در تاریخ معاصر ایران یعنی از پیدایش انقلاب مشروطه، همواره دموکراسی از سوی روشنفکران و متفکران دینی مورد مخالفت یا موافقت قرار گرفته است.
در واقع با پیدایش دموکراسی به عنوان مدنیت جدید، همواره این پرسش برای مصلحان و نوگرایان دینی مطرح بود که چه نسبتی بین دین و دموکراسی وجود دارد؟ آیا دین با دموکراسی سازگار است یا نه؟اگر اصول اساسی دموکراسی را به مثابه شیوه و روش حکومتی مواردی چون 1- حق مشارکت همگانی در فرآیند حکومت ، 2- وجود آزادیها، 3- تسامح، رواداری و چندگانگی، 4- حکومت اکثریت و احترام به اقلیت و 5- توزیع خردمندانه قدرت در نظر بگیریم، (1) در این صورت در دین اسلام احکام فراوانی وجود دارد که با دموکراسی به عنوان روش حکومتی سازگار است.
در حقیقت با این دیدگاه بود که بسیاری از روحانیون در انقلاب مشروطه مشارکت داشتند و آن را بهترین وسیله برای محدود کردن قدرت پادشاهان مستبد قاجار و مبارزه با خودکامگی میدانستند.نسبت میان دین و دموکراسی، از جمله موضوعات بنیادینی است که در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی و تعیین جمهوری اسلامی ناگزیر در میان اندیشمندان و صاحبنظران مطرح شد.مسئله دموکراسی به عنوان مدنیت جدید در جهان معاصر، موضوعی بود که برخی از روحانیون و روشنفکران دینی را واداشت تا نسبت اسلام را با این پدیده مشخص کنند.
شهید مطهری از جمله شخصیتهای دینی معاصر ایران است که نسبت دین و دموکراسی را مورد توجه قرار داده است.
دموکراسی به مثابه ساختار
در اندیشــه سیاســی شهید مطهری«دین» و «دموکراسی» بدون هیچ ناسازگاری میتوانند در کنار یکدیگر قرار گیرند. زیرا دموکراسی به شکل حکومت و اسلام به محتوای آن مربوط میشود. مردم به انتخاب خود و با آزادی کامل به اسلام به عنوان محتوای حکومت رای میدهند. چنانکه با رای خود، حاکمان و مسئولان را برمیگزینند. استاد مطهری معتقد است که اسلام دارای نظریه اجتماعی و سیاسی مشخصی است و پیوندی ناگسستنی بین دین و سیاست وجود دارد. بنابراین در نظام سیاسی اسلامی مردم حق انتخاب حاکمان و مسئولان سیاسی و نظارت بر آنان را دارند و از این جهت حکومت اسلامی شباهت بنیادین با دموکراسی مدرن دارد.(2) ایشان با اشاره به آیهای که رسول اکرم(ص) در صدر نامههای خود به شخصیتهای جهان ثبت فرمود (آل عمران/63) مینویسد: جمله« تعالو الی کلمه سواء بیننا و بینکم» توحید نظری و جمله «الا نعبد الالله» توحید عملی فردی و جمله «ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا...» توحید عملی اجتماعی را مساوی با آزادی و دموکراسی در اصیلترین شکلش، نشان میدهد.(3)استاد مطهری در رد و نقد دیدگاه کسانی که نسبت دین و دموکراسی را رد کرده و آن دو را ناهماهنگ و دارای تضاد و ابهام میدانستند، میگوید:« اشتباه آنها که این مفهوم را مبهم دانستهاند ناشی از این است که حق حاکمیت ملی را مساوی با نداشتن مسلک و ایدئولوژی و عدم التزام به یک سلسله اصول فکری درباره جهان و اصول علمی درباره زندگی دانستهاند. اینان میپندارند که اگر کسی به حزبی، مسلکی، مرامی و دینی ملتزم و متعهد شد و خواهان اجرای اصول و ضوابط آن شد آزاد و دموکرات نیست.»ژ
شهید مطهری تعارضی میان اسلام و دموکراسی نمیدید:« اسلامی بودن این جمهوری به هیچوجه با حاکمیت ملی و یا به طور کلی با دموکراسی منافات ندارد و هیچگاه اصول دموکراسی ایجاب نمیکند که بر یک جامعه ایدئولوژی و مکتبی حاکم نباشد.»(4) بنابراین مطهری در پاسخ به کسانی که ادعا میکنند اسلام قیدی بر اطلاق حاکمیت مردم و حکومت عام مردم است بیان میکند که اسلام محتوای جمهوری است نه قیدی بر آن. اسلام پیشنهاد میکند که حکومت با اصول و مقررات اسلام اداره شود و در مدار اصول اسلامی حرکت کند. چرا که اسلام به عنوان یک دین در عین حال یک مکتب و یک ایدئولوژی است. طرحی برای زندگی بشر در همه ابعاد و شئون آن است و اعتقاد به یک سلسله اصول برخلاف دموکراسی نیست. بدین ترتیب استاد مطهری از جمهوری اسلامی به عنوان نظام سیاسی مطلوب و اسلامی یاد میکند که در این نظام جمهوریت به شکل حکومت و حق مردم اشاره دارد و قید اسلامی محتوای دینی آن را نشان میدهد. بنابراین در این شکل از حکومت مردم در چارچوب شرع، حاکمیت خود را اعمال میکنند. براین اساس جمهوری اسلامی به هیچوجه با دموکراسی منافات ندارد.
دموکراسی و مشارکت سیاسی
یکی از ویژگیهای مهم دموکراسی مشارکت مردم در حیات سیاسی است. در واقع «گوهر دموکراسی همانا مشارکت اعضای اجتماع در حکومت است.» (5) دموکراسی یکی از انواع حکومت است که در آن مردم حق انتخاب دارند اما نوع عقاید آنها در صدق معنای دموکراسی دخالت ندارد. یعنی آنچه دموکراسی را دموکراسی میسازد نوع مکتب و عقاید مردم نیست بلکه حق مشارکت آزاد در فرآیند تصمیمسازی است. بنابراین اگر مردم با آزادی کامل و به انتخاب خویش بر مبنای عقاید دینی خویش اقدام به تشکیل حکومت کنند، مولفه حاکمیت مردمی به طور کامل محفوظ و موجود است و بر همین اساس است که استاد مطهری اظهار میکنند:«دموکراسی و حق حاکمیت ملی هرگز به معنای نداشتن مسلک و ایدئولوژی و عدم التزام به یک سلسله اصول فکری درباره جهان و جامعه نیست.»(6)
استاد مطهری با تاکید بر مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خود در نظام جمهوری اسلامی، در پاسخ به این پرسش که آیا ولایت فقیه حاکمیت مردم یعنی بعد جمهوریت را نقض نمیکند، میگوید: نقش فقیه در یک کشور اسلامی یعنی کشوری که در آن مردم اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفتهاند و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم که به استبداد و رای خویش حکم میراند. وظیفه ایدئولوگ این است که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد و برهمین اساس است که او صلاحیت مجری قانون و رئیس دولت را که میخواهد کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام رساند مورد نظارت و بررسی قرار میدهد. بنابراین مطهری در مورد اصل ولایت فقیه که در قانون اساسی جمهوری اسلامی به عنوان یکی از اصول تغییرناپذیر ذکر شده میگوید:«ولایت فقیه یک ولایت ایدئولوژیکی است و اساسا فقیه را خود مردم انتخاب میکنند و این امر عین دموکراسی است.»(7)
دموکراسی و آزادی
یکی دیگر از ویژگیهای مهم دموکراسی، آزادی است. در اندیشه سیاسی مطهری هر آنچه آزادی را محدود میسازد مصلحت فرد یا اکثریت نیست، بلکه مصلحت انسانیت است. «آزادی جز با قبول آنچه در اسلام به نام فطرت نامیده میشود و قبل از اجتماع در متن خلقت به انسان داده شده است معنی پیدا نمیکند.» بنابراین از دیدگاه استاد مطهری آزادی حق انسان بهماهو انسان است، حق ناشی از تمایلات مادی نیست بلکه حق ناشی از استعدادهای انسانی است. در حقیقت مطهری آن نوع آزادیهایی را که در دموکراسیهای غربی بر پایه اومانیسم به وجود آمده قبول نداشته و این نوع آزادیها را ناسازگار با اندیشه دینی تلقی میکند و نوع آزادیهایی که در دموکراسی اسلامی تجلی پیدا میکند به مراتب باارزشتر و انسانیتر از آزادیهای مطرح در غرب است.«آزادی که مبنای دموکراسی غربی قرار گرفته است در واقع نوعی حیوانیت رها شده است. در نقطه مقابل این دموکراسی و آزادی، دموکراسی اسلامی قرار دارد. دموکراسی اسلامی براساس آزادی انسان است، اما این آزادی انسان، در آزادی شهوات خلاصه نمیشود. یا به عبارتی «دموکراسی در اسلام انسانیت رها شده است، حال آنکه این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رها شده را دارد.» (8)
دموکراسی و قانون
یکی دیگر از مولفههای مهم دموکراسی حاکمیت قانون است. نظام دموکراسی اسلامی نیز کاملا مبتنی بر قانون است، هیچ امری خارج از چارچوب قانون وجود ندارد. اما آنچه دموکراسی دینی را از گونههای دیگر دموکراسی ممتاز و متمایز میکند آن است که مردم به مجموعه قوانینی رای دادهاند که برگرفته از موازین و شریعت اسلامی است.«آنچه لازمه دموکراسی است این است که مردم خود مجری قانون باشند حال یا مجری قانونی که خودشان وضع کردهاند و یا مجری قانونی که صرفا به وسیله یک فیلسوف وضع شده است. این مردم آن فیلسوف و مکتب او را پذیرفتهاند و یا مجری قانونی که به وسیله وحی الهی عرضه گردیده است.» (9)
پانوشتها:
1 - قاضی، ابوالفضل، بایستههای حقوق اسلامی، تهران، نشر دادگستر، 1377،
ص 125، 129 .
2 - مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، قم، انتشارات صدرا،1382، ص 44 .
3 - مشکات، محمد، دین و دموکراسی در آرای شهید مطهری، خردنامه همشهری، شماره 42، سال 84، ص29 .
4 - مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 86 .
5 - کوهن، همان منبع، ص 390 .
6 - مطهری، همان منبع، ص 81-80 .
7 - همان منبع، ص 86 .
8 - همان، ص 105-100 .
9 - همان، ص 83 .