آنچه در پی می آید گفتگوی استیون اسپیلبرگ کارگردان 65 آمریکایی با "دیدلاین هالیوود"در 12 ژانویه 2013 است که به نوعی مفصلترین مصاحبه این کارگردان نامزد دریافت جایزه اسکار در این ایام به حساب میآید.
اسپیلبرگ در این گفتگو از علاقهاش به سینمای تاریخی، روند ساخت و ساز لینکلن و هم چنین انتظارش از بازخورد این فیلم نزد منتقدان و تماشاگران سخن گفته است:
- قبل از هرچیز در باره بازیگران فیلم لینکلن صحبت کنیم. آیا این حقیقت دارد که حدود 12 سال است که شما مدام بازیگرانی که قرار بوده نقش لینکلن را بازی کنند زیر نظر داشتید و با برخی به توافق نرسیدید؟
بنظرم این سئوال کامل نیست. چرا همانگونه که برخی از بازیگران را در نهایت از لیست اولیه خارج کردم ولی برخی دیگر نیز بودند که خود تمایلشان را برای ایفای این نقش از دست دادند. ولی در کل حقیقت دارد که بیش از 7 سال را صرف انتخاب بازیگر کردم .
- پس در این میان حداقل نام چند نفری را میتوانید به ما بگوئید؟ اگرچه نامهای بسیاری در این باره سر زبانها است.
در آن روزهای اولیه،منظورم سالهای 2002 و 2003 بود که قرار بود لیام نیسن برای ایفای نقش لینکلن انتخاب نهایی باشد. خب میدانید که هم من به کار او اعتقاد دارم و هم اینکه او سابقه کارکردن با من را داشت و تجربههای خوبی داشتیم. مسئله اینجا بود که لیام(نیسن) سرانجام به این نتیجه رسیده بود که برای ایفای نقش لینکلن پیر است. از اول هم قرار بود که فیلم حدود 2011 شروع بشود و او بر این باور بود که در آن زمان مردی 60 ساله شده در حالیکه ما در فیلم با لینکلن حدودا 55 ساله طرفیم. نیسن با این استدلال خودش کناره گرفت و از سال 2005 بود که تقریبا با دنیل(دی لوئیس) صحبت کردم. او تمام این 5 سال را فرصت داشت که نقشش را انتخاب کند و گاهی از این میترسید که مبادا نتواند چهره لینکلن را آن طور که باید از کار درآورد. در حالیکه من به بازی او ایمان داشتم و در عمل هم دیدیم که او غوغا کرد.
- در باره نقش مری تاد لینکلن چه طور؟ آیا از همان اول قرار بود سالی فیلد این نقش را بازی کند؟ چرا که خیلی دیر و تقریبا در اوایل سال 2011 بود که او اعلام کرد در این پروژه حضور دارد.
قبل از هرچیز باید بگویم که شخصیت مری تاد لینکلن کاراکتری بسیار خاص است.میدانید که در تاریخ آمریکا هنوز درباره شخصیت مری تاد لینکلن زمانیکه بانوی اول کشور بود قضاوت کلی وجود ندارد. برخی اعتقاد دارند او زنی بود که کمتر دیگران دوستش داشتند. برخی میگویند بسیار عصبی بود و گاهی به لحاظ روانی مشکل داشت. اما هر چه بود او زنی بود که لینکلن به او متکی بود.این مسئله را عمده تاریخ نویسان اذعان داشتند.فیلمنامه ای که تونی کاشنر نوشته بود نیز این مسائل را در خود مستتر داشت. یعنی کاشنر از مری تاد بانویی ساخته بود که هم وجهی ترسناک دارد و هم وجهی مادرانه. برای ایفای این نقش هیچ کس به جز سالی فیلد نمیتوانست انتخاب هوشمندانهای باشد.او نقش یک زن سیاستمدار و فمینیست را به خوبی ایفا کرد و بسیار هم مورد تقدیر قرار گرفت.
- یک نکته مهم در فیلمهای شما وجود دارد و آنهم جلوه گری فوق العاده بازیگرانی است که نقشهای مکمل را بازی میکنند. آیا این روند فقط یک اتفاق است یا اینکه شما یک مهره مار مخصوص این کار دارید؟
نه من مهره مار ندارم (میخندد) ولی با این مسئله موافقم. برای من بازیگران نقشهای فرعی موتور جلو برنده داستانهای فیلمم به حساب میآیند. و باید اعتراف کنم در کستینگ (مرحله انتخاب بازیگر و تستهای روتین مربوط به آن) بسیار بسیار سختگیر هستم. خیلی خیلی برای این کار وقت میگذارم و از مشورت حداکثر استفاده را میبرم. جدای از تست گریم، فیزیک بدنی و نحوه گفتار؛ باید با دل و قلب بازیگرم هم همراه شوم. برای همین عمدتا بازیگران نقشهای فرعی در فیلمهای من یک سرو گردن می توانند از بازیگران نقش های اصلی بالاتر باشند.در لینکلن نیز این روند می تواند وجود داشته باشد.برای همین ادعا میکنم که شاید مهمترین فیلم کارنامه سینمایی من همین لینکلن است.
- دقیقا همینطور است.برای مثال شخصیت لیدر مجلس نمایندگان برای جمهوری خواهان یعنی تادوس استیونس احتمالا فقط با بازی یکدست تامی لی جونز میتوانست اینقدر تاثیر گذار از کار دربیاید. حتی بازی دیوید استراترن نیز در نقش وزیر کشور کابینه اول لینکلن همینگونه است.
من معتقدم که تمام بازیگرانی که نام بردیم همگی شخصیت پردازی بسیار مطلوبی را از خود ارائه دادند.چرا؟ برای اینکه شما هیچ فیلمی از آبراهام لینکلن ندارید. لینکلن به جای خود ما اصلا نمیتوانیم از تادوس استیونس نماینده پنسیلوانیا که لیدر جمهوری خواهان در مجلس نمایندگان هست تصور خاصی داشته باشیم. این قدرت تامی لی جونز بود که استیونس را برای ما به بهترین شکلی بازسازی کرد. یا دنیل دی لوئیس لینکلن را به صورت مردی خمیده با لبخندی همیشگی بر صورت تصویر کرد که بسیار مقبول واقع گردید. سالی فیلد نیز براستی خود مری تاد لینکلن جلوه گری میکرد. یعنی تماشاگران نمیتوانند چیز دیگری برای این شخصیتهای حقیقی و واقعی که روزگاری در این دنیا تنفس میکردند به جز آنچه این گروه بازیگران در فیلم لینکلن ارائه کردند تصور کند. این نشان از کستینگ خوب و مهمتر از همه نشان از ارزش و اعتبار والای این بازیگران دارد.
- جدای از مقوله بازیگری در فیلم لینکلن؛اصلا چه شده استیون اسپیلبرگ به کارهای تاریخی علاقه مندی نشان میدهد؟ برخی از قسمتهای تاریخ آمریکا در فیلمهای شما به تصویر کشیده شدند و برخی از رویدادهایی که مربوط به تاریخ معاصر جهان می شود. از آمیستاد گرفته تا فهرست شیندلر و از نجات سرباز رایان تا فیلم اسب جنگی و همین لینکلن نشانههایی گویا است از علاقه مندی شما به ژانر تاریخی. آیا در این روایتها گاهی غرق در داستان سراییهای مصنوعی نمیشوید؟
غیر از آمیستاد آنچه ساختهام مربوط به تاریخ معاصر است. یعنی رویدادی که هزاران کتاب در بارهاش منتشر شده و یا حتی فیلم مستند در باره اش کار شده. بنابر این من همیشه حواسم جمع هست که به یکباره یک مورد تاریخی تثبیت شده را به اشتباه بیان نکنم.
- ولی در اسب جنگی به وضوح این داستان سرایی مصنوعی را میتوان مشاهده کرد. اگرچه همگان نسبت به خوش ساختی آن تردیدی ندارند.
این جا محل مقایسه نیست.اصلا نمیتوان برخی از فیلمها را با دیگری مقایسه کرد. ببینید حتی مونیخ نیز میتوانست یک فیلم تاریخی نام بگیرد. اما نوع مقایسه مهم هست. اسب جنگی یک روایت تاریخی صرف است. و باید توجه داشته باشید که ما قرار است از دیدی متفاوت جنگ جهانی اول را ببینیم. طبیعی است که در این حالت داستانکها باید خاص باشند. بنابر این در اسب جنگی نه کاراکتری به تاریخ اضافه شد و نه کم. یک روایت عام بود. اما در لینکلن مسئله متفاوتتر از این نوع دیدگاه است.
اگر در لینکلن داستانک جعلی و مصنوعی و دور از ذهن اگر به کار گرفته میشد همان ده دقیقه اول تماشاگران همه چیز را بهم میریختند. شما نمیتوانید با تاریخ معاصر شوخی کنید.
- یک سئوال عجیب از شما بپرسم. در سکانسهای پایانی وقتی تامی لی جونز صورت جلسه تصویب لایحه منع بردهداری را با خود به منزل میآورد به همسرش میگوید این قانونی خوب بود که با کمک ریاکاری و تزویر و دروغگویی به سرانجام رسید. چقدر به این نکته باور دارید؟ با توجه به اینکه فیلم لینکلن قرار بوده به نوستالژی آمریکایی جماعت تلنگری بزند و آنها را به زمانی ببرد که گویی همه چیز ساده و صاف و درست و حقیقی بوده است؟
باید بپذیریم که ساختار لینکلن یک ساختار تاریخی ظریف است. یک درام تاریخی حماسی. چالشهای بین جمهوری خواهان و دموکراتها آنهم بین سال های 1862 تا 1866 به قدری سنگین بوده که مطمئنا برای بدست آوردن هر پیروزی سیاسی حالا هرچقدر میخواهد کوچک یا بزرگ، آنها باید قواعد بازی را رعایت میکردند. سیاست ورزی این افراد سیاسی کاری پاکیزه نبوده. هم چنانکه سیاستورزی هیچگاه تمیز از کار در نمیآید اما نتیجه در این بزنگاه تاریخی معرکه از آب درآمده.
حرفی که تادوس استیونس میزند حرفی پرمعنا است. برخی عقیده دارند بدترین دروغها هرگز نمیتوانند ختم به یک کار مفید شوند. برخی اعتقاد دارند دروغ مصلحتی میتواند در جاهایی مثمرثمر باشد. برخی اعتقاد دارند تاریخ ایالات متحده آمریکا در جاهایی نشان داده که دروغ و ریاکاری در نهایت منجر به خیر شده است. من در این زمینه قضاوت را به دیگران میگذارم ولی به طور حتم آبراهام لینکلن در آن برهه خاص هیچ چارهای جز استفاده از این حربه نداشت و آنچه در فیلم میبینیم و نهایتا همان دیالوگی که به آن اشاره کردید که توسط استیونس به زبان جاری میشود چیزی است که در تاریخ اتفاق افتاده. لینکلن و جمهوری خواهان دست کم 16 رای برای تصویب منع قانون برده داری کم داشتند و آنچه در فیلم میبینیم دستیابی به این میزان رای است. حال با دروغ و ریاکاری، تطمیع دموکراتهایی که متزلزل هستند و...و با دستیابی به این میزان رای، فارغ از نحوه بدست آوردنش، میبینیم که یکی از مهمترین و متمدانهترین قانونهای آمریکا به تصویب میرسد.