یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۶ - ۰۸:۲۷
۰ نفر

آناهید موسسیان: نگاهی به فیلم «پارک وی» ساخته فریدون جیرانی.

اگر فیلم «صعود» را آن‌گونه که سازنده‌اش می‌خواهد از کارنامه کاری‌اش حذف کنیم،‌ حضور جدی فریدون جیرانی به عنوان کارگردان در سینما با ساخت فیلم «قرمز» است که تثبیت می‌شود.

جیرانی از فیلم «قرمز» تا همین آخرین فیلمش «پارک وی» که در حال حاضر اکران عمومی آن در سینماهای تهران شروع شده اگرچه راه طولانی را پیموده است و اگرچه به لحاظ کمی نیز کارنامه پرباری دارد، اما به لحاظ کیفیت همچنان باید به نقطه اول برگردد؛ در واقع در کارنامه فیلمسازی جیرانی حالا با چشم‌پوشی ایرادهایی که فیلمش به همراه داشت.  «قرمز» همچنان بهترین فیلم او به‌شمار می‌رود و حالا در جهت مخالف به لحاظ ضعیف‌ترین فیلم می‌توان از همین فیلم «پارک وی» نام برد.

از همان زمان که پروانه ساخت فیلم «پارک وی» صادر شد تا آخرین مراحل ساخت و تولید آن و در واقع تا روزهای آغازین جشنواره که قرار بود فیلم در سینمای مطبوعات به نمایش دربیاید جیرانی و گروهش تمام پنهان‌کاری‌ها را رعایت کردند تا موضوع و داستان و حس و حال فیلم به اصطلاح لو نرود تا فیلم در همان ارتباط اولیه‌اش برای مخاطب تبدیل به یک غافلگیری کامل و تمام‌عیار شود.

خب بخشی از کار درست پیش رفت و در واقع کسی تا آخرین لحظه‌هایی که به نمایش فیلم باقی مانده بود هنوز نمی‌دانست «پارک وی» اساساً‌ در حول چه موضوعی ساخته شده؛ اما بخش دوم اگرچه باز ظاهراً‌ تماشاگران همان‌طور که جیرانی می‌خواست، غافلگیر شدند اما این غافلگیر شدن هیچ بار مثبت و خوبی برای جیرانی و گروه سازنده‌اش نداشت، چه آن‌که تماشاگری که بر اساس تمام نشانه‌های فیلم منتظر دیدن فیلمی در ژانر وحشت بود، اما در اکثر اوقات و لحظه‌‌ها با فیلم تفریح می‌کردند و خنده‌ها و قهقهه‌های سرخوشانه سر می‌‌دادند.

واقعاً‌ چرا این اتفاق افتاد؟ باز باید به نقطه اول برگردیم به فیلم «قرمز» که در سینمای جیرانی حضور و جایگاهی تعیین کننده و سرنوشت‌ساز داشت. ایده اولیه فیلم «قرمز» از دل حادثه‌ای واقعی و از صفحه حوادث روزنامه‌ها شکل گرفته شده بود و برای همین برای مردم و تماشاگران بسیار واقعی و ملموس بود و آنها را وادار می‌کرد تا آخرین لحظه‌ها پی‌گیر زندگی این زوج‌ درگیر با هم شوند. این اتفاقی است که بعدها در فیلم‌های دیگر این کارگردان نیز همچنان تکرار می‌شود.

به لحاظ ایده و فکر اولیه شکل‌گیری فیلم‌های جیرانی پر از لحظه‌ها و شروع‌های درخشان است. توجه کنیم به ایده‌های محوری و شکل‌دهنده به فیلم‌هایی چون «شام آخر» و یا «آب و آتش» و یا« سالاد فصل» و یا همان اپیزود دوم ستاره‌ها یعنی «ستاره است» توجه کنید همه از معضلات ناشی از رابطه‌های نابهنجار در جامعه برمی‌آید؛ رابطه‌هایی که پایان آنها یا به مرگ و جنون و یا به قتل و یا به ناراحتی‌های روانی ختم می‌شد.

 «پارک وی» نیز دقیقاً‌ چنین ایده درخشانی دارد. همه چیز از همین عشق‌های خیابانی شروع می‌شود. دختر و پسری که فکر می‌کنند در همان نگاه اول عاشق هم شده‌اند، اما ثمره این عشق چیزی نیست جز جنون و قتل و بدبختی. و اتفاقاً‌ این ایده درخشان با خلاصه داستانی که جیرانی در معرفی فیلمش به مطبوعات ارائه داده بود کاملاً‌ همخوانی داشت.
«پل پارک وی تهران برای کامیار فقط یک بزرگراه نیست، بلکه پلی است که فکر می‌کند با حرکت خلاف جهت روی آن به قصد عشق می‌رسد.»

تأسف‌برانگیز است اما تنها نکته مثبت فیلم که این همه فریدون جیرانی و گروه سازنده‌اش برای آن تلاش کرده‌اند فقط به همین ایده درخشان ختم می‌شود و تمام. اصلاً‌ قصد بهانه‌گیری‌های بی‌خودی نیست و این‌که فقط قصد کوبیدن فیلم را داشته باشیم اما فیلم از همان شروعش   مدام نشانه‌هایی این‌گونه را به دست تماشاگر می‌دهد. همان شروع فیلم و معرفی شخصیت‌ها را در «پارک وی» مقایسه کنید با فیلم خوب «قرمز».

 هر چه قدر که «قرمز» جیرانی برای معرفی شخصیت‌های محوری‌اش محمدرضا فروتن و هدیه تهرانی وقت گذاشته بود بر روی دیالوگ‌ها کار کرده بود و رابطه‌ها را با ظرافت شروع کرده بود و نهایتاً‌ به لحظه جنون‌آمیزی که زوج به آن می‌رسد و سیلی زدن محمدرضا فروتن و چهره‌ پر از بغض هدیه تهرانی و با پای پیاده فرارش به سوی بزرگراه و ... و نفس در سینه تماشاگر حبس می‌شود، اما حالا در «پارک‌وی» شروع آن را تجسم کنید.

نماهای نزدیک از چهره دو دختری که در کافی‌شاپ نشسته‌اند، یکی از آنها که رعنا  (رعنا‌ آزادی‌ور) نام دارد با دیدن کامیار (نیما شاهرخ‌شاهی) از همان ثانیه‌های اول مجذوب او می‌شود و ظاهراً‌ پسر نیز همین احساس را دارد و بعد همه چیز انگار در دوری تند اتفاق می‌افتد از نگاه و عشق و عاشقی تا عقد و ازدواج و ...

مسلماً‌ فریدون جیرانی که انتظار ندارد تماشاگر با شخصیت‌هایی این‌گونه کارتونی احساس همذات‌پنداری کند و یا سرنوشت و زندگی‌شان برایش مهم باشد و یا حتی با دیدن زندگی و عشق اندوهبار رعنا که با شکست مواجه شده برای او دل بسوزاند و اشک بریزد.

اما این همذات‌پنداری و احساس ترحم اقلاً‌ در فیلم‌های قبلی این کارگردان با تمام ایرادهایی که داشتند کم و بیش شکل می‌گرفت. مثلاً‌ عشقی که در «شام آخر» زوج عجیب کتایون ریاحی و محمدرضا گلزار به‌وجود آمده بود و یا علاقه‌ای که در آب و آتش باز هم بین زوج نامتجانسی مثل لیلا حاتمی و آتیلا پسیانی وجود داشت و ... از این نمونه‌ها زیاد است. اما در «پارک وی» انگار اصلاً‌ شخصیت‌پردازی وجود ندارد آدم‌ها با شتاب می‌آیند، می‌روند و عاشق می‌شوند.

و حالا نوبت آشنایی با شخصیت‌ها که نه تیپ‌های کارتونی دیگر است، از خانواده رعنا از پدرش تا نامادری و آن دوست بیکارش- با بازی نیوشا ضیغمی- که انگار فقط آمده تا ضعف داستانی و اطلاعاتی فیلم را بپوشاند و جاهای خالی داستان و روایت را پر کند و بعد مادر کامیار با آن گریم و لباس‌ها و پوشش عجیبش، تا تماشاگر شیرفهم شود که با فیلمی پر از شخصیت‌های نابه‌هنجار روبه‌رو است.

جیرانی با همان آدم‌های در حد تیپ و داستانی که اصلاً‌ حوصله روایت کردنش را ندارد و اساساً‌ برایش مهم نیست که آیا فیلمنامه در «پارک وی» اصلاً‌ چه معنایی دارد و ... و با همان ریتم تندی از دقایق آغازین فیلم با آن مواجه هستیم فیلمش را جلو می‌برد. نکته دیگر نام فیلم است.

وقتی که فیلمساز نامی را برای فیلمش انتخاب می‌کند این یعنی نصف شناسنامه فیلم را می‌توان در همین نام جست‌وجو کرد. جیرانی برای آخرین فیلمش نام یکی از بزرگراه‌ها و چهار‌راه‌های پرتردد تهران را انتخاب می‌کند یعنی «پارک‌وی». این یعنی که این بزرگراه باید برای خودش اقلاً‌ در این فیلم خاص یک شخصیت باشد و در مقیاس کلی‌تر جیرانی با این اشاره و انتخاب این نام تلاش کرده تا زندگی این زوج ناهمخوان را در دل تهران امروز به تصویر بکشد.

 اما چیزی که از «پارک وی» در فیلم شاهدش هستیم فقط ماشین‌سواری کامیار است که با پونتیاک قرمز مدام از این سر اتوبان به آن سر دیگرش ویراژ می‌دهد و می‌خواهد با شکل و شمایل خودش دل رعنا را ببرد.

از تهران هم که اصلاً‌ خبری نیست. در واقع نام «پارک وی» فقط برای این انتخاب شده که طنین قابل توجهی دارد و به لحاظ مکانی و نامی که دارد از همان اول و بدون هیچ زحمتی در مواجهه اول با تماشاگر برای فیلم هویت‌سازی می‌کند که این فیلم درباره تهران امروز است و از جنس فیلم‌هایی است که نگاهی واقعی به تهران و مسائل و معضلات آن دارند. اما آیا فیلمساز به این فکر نکرده بود که در پایان فیلم این نام چه طنین خنده‌دار و پوچی را در ذهن تماشاگر به‌جای خواهد گذاشت؟

بعد از سکانس ازدواج کامیار و رعنا فیلم در واقع اساساً‌ بی‌خیال شهر و مکان و جغرافیا می‌شود و حالا محور اصلی فیلم همان خانه درن دشت کامیار و مادرش فلوراست و از این مرحله است که کارناوال خون و خشونت و کتک‌کاری و زخم زدن و زخم خوردن شروع می‌شود.

اگر این خشونت و لحظه‌های به جنون رسیدن زوج‌ فیلم «قرمز» کاملاً‌ با ظرافت و مینیاتوروار تصویر شده بود اما به‌تدریج در فیلم‌های بعدی کارگردان که اوجش همین «پارک‌وی» است، فیلم‌ها فاقد هرگونه ظرافت و معنا می‌شوند یعنی دلیل ناهنجاری‌های روانی این آدم‌ها اصلاً‌ اساساً‌ مهم نیست که مشخص شود، مهم این است که این آدم‌ها با این بهانه بتوانند هرچه بیشتر همدیگر را بزنند و لت و پار کنند و صحنه‌هایی پر از خون و خشونت را به تصویر کشند.

و طبیعی است اگر این صحنه‌ها هر چه قدر بی‌منطق‌تر شوند اولین واکنش تماشاگران هم خنده‌های مداوم و پی در پی است؛ خشونتی که کامیار و مادرش دارند و این خشونت و جنون و روان‌پریشی که بعداً‌ به رعنا منتقل می‌شود فقط باعث و بانی ایجاد لحظه‌های خوش برای تماشاگر می‌شود.

وقتی کامیار با ماهی‌تابه بر سر مادرش می‌کوبد و او را  می‌کشد، وقتی شریفی‌نیا از پشت و با ضربه چاقو کشته می‌شود، وقتی رعنا با ضربه‌های چوب کامیار بی‌هوش می‌شود، وقتی انگشت کامیار توسط چاقو و به دست رعنا قطع می‌شود، وقتی که رعنا سیگارش را بر دست کامیار خاموش می‌‌کند ... و این کارناوال خشونت تا بی‌نهایت می‌تواند ادامه داشته باشد و ... هر چه قدر به لحاظ زمانی طولانی‌‌تر شود این توجیه خوبی می‌شود تا کارگردان و فیلمنامه‌نویس از تشریح دلایل و علت‌های نابه‌هنجاری‌ها پرهیز کنند تا بالاخره فیلم به یک سرانجام برسد. همان‌طور که «پارک‌وی» ختم به خیر می‌شود.

کد خبر 23964

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز