اگر بخواهیم سنت تارنوازی در ایران را بکاویم و سرحلقه های آن را بر شماریم به دو طیف عمده بر می خوریم. گروهی که به شیرین نوازان معروفند و گروهی دیگر که خود را دائرمدار سنت تار نوازی و سنتی نواز می دانند. در گروه اول میتوان چهرههایی چون فرهنگ شریف و فریدون حافظی و لطف الله مجد و... را نام برد و در گروه دوم چهره هایی چون علی اکبرخان شهنازی، درویش خان و ...جلیل شهناز به نوعی در میانه این دو گروه ایستاده است. همانند کاپیتانی که بر فراز کشتی نشسته باشد و آب را به دو بخش جدا کند و خود به پیش برود، او نیز چنین کاری را با تار نوازی صورت داد. سونوریته تکنیکهای نوازندگی او را هم شیرین نوازان خوش دارند و هم مفتخران به مکتب افرادی چون برومند و شهنازی. خلاقیت او در بداهه نوازی و مدگردانیهای کم نظیری که او در هنگام نوازندگی ایجاد میکرد، فضایی متفاوت به نوازندگی او بخشیده است.
شاید این گفته استاد شجریان بیش از همه شهرت پیدا کرده باشد که «من از تار استاد شهناز بیشتر از هر معلم دیگری آوازخواندن آموختهام»، همچنانکه بزرگانی دیگر چون محمدرضا لطفی یا حسین علیزاده نیز هنگامی که نامی از شهناز به میان میآید، به احترام او کلاه از سر بر میدارند.
جلیل شهناز که همزمان با نود و دومین سال زندگیش دل به دیار باقی داد، 92 سال قبل (1300) در خانوادهای به دنیا آمد که مُهر موسیقی بر تارک آنها نشان شده بود. چه پدرش، شعبان خان که علاوه بر تار سهتار هم مینواخت و با سنتور هم آشنا بود،عموی او غلامرضا سارنج هم در موسیقی فعالیت میکرد و دستی چیره در کمانچه نوازی داشت. در کنار پدر همچنین از آموزههای برادرش حسین شهناز بهره برد و به دلیل استعداد و توانایی ذاتی که داشت، در همان نوجوانی به نوازندهای چیره دست تبدیل و نامش در اصفهان بر زبانها افتاد. او البته از محضر عبدالحسین خان شهنازی (برادر حاج علی اکبر و فرزند آقا حسینقلی) نیز بهره برد. تاثیر ساز عبدالحسین شهنازی را، که علاوه بر جلیل، فرهنگ شریف نیز از محضر او بهره برد، در سپهر سازی این دو به عیان مشاهده میشود. جلیل شهناز با تمبک، سنتور و ویلن و کمانچه هم آشنایی بالایی داشت و حتی روایتی است که کمانچه نوازی او هم تشّخُص و ویژگی خاصی داشت، اما آن سازی که او را محصور و مسحور کرد، تار بود که آتش در جانش انداخت.
اقلیم اصفهان در آن زمان، مهد هنر بود و برخی از شاخصترین نوازندگان و خوانندگان در آن محیط زیست میکردند، هنرمندانی چون استاد حسن کسایی و جلال تاج اصفهانی که تقریبا با جلیل شهناز در یک زیست بوم موسیقایی قرار گرفتند و همنشینی و همقرانی آنها با یکدیگر برخی از خاطرهانگیزترین نغمات موسیقی را رقم زد.
آشنایی جلیل شهناز با کسایی راهش را برای راهیابی به رادیو و اجرای برنامه زنده هموار کرد. سالهای دهه 20 تا 30 دوره برخی از اجراهای چیره دستانه جلیل شهناز به شمار میرود، سالهایی که متاسفانه به دلیل پخش زنده و نبود امکان ضبط،از آن آثار و اجراها چیزی در آرشیو تاریخ موسیقی ایران باقی نمانده است.
در همان سالها او به تهران سفر کرد و به عنوان کارمند افتخاری شهرداری تهران سرگرم همکاری شد.
میتوان مدعی شد که شهناز در طول سه دهه 30 تا اواخر 50 و انقلاب، شاخصترین و شهرهترین نوازنده تار به شمار میرفت.
تعداد اجراهایی که او، چه در مقام تکنواز و یا همنواز با سازهای دیگر، و نیز با آوازخوانان نامی نواخت چه از نظر تعداد و کمیت و چه از نظر کیفیت تقریبا بیهمتاست. برخی از اجراهای او با خوانندگانی چون ایرج، گلپا، محمودی خوانساری، ادیب خوانساری، عبدالوهاب شهیدی و شجریان و این اواخر شهرام ناظری و حسام الدین سراج و سید عبدالحسین مختاباد(آلبوم تمنای وصال) در زمره شنیدنی ترین جواب آوازهای یک ساز به شمار میرود.
قاعده او این بود که قبل از جواب آواز بیت اول شعر را از خواننده میپرسید و بعد از آن در کارگاه ذهن خود با وزن آن به چالش بر میخواست و حاصل و میوه آن را در جوابهای آواز هنرمندانه به کار میگرفت. در کنار این همنوازیها و جواب آوازها، دو نوازیهای او با هنرمندانی چون مرحوم احمد عبادی، حسن کسایی، پرویز یاحقی، اسدالله و جهانگیر ملک، منصور صارمی، رضا ورزنده و امیرناصر افتتاح، محمد موسوی،بدیعی و ... هم خاطراتی شیرین و فراموش نشدنی از همنوازیهای او را بر ذهن و ضمیر شنوندگان بر جای گذاشته است.
این همنوازیها به ا ندازهای است که هنرمندی همانند محمد رضا شجریان معتقد است نخستین معلم او در آواز ساز استاد شهناز بوده است اگر چه همین دیدگاه شجریان با نقد فریدون حافظی مواجه شد که معتقد بود احمد عبادی نقشی بیشتر زندگی آوازی شجریان ایفا کرد اما این تنها شجریان نبود که درباره شهناز چنین سخن گفت بلکه استاد کسایی که 60 سال مداوم با شهناز ساز زده است، کار او را منحصر به فرد و او رابی رقیب میداند و پرویز یاحقی هم نقل قولی دارد که شهناز را کسی میداندکه دفتر تار را بست. شاید در این گفتهها اغراقهایی نهفته باشد،اما هنگامی که به این ساز و نواختههای استاد شهناز گوش میدهیم، فاصله آن با سایرنوازندگان را به عینه حس میکنیم و از این همه ظرافت در عین سادگی به حیرت میافتیم.
حتی نقل قولی آقای شجریان از مرحوم پایور دارند که در دوره ای که بین آقای پایور و شهناز نقاری پیش آمد، وقتی از پایور پرسیدم که کار شهناز را چگونه می بینی او با قاطعیت گفت نوازنده تاری مثل او کم نظیر است.
دورهای که او به رادیو آمد و به نوعی از آن به عنوان عصر طلایی رادیو یاد میشود و جلیل شهناز جوان و جویای نام با تکنیکی مثالزدنی و البته خلاقیتی کم نظیر بقیه تار نوازان را به کناری زد و خود بر صدر قرار گرفت.
البته در این میانه باید قدر و قیمت و جای استاد علی اکبرخان شهنازی را جدای از بقیه تارنوازان دانست. او به دلیل اختلاف سلیقهای که با دست اندرکاران رادیو و حتی ارشاد داشت، عملا به گوشه و حاشیه رانده شد و جز برخی قطعات از او و البته ردیف دوره مقدماتی و عالی که به همت استاد عباس خوشدل ثبت و ضبط شد و نیز شاگردانی خلاق و کم نظیر از خود کمتر اثری در رادیو بر جای گذاشت.
در این سالها (سالهای 1345) به بعد، او یکه تاز تکنوازی تار در رادیو بود، جوانان آن دوره همانند محمدرضا لطفی از برنامه ساز تنهای رادیو که در ساعت 2 و 45 دقیقه پخش میشد چنان توصیفی به دست دادهاند که از قدر و قیمت آن نواختهها حکایت دارد.
لطفی مینویسد «هنگامى که برنامه ساز تنها در سال هاى بعد از ۴۵ به ساعت یک ربع به سه بعدازظهر انتقال یافت که ما به خاطر دبیرستان نمىتوانستیم آن را بشنویم، من ضبط صوت گروندیک برادرم را قبل از ساعت ۲ بعدازظهر روشن مىکردم و دور ضبط را کند مىکردم تا بتواند در نبود من ساز تنهاى شما را ضبط کند و خود به دبیرستان مىرفتم. در تمامى این فاصله یعنى تا زنگ آخر که ساعت چهار و ده دقیقه مىشد، بىصبرانه براى شنیدن تک نوازى شما ثانیه شمارى مىکردم و این انتظار که هفتهاى یک روز برایم اتفاق مىافتاد مرا از پا درآورده و قرار مرا بریده بود. همیشه فکر مىکردم که این بار استاد چه آواهایى را در لابه لاى آوازها، چهارمضرابها و ضربىها خواهد نواخت. با زنگ آخر دبیرستان به سرعت به خیابان مىرفتم و با تاکسى خودم را به منزل رسانیده و یک راست توى اتاقم مىرفتم تا این اثرى هنرى را بشنوم. نوار تمام شده بود اما ضبط صوت هنوز روشن بود و صداى تلق تلق آن مىآمد که نشانگر اتمام نوار ریل بود. من آن را برمىگردانیدم و با اولین مضراب سر وقت کوک تارم مىرفتم و قطعه را تقلید مىکردم. خیلى مواقع ۱۴ دقیقه تکنوازى را نعل به نعل و همزمان با ایشان مىزدم».
تا پیش از اجرای او با گروه اساتید به سرپرستی استاد فرامرز پایور و با هنرمندانی چون (بهاری، اسماعیلی، موسوی) به خوانندگی ناظری، بسیاری را گمان بر این بود که استاد شهناز هنرمندی تکنواز و در نهایت دو نواز است و در گروه نوازیها به دلیل عدم آشنایی با نت و اصول گروه نوازی، دچار مشکل خواهد شد، اما اجرا باگروه اساتید نشان داد که او در این زمینه هم چیره دست و منحصر به فرد است. اینجا جایی بود که تبحرش در ریتم شناسی و ضرب به مددش آمد تا بتواند نقشی دیگر از ظرفیتهای خود را بروز وظهور دهد.
ساز استاد شهناز، اما در دوره آخر نوازندگی او دهه 60 تا میانه های 70،به اوج کمال و پختگی میرسد در این دوره آقای شهناز ظرافتهایی را در بداهه نوازی و ردیف نوازی به کار میبندد که کمتر نوازندهای قادر به انجام آن بود. در این دوره تار شهناز آواز میخواند ،چرا که جمله بندیها ، ملودیها و حتی ترکیب نغمات به گونهای کنار هم قرار میگیرند که گویی این ساز نیست، بلکه شاعری چیره دست و آشنا به رموز و ظرایف شعری است که در بحرهای مختلف و اوزان متفاوت شعر میسراید. تکیهها، تاکیدها، راست و چپهای شفاف ، درّابها و مالش و نیز بسیاری از تکنیکهای نوازندگی در این دوره در دستان این پیر تار همانند مومی است که تار را به هر طرف که بخواهد و هر شکل که بطلبد در میآوردش.
آخرین اجرای زنده او در سال 83 و در برنامه چهرههای ماندگار بر صحنه جان گرفت و بعد از آن عملا به دلیل کهولت سن کمتر در انظار ظاهر شد و در این اواخر ( 5 سال اخیر) عملا چنان ضعیف و نحیف شد که از آن هیبت و هیکل پر هیمنه او خبری نبود.
زندگی استاد شهناز نمونهای شاخص از استادی است که تمامی عمرش را صرف کار هنری کرد،اما سالهای پایانی عمرش یاد آور آن ضرب المثل و شعر معروف است که:
به تجربه معلوم شد مرا در آخر حال
که قدر مرد به علم است و قدر علم به مال
اگر هنرمندی در طراز نام و هنر استاد شهناز درهر کشوری دیگر میزیست، به قطع و یقین از چنان توانایی مالی برخوردار بود،که خود دستگیر هنرمندانی دیگر در چنین سن و سالهایی میشد، اما جلیل شهناز به مانند اکثر هنرمندانی که به این سن میرسند،به دلیل تنگنای مالی عملا مشکلات معیشتی پیدا کرد و در چند سال اخیر اگر نبود برخی کمکهای نهادهایی همانند شهرداری تهران و صدا و سیما شاید به وضعیتی اسفناکتر میرسید. این زندگی در نهایت در 27 خرداد 1392 روی ایستگاه مرگ توقف کرد تا او نیز بعد از یک سال از درگذشت دوست و یار همیشگیاش، استاد حسن کسایی به غافله دوستان دیگرش چون یاحقی و پایور و... بپیوندند. سالیان قبل مرحوم شهریار که حشر و نشری با استاد شهناز داشت در وصف او شعری سرود که بخشی از پایان بخش این نوشته است.
تارو پودم در اهتزاز آرد
سیم ساز ترانه پردازت
حیف نای فرشتگانم نیست
تا کنم ساز دل هم آوازت
وای ازین مرغ عاشق زخمی
که بنالد به زخمه سازت
چون من ای مرغ عالم ملکوت
کی شکسته است بال پروازت
شور فرهاد و عشوه شیرین
زنده کردی به شور و شهنازت