتظر من بود.
- علی آقا! صبحها چه ساعتی از خواب بلند میشوید؟
اگر کار داشته باشم، 10 پا میشم. ولی اگر کاری نباشه، تا 12 افتادهام تو جام.
- تفریح علی پروین چه چیزی است؟
تفریحی نداریم ما.
- بالاخره از چیزی خوشتان نمیآید؟
از هیچی.
- آنوقت علی پروین از چه چیزی بدش میآید؟
از برف. صبح که پا میشم میبینم برف اومده، غصهام میشه. لامسب اینجا تو لواسون همیشه یه وجب برف نشسته. از سرما خیلی بدم میآید.
- باغچة توی حیاط کار خودتان است؟
آره، زدیم تو کار گل و گیاه. یه باغبون داریم که کار میکنه و ما بیشتر مدیریت میکنیم!
- سینما میروید؟
آخرین باری که رفتم سینما، یه فیلم ایرج قادری بود. نمیدونم اسمش انگار «میخواهم زنده بمانم» بود. بعد از اون دیگه سینما نرفتم.
- توی جوانی هم اینطور بوده؟
نه، وقتی جوون بودیم عاشق سینما بودیم. قیصر را 15 بار دیدم. یک سینما تو بیسیم بود که همیشه پاتوق ما بود. با ساک میرفتیم اونجا فیلم میدیدیم. فیلم که تموم میشد، میرفتیم سر تمرین. عاشق ناصر ملکمطیعی و فردین و بهروز وثوق بودم.
- چه فیلمهایی دوست داشتید؟
گفتم که؛ قیصر. گنج قارون رو هم دوست داشتم. صادق کرده رو هم. اون موقع عاشق فیلمهای بزن بزن بودم.
- البته چند سال پیش، خودتان هم توی فیلم «فوتبالیستها» بازی کردید.
گولمون زدند. اولش گفتند، ممد رو میخوایم. گفتیم، بفرمایید مال شما. پول آژانساش رو هم خودمون میدادیم. بعدش هم ما رو کشیدن جلو. گفتند مال بهزیستی یه؛ ما هم قبول کردیم. یک مرتبه هم یه نوار از صدای ما ضبط کردن که چند روز بعد دیدیم جلوی دانشگاه تهران دارند میفروشند.
- هنوز هم دیوانهها به دفتر کارتان میآیند؟
آره، قبلا که اهل و عیال نداشتم، هفتهای یه بار میرفتم امینآباد و براشون سیگار و خرت و پرت میخریدم اما الان دیگه خودشون میآن دفترمون.
- چی شده که دیوانهها را دوست دارید؟
من اصلا اهل گریه مریه نیستم بیرون، ولی وقتی چند تا از این منگلها رو میبینم، اشکم در میآد. میآن دفتر، یک کمکی بهشون میکنیم و میرن. اینقدر دوستشون دارم که ماماننصرت به همه وصیت کرده بود برای من دیوونه بیارن.
- با حاج خانم رابطه خوبی دارید؟
راستشو بخواید، این حاج خانم ما دو دقیقه یه جا بند نمیشه. مگه سریالی چیزی داشته باشه که بشینه با هم ببینیم.
- چه سریالی میبینید؟
زیر تیغ. خیلی عالیه. عاشقشام. قشنگ اعصاب آدم رو داغون میکنه. اونقدر خوشم اومد ازش که زنگ زدم از کارگردانش آخرش رو پرسیدم.
- غیر از این، چه سریال دیگری میبینید؟
نرگس رو هم خیلی دوست داشتم. دوست دارم فیلم پیچیده باشه و کاری کنه که آدم آخرش رو حدس بزنه. ولی نرگس زیاد خوب تموم نشد.
- الان علی پروین سینما چه کسی است؟
نداریم.
- بالاخره یک بازیگری هست که شما خوشتان میآید.
پرویز پرستویی.
- سال85 برای شما چه جور سالی بود؟
برای ما که سال خوبی نبود. دو سه تا کلاهبردار به تورمون خوردند. برادرمون هم فوت کرد. پدر زنمون هم که الان حالش زیاد خوب نیست. خودت میبینی که چه بساطی داریم.
این مصاحبه قبل از فوت پدرخانم علی پروین انجام شدهاست