متن این سخنرانی که در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی صورت گرفت از سوی ایشان در اختیار همشهری آنلاین قرار گرفت که میخوانید:
خوش باد این نیکبختی و فرخی علمی بر خالقی مطلق ، دوستی که زندگی روحی خود را در پژوهش «سخنهای دیرینه» شاهنامه گذرانید و در شناخت حماسه ملی ایران و تاریخ دیرین ما همراز با فردوسی و همراه با شاهنامه زیست و امروز گل رنجهای کهن خود را در هشت دفتر پیش رو دارد.
پس شاهنامه آخرش خوش بوده است از این روی که یکی ایرانی کاردان تصحیح آن را به اسلوب و آداب استوار پیش برد و متنی را در اختیار گذارد که بیگمان برجستهترین است از میان دیگر چاپها.
اگرچه خود پس از چهل سال ژرفنگری در شاهنامه در تازهترین گفتارش که همین روزها در نامه بهارستان چاپ شده درباره تصحیح نهایی شاهنامه به پایبندی صداقت اخلاقی و پیروی از منطق علمی و خضوع شخصی چنین نوشته است:
«فرض بر اینکه دستنویس فلورانس مورخ 614 بنا به تشخیص نگارنده معتبرترین دستنویس موجود شاهنامه باشد و نیز فرض بر اینکه نگارنده توانسته باشد با به کار بستن روش انتقادی- تحقیقی بخش بزرگی از افتادگیها و افزودگیها و دیگر نواقص این دستنویس را برطرف سازد در این صورت اعتبار تصحیح نگارنده بیشتر از دستنویس فلورانس مورخ 614 و به گمان نگارنده دارای اعتبار یک دستنویس متوسط از نیمه نخستین سده ششم هجری است.
پرسشی که اکنون پیش میآید این است که از چه راه و تا چه اندازه میتوان به متن اصلی شاهنامه نزدیکتر شد. برای نزدیکتر شدن به متن اصلی دو راه است.
نخست یافتن دستنویسهای کهنتر و معتبرتر است که بیشتر کار بخت و اتفاق است تا کوشش و جستجو. دیگر نقد تصحیح نگارنده است با روش علمی- انتقادی و تحقیقهای ویژه درباره متن مانند پژوهش درباره حروف اضافه در شاهنامه و بررسی برخی از مسایل لغوی و دستوری و سبکی و املایی و موضوعی کتاب.
سپس با بهرهگیری از نتیجه چنین بررسیها میتوان براساس تصحیح فعلی متنی تهیه کرد که اعتبار یک دستنویس متوسط از اواخر سده پنجم هجری را داشته باشد. یک چنین متنی به اعتقاد نگارنده حدود نود درصد با متن اصلی میخواند و بیش از آن نیز نمیتوان به متن اصلی نزدیکتر شد.» (پایان سخن کنونی ایشان)
هزار سال کمی بیش، از سرایش شاهنامه میگذرد و هشتصد سال بیشترک از تاریخ کهنترین نسخهای که از شاهنامه داریم و آن همان نسخه است که خالقی به درستی آن را در تصحیح نیمی از متن برگزیده و اساس قرار داده است. در درازای این سالها بیش از چند هزار نسخه (نمی گویم چندین تا اغراقی نباشد) از شاهنامه رونویسی و نسخهبرداری و پس از پیدا شدن هنر چاپ حتما از آن شاه کتاب بیش از صدگونه در هند و ایران و اروپا به چاپ رسیده و هر چاپی دستکم در دو سه هزار نسخه تکثیر شده است.
تردید نباید کرد که در دوره کتابت دستی و چاپهای سنگی معمولا کاتبان میکوشیدند که نسخه مضبوط و حتیالمقدور صحیحی را اساس کار خود قرار دهند. تا آنجا که حمدالله مستوفی (نیمه اول قرن هشتم) ادعا کرده است که برای به دست دادن نسخه پیراسته و ویراسته از شاهنامه پنجاه نسخه را زیر دست داشته است،
ولیکن تبه گشته در روزگار
چو تخلیط رفته در و بیشمار
ز سهو نویسندگان سر به سر
شده کار آن نامه زیر و زیر
وز آن نسخهها اندرین روزگار
کمابیش پنجاه دیدم شمار
درین کار شش سال گشت، اسپری
که دری شد آن پاک در دری
طبعا آنها نسخههایی بود که ما امروزه حسرت نبودن و نابود شدن آنها را داریم، زیرا آن نسخهها نوشتههای قرون ششم و هفتم بوده است.
از سخن مستوفی میتوان این نتیجه را گرفت که سیصد سال پس از فردوسی فضلا متوجه بودهاند که شاهنامهها معمولا دچار تحریف و تصحیف و دستخوردگیهای متنوع و دخول ابیات ناهمگون شده بوده است. حال ببینید که با گذشت هفتصد سال از روزگار مستوفی چه دخل و تصرفهای عجیبتری در شاهنامه شده و مصحح کنونی به چه میزان گرفتارتر.
از روزگاری که مطالعه فرهنگی و علمی در احوال مردم مشرق توسط اروپاییها آغاز شد و چاپ کردن متون عربی و فارسی میان آنها رواج گرفت شاهنامه یکی از اهم متونی بود که تصحیحش مورد توجه قرار گرفت. ولی چون مالا هیچ یک از طبعهای مشهور آن دوران به کمال مطلوب نزدیک نشد خالقی مطلق برآن شد که میباید پیراستهترین ویراسته شاهنامه به دست او که صاحب زبان فردوسی و واقف به رموز و روش تحقیق انتقادی در متون ادبی است پدیدار شود. او چهل سال بیش نیرو و وقت خود را موقوف و مصروف به این خدمت تاریخی ملی بر پایه علمی کرد تا آنکه نخستین دفترش در 1366 منتشر شد و اینک درست پس از بیست سال چاپ دوم دوره کامل قباله ملی ایرانیان در هشت مجلد پیش روی ماست و باید عرض کنم که در جلدهای ششم و هفتم ایشان از همکاری دلسوزانه دوستان دانشمند محمود امیرسالار و ابوالفضل خطیبی برخوردار بودهاند.
نخستین چاپ این شاهنامه در سلسله متون فارسی از انتشارات بنیاد میراث ایران انجام شده و در نخستین مجلد آن خالقی مطلق همه ریزهکاریها و دشواریها و آگاهیهای گفتنی و دانستنی را نوشته و مراجعه کننده را سیراب ساخته است از آنچه برای شناخت راه و روش کار و ضروری بوده است.
در همان جلد احسان یار شاطر مقدمهای دارد که در آن تفصیل مربوط به مشکلات نسخهنویسیها و معایب کار کاتبان و نحوه پیشرفت تصحیح و طبع شاهنامههای مسوولانه و موجه گفته شده است. از جمله اینکه لمسدن انگلیسی در سال 1822 براساس نسخههای مورخ 821 و 882 جلد اول شاهنامه را انتشار داد و هجده سال پس از آن ترنر ماکان تمام شاهنامه را براساس آن دو نسخه و هفده نسخه دیگر که برتری مسلمی بر آنها نداشت به چاپ رسانید. سپس یوهان فولرس نخستین جلد از چاپ خود را در سال 1877 منتشر ساخت و در سال 1884 پایان گرفت. تقریبا همزمان با او ژول موهل فرانسوی به چاپ فخیم شاهنامه در سال 1878 پرداخت و همه میدانیم که از روی آن چاپ، چند چاپ در ایران به صورت عکسی یا حروفچینی معمولی اما بیاعتبار انتشار یافته است و همه میدانیم که چاپ موهل در عالم پژوهش مرجعیتی یافت.
اما من از ایران بگویم. در دوره مشروطیت امیر بهادر جنگ معارض مشروطه به مناسبت دارا بودن روحیه پهلوانی شاهنامهای را به چاپ رسانید که دستاندرکارانش شیخ عبدالعلی بیدگلی و ادیبالممالک فراهانی از دساتیر پسندها بودند و چون کلا نگاهی تحقیقی- انتقادی نداشتند نتوانستند نسخهای مضبوطتر از چاپهای دیگری که در هند و ایران چاپ شده بود (به طور مثال اولیا سمیع) عرضه کنند. طبعا شمایل و تصاویرش موجب شهرت و چشمگیری آن شده بود.
می دانیم که با توجه و تفکر و همت و بینش فرهنگی امثال محمد علی فروغی و سید حسن تقیزاده و تایید محمد قزوینی دولت ایران مراسم هزاره فردوسی را در سال 1313 اجرا کرد و بر آرامگاه ویران و فراموش شده او بنایی ساخت. در همان زمان چون ضرورت داشتن چاپ مطلوبی از شاهنامه احساس شده بود شادروانان عباس اقبال، سلیمان حییم، مجتبی مینوی و سعید نفیسی پیشگام شدند و مجلدات ده گانه چاپ معروف به پروخیم را- چون کتابفروشی پروخیم ناشر آن بود- منتشر ساختند.
این چاپ چون براساس چاپ فولرس فراهم شده و خوش طرح و چشمنواز بود و مصححان در نقل متن دقت کرده بودند سالهایی چند مرجع استفاده و ارجاع فضلا بود.
پس از آن چاپ مسکو که ابتدا برتلس و سپس عبدالحسین نوشین نظارت گروه تصحیح و نشرش را عهدهدار بودند در نه جلد انتشار یافت (1960-1971) و البته مرتبت خوبی را به دست آورد. کوشش امیدبخش دیگری که نمیتواند از یاد برود تاسیس بنیاد شاهنامه در سال 1351 به اشراف و مدیریت مجتبی مینوی بود که موجب حرکت جدیدی شد. مینوی از آغاز از مشورت و همکاری عباس زریاب، سید جعفر شهیدی، شفیعی کدکنی، محمد روشن، احمد تفضلی، علی رواقی، بهرهوری داشت و مهدی قریب هم از همکاران آن بنیاد بود. چون مینوی درگذشت، مدیریت بنیاد بر عهده توانایی و دانایی دکتر محمد امین ریاحی قرار یافت. خوشبختانه نمونههایی از داستانهای شاهنامه که به تصحیح مینوی رسیده یا از نگاه او گذشته بود در حیات او منتشر شد. ناچار باید دریغاگویی کرد که او رفت و با حوادث بعدی بنیاد شاهنامه بر باد رفت.
اما مقارن آن ایام دورادور از طهران، خالقی مطلق که بر دریابارهامبورگ نشسته بود و از سیر ناموفق تصحیح شاهنامه در مدت یکصد و شصت سال آگاهی داشت و خود عکس پنجاه نسخه خطی ارزشمند را گردآورده بود کار تصحیح را بیدار دلانه با پشتوانه علمی خود که از مکتب پژوهشی آلمانی مایه گرفته بود دنبال کرد و نتیجه آن شد که طبعی ممتاز و عالمانه از شاهنامه به یادگار بر جای گذاشت که اصولا از چند مزیت برخوردار است:
1) استفادهبری از نسخههای معتبر که ایشان آنها را «اصلی» نام نهاده و در جلد اول تعداد آنها را دوازده تا گفته و سپس به هفت تا تقلیل داده. ضمنا به نه نسخه «غیر اصلی» اعتنا کرده و سیویک نسخه دیگر را قابل بررسی و نگرش دانسته است. پس او سه گروه نسخه را در زیر دست داشته است شایسته گفتن است که ایشان در مقدمه دفتر پنجم عارفانه و صادقانه میگوید «برپایه تجربهای که در طول تصحیح دو دفتر نخستین به دست آوردهایم تغییر در گروهبندی دستنویسهای خود دادیم» اما گفته است این ارزیابی نسبی است زیرا اعتبار آنها به علت واحد نبودن دستنویس اساس کتابت نسخهها گردانده است.»
2) بر گفتن شرح اصول کلی از روش خود در طریقه اعمال و اجرای تصحیح انتقادی و ارائه دلایل برتر دانستن هر مورد از ضبطی بر ضبط دیگر. خوشبختانه مشخص است که در همه موارد به طور انتقادی اجتهادی عمل کرده است. با وجود این همیشه متوجه بر آن بوده است که خویشاوندی میان دستنویسها را نباید فراموش کرد. زیرا به عقیده او خویشاوندی گردنده در دستنویسها سبب شده است که اعتبار دستنویسها نه تنها در سنجش با یکدیگر بلکه در مورد هر یک از آنها نیز اعتباری باشد و ضمنا به درستی متذکر آن شده است که هماره متفاوت بودن اصالت واژهها و اصالت بیتها و اصالت روایتها در تصحیح انتقادی باید مطرح باشد.
3) تقید نسبت به دست دادن نسخه بدلهای نسخههای اصلی به طوری که تقریبا نیمی از هر صفحه اگر به متن اختصاص دارد نیمه دیگرش در برگیرنده نسخه بدلهای آن ابیات است.
4) نوشتن یادداشتهای کوتاه و بلند مبتنی بر تحقیق ناقدانه درباره ابیاتی که نیاز به توضیح و تبیین لغوی یا موضوعی حماسی یا تاریخی دارد به وجهی که خواننده بینیاز از مراجعه به منابع و مدارک متفرق بشود. تاکنون سه جلد از یادداشتها در آمریکا چاپ شده است (در بیش از هزار صفحه) و دو جلد دیگر در پی خواهد آمد. توضیحات همه جا روشن، مکفی، قاطع و دلاورانه است. بد نیست مثالی بیاورم.
«گفتهاند که در پساوند رعایت حرف قید یعنی ساکن پیش از روی واجب است و اگر شاعر به ضرورت آن را تغییر دهد باید قرب مخرج را نگه دارد. فردوسی وحی را با نهی پساوند کرده است و شاعران دیگر بحر را با شهر. ولی شرط نگه داشت قرب مخرج که در چنین مواردی گذاشتهاند سخنی بیربط است. چون فارسیزبان در تلفظ تفاوتی میان ت با ط (و غیره) نمیگذارد و در گذشته هم نمیگذاشته است.»
اینک که سخن از یادداشتهاست این پیشنهاد را میکنم که در چاپ بعد کنار هر توضیح مذکور در یادداشتها شمارهای ردیف (یکسره) گذاشته شود تا به آسانی بتوان تعداد ابیاتی را که نیاز به توضیح داشته است بدانیم و آشکارا میزان رنج خالقی را دریابیم.
خالقی تنها مصحح شاهنامه نیست. او با انس خاصی که به شاهنامه پیدا کرده است و با کنجکاوی ژرفی که در تاریخ ایران باستان دارد بیش از یکصد و پنجاه مقاله تاریخی و ادبی و زبانشناختی نوشته است که قسمتی به صورت مقالات در مجلات و نشریات فارسی به چاپ رسیده و قسمتی به زبان انگلیسی در دانشنامه ایرانیکا و خوشبختانه چهل و سه تا از آنها را علی دهباشی در دو مجلد با نامهای «گل رنجهای کهن» (سروش 1372) و سخنهای دیرینه (1381) جداگانه منتشر ساخته است و اکثر این نوشتهها در مقولات اصلی و مشکلات شاهنامهشناسی است.
اجازه بدهید این سطور را با خواندن چند عبارت برجسته از نوشته خالقی که عنوانش «اهمیت شاهنامه فردوسی» است البته با کوتاه کردگی به پایان برسانم.